نگاهی به سه روش عمده سرمایهگذاری و معضلات آنها
بهنام راد
آیا به خاطر میآورید اولین باری که سرمایهگذاری کردید کی بود؟ آیا موفقیتآمیز بود؟ اگر موفقیتآمیز نبود، آیا هرگز بعد از آن دست به سرمایهگذاری دیگری زدید یا نه؟
اولین سالی که جذب بازار کار شدم، درآمد خوبی داشتم و مدام میشنیدم که بهتر است پولم را سرمایهگذاری کنم؛ جوان بودم با آرزوهای بزرگ، بنابر این تصمیم گرفتم که تنی به آب بزنم و از اندوختهام بهره بیشتری ببرم. اما نمیدانستم از کجا شروع کنم. در تمام دوران تحصیلم در دبیرستان و دانشگاه یک درس راجع به سرمایهگذاری وجود نداشت، حتی یکبار هم محض رضای خدا یک نفر پیدا نشد که به ما یاد بدهد چطوری پولمان را نگهداری کنیم و در چه مسیرهایی سرمایهگذاری کنیم.
بنابراین من هم همان کاری را کردم که همه انجام میدهند، روکردم به والدینم! اما مشکل اینجا بود که پدر و مادر من اصلا سرمایهگذار نبودند. آنها سالمترین، سادهترین و سختکوشترین آدمهایی بودند که من میشناختم و به من یاد داده بودند که سخت کار کنم، پول دربیاورم و دودستی آن را بچسبم تا دوران بازنشستگی خوبی داشته باشم.
دوستانم هم بدتر از خود من بودند و در اعضاء فامیل هم کسی نبود که بشود ازش کمک گرفت. خلاصه، به هر دری میزدم که یک روزنهای پیدا کنم. دست آخر از حاشیه امنیتم خارج شدم و به یک دوستی که متخصص در فروش گوشی موبایل بود اعتماد کردم. قضیه برمیگردد به اواسط دهه ۹۰(میلادی) که بازار خرید و فروش خط و گوشی موبایل خیلی داغ بود. من هم چند تا گوشی موبایل خریدم به امید اینکه ظرف ۶ ماه صد در صد استفاده ببرم. (توجه داشته باشید! صد در صد و نه کمتر)
فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟ بطور باورنکردنی همه چیز خوب پیش رفت! تمام پولم را از دست دادم و دست آخر هم همه گوشیها را به غیر از یکی، بطور مجانی به دوستانم بخشیدم. هنوز آن گوشی آخری را حفظ کردهام تا بیاد داشته باشم که چه آدم سادهای بودم.
آیا فکر میکنید بعد از اون ماجرا هرگز دست به یک سرمایهگذاری دیگر از آن نوع زدم؟ اصلا و ابدا. همون یکبار برای هفت پشتم بس بود. مثل بچهای که «یکبار به آتش دست میزنه و یاد میگیره که آتیش جیزه، با آتیش نمیشه بازی کرد.»
۱۵ سال گذشت، همون طور که از والدینم یاد گرفته بودم، به سختی کار کردم و در رشته خودم مهندس موفقی شدم. ولی واقعیتش دیگه خسته شده بودم که مدام برای دیگران کار کنم و دودستی پولم رو بچسبم؛ دیگه خسته شده بودم که به دیگران کمک کنم که به آرزوهای بزرگشون برسند. تصمیم گرفتم که شرکت خودم را تاسیس کنم و برای خودم کار کنم. بگذارید همین جا رو راست بهتون بگم: «شما هرگز اینکار رو انجام ندید مگر اینکه حاضر باشید پای همه دردسرها و گرفتاریهاش بشینید.»
شرکت تاسیس شد.
آیا هرگز تجربه اینکار رو داشتم؟ نه؛
آیا با کسی مشورت کردم؟ نه؛
آیا از کسی کمک گرفتم؟ نه؛
آیا کسی من را پشتیبانی کرد؟ نه
حقیقتش با جفت پا پریدم داخل معرکه. ممکنه بپرسید چرا اینکار را کردم؟ شاید به خاطر نیش آنتروپرونور-کارآفرین (Entrepreneur- کارآفرین) بود (من هنوز هم نمیتوانم این واژه را درست تلفظ کنم) یا شاید هم به خاطر کنجکاوی زیاد بود یا شاید هم برای اینکه گاهی دوست دارم خلاف جریان آب شنا کنم.
ممکنه بگویید که: «هیچ آدم عاقلی اینکارو انجام نمیده» ولی من آدم کاملا نرمالی هستم و حتی بعد از پریدن از ارتفاع ۲۰۰متری از بالای برج ماکائو (۶۲ طبقه) با طناب بانجی که به مچ پاهام بسته شده بودم، بیش از پیش مطمئن شدم که آدم عاقل و نرمالی هستم!
خلاصه شرکت تاسیس شد و شکر خدا درآمد خوب بود و پول وارد حساب بانکی شرکت میشد. حالا سوال این بود که با این پول چکار بکنم. خیلی عاقلانه نبود که پول بیزبان را داخل بانک رها کنم. بنا بر این کمر همت بستم که بهترین راهحل ممکن برای سرمایهگذاری پولم را پیدا کنم.
با توجه به تنها تجربه ناموفقم در گذشته، فوقالعاده ترس داشتم که پولم را دوباره ازدست بدم.
اولین راهحلی که به ذهنم رسید، بورس سهام بود.
هر روز در اخبار تلویزیون، رادیو، روزنامه و … میشنوید و میخوانید: اس و پی S&P، تیاسایکس TSX، نزدک Nasdaq، سقوط سهام، حراج اوراق سهام و … لیست همچنان ادامه دارد.
هیچکدام از این کلمات برای شما معنایی دارند؟ برای من که در آن زمان معنی نمیداد و هنوز هم بعضی از آنها معنی نمیده. از خودم پرسیدم: «این بازار بورس سهام چه جور جونوری است و حالا من باید باهاش چکار کنم؟» از طرف دیگر مدام خبرها را میدیدم که شرکتهای بزرگ، سرمایههای کلان را در بازار سهام از دست میدهند.
من دو تا راهحل بیشتر نداشتم. یا اینکه با سر بپرم داخل بازار بورس و از چند و چونش سر در بیاورم یا اینکه یک مشاور مالی یا یک واسطه بورس پیدا کنم و همه پولم را بهش بدهم و ازش بخواهم که برایم سرمایهگذاری کند.
اجازه بدهید با دقت بیشتری به هر دو راهحل بپردازیم.
با فکر کردن در مورد راهحل دوم و واگذاری پول به یک نفر دیگر چه کلماتی به ذهنتان میرسد؟
۱- هیچ تجربهای کسب نمیکنم ۲- هیچ درسی از این راه نمیگیرم ۳- مدیریت مالی پولم را انجام نمیدهم ۴- خلاصه، هیچ کنترلی روی پولم ندارم.
متوجه شدید؟ با تحویل پولتان به یک مشاور مالی، شما در واقع از کل پولتان دست شستین و هیچ کنترلی بر روند سرمایهگذاری آن ندارید و حالا میتوانید خوشحال و خندان برگردید سر زندگی خودتان و به این امید باشید که مشاور مالی پولتان را چند برابر میکند و شما میتوانید دوران بازنشستگی را در جزایر هاوایی سر کنید.
۶ ماه میگذرد، مشاور محترم یک جلسه برای شما تنظیم میکند و در این جلسه، او از اوضاع خراب سهام و اتفاقاتی که در اروپا درحال وقوع است و سقوط بازار سهام در چین و نبرد احزاب در آمریکا و هرج و مرج و آشوب در دنیا برایتان میگوید و دست آخر به شما اطلاع میدهد که نصف سرمایهتان را به دلیل همین وقایع و اتفاقات از دست دادهاید!
«سکوت اتاق رو فرا میگیره، شما دهنتون بازمونده، همه اتاق شروع میکنه دور سرتون گشتن و میخواهید از جاتون بپرید و مشاور مالیتون رو تا میخوره بزنید.»
اما برعکس شما همان کاری را میکنید که یک آقا یا خانم باشخصیت انجام میدهد! با متانت و صدایی لرزان میپرسید: «حالا پیشنهاد شما چیست؟» مشاور مالیتان یک مکثی میکند، یک نگاه به شما میکند، یک مقدار آب میخورد و نهایتا میگوید: «البته خبر خوب اینه که من همه چیز رو تحت کنترل دارم و در حالیکه همه دارن همه پولشون رو از دست میدن، من نصف پولتون را حفظ کردم و اصلا نگران نباشید ما هردو سر بلند از این بحران خارج میشیم.»
واقعا که!! خبر خوب!! نصف پولتان را هم نجات داده!!!
حالا شما چکار میتوانید بکنید؟ نصف پولتان رفته و هیچ تجربه سرمایهگذاری ندارید و هیچ چیز هم راجع به سرمایهگذاری یاد نگرفتهاید و در واقع برگشتید سر خانه اول. فکر میکنید اگه پولتان را بردارید و بروید پیش یک مشاور دیگر مسئله حل میشود؟ آمار نشان میدهد که بیشتر مردم تا آخر عمر با یک مشاور مالی باقی میمانند حتی اگر مشاورههای وی در طول سالها به آنها ضرر وارد کند.
متوجه شدید که موضوع از چه قرار است؟ مشاورین مالی برای سیستم شرکتشان کار میکنند نه برای شما، آنها برای هر خرید و فروشی که انجام میدهند پورسانت میگیرند. هیچ از خودتان پرسیدهاید اگر این مشاورین مالی میتوانند این میزان به جزییات بازار تسلط و آگاهی داشته باشند پس چرا اکثرا پولدار نیستند. البته من هیچ جسارتی به مشاورین مالی نمیکنم و اصلا منظورم این نیست که مشاورین مالی دنبال پول شما هستند، بلکه اکثریت آنها نیت خیر دارند ومیخواهند به شما کمک بکنند اما نمیدانند چطور اینکار را انجام بدهند.
قبل از اینکه فراتر برویم، اجازه دهید برای رفع سوتفاهمهای احتمالی به این پرسش بپردازم که شرایط یک سرمایهگذاری موفق از نظر من چیست؟
سرمایهگذاری موفق برای من یعنی فرصتی برای یادگیری بیشتر، تقبل کردن مسئولیت عمل خودم، انجام مدیریت مالی توسط خودم و خلاصه تحت کنترل داشتن همه مسائل مرتبط.
برمیگردیم به بازار بورس! خلاصه من رفتم سراغ راهحل اول و شروع کردم به تحقیق و مطالعه در زمینه سرمایهگذاری در بازار بورس. بعد از مطالعات زیاد متاسفانه به این نتیجه رسیدم که خرید و فروش سهام مثل شرط بندی روی عملکرد روسای شرکتهای موجود در بازار سهام است.
من خودم صاحب شرکت هستم و میدانم که همیشه اوضاع بر وفق مراد نیست و گاهی اوقات باید تصمیمهایی بگیرم که منطقی نیستند. روسای شرکتهای دیگر هم مثل من آدم هستند و جایزالخطا، به نظر من صد در صد اعتماد کردن به عملکرد روسای شرکتهای دیگر مخالف اصل در کنترل بودن سرمایه برای من بود.
بنابراین تصمیم گرفتم که اصلا وارد بازار سهام نشم.
راه حل بعدی، سبد سرمایهگذاری (Mutual Fund) بود که همه بانکها در موردش صحبت میکنند. سبد سرمایهگذاری در واقع پسرخاله بازار بورس است. با این تفاوت که بانک یک تعداد سهام از بازار بورسهای مختلف را کنار هم میگذارد تا درصد ریسک را پائین بیاورد.
هیچ متوجه شدهاید که در رابطه با بسته سرمایهگذاری همیشه صحبت از کاهش ضرر است و کمتر کسی از سود صحبت میکند؟ اگر هم بپرسید که از این سرمایهگذاری چقدر سود میبرید، به شما جواب میدهند که اول، باید صبور باشید، دوم، باید پولتان را برای درازمدت سرمایهگذاری کنید، سوم، هیچ گارانتی وجود ندارد که سود ببرید، چهارم، اگر همه چیز خوب پیش برود به طور دقیق نمیتوان گفت که چقدر سود میبرید.
آیا به نظر شما این روش سرمایهگذاری عاقلانه هست؟
راهحل بعدی، سرمایهگذاری تضمین شده (GIC) میباشد.
بطور خلاصه، شما پولتون را به بانک میدهید. بانک کمترین نرخ بهره ممکن را که از نرخ تورم هم کمتر است به شما میدهد (کمتر از یک درصد) و اگر پولتان را در زمانهای طولانی تر مثلا به مدت ۵ سال در اختیار بانک قرار بدهید ممکن است نرخ بهره ۵/۲ درصد باشد. بعد بانک پول شما را برمیدارد و به متقاضیان دیگر با نرخ بهره بالاتر بین ۵/۶ تا ۱۹ درصد وام میدهد. واقعا برای بانک بد نیست! اما این هم اصلا راهحل مناسبی برای سرمایهگذاری پولهایم به نظر نمیرسید.
در این شماره من بطور خلاصه به سرمایهگذاری در بورس، بسته سرمایهگذاری و سرمایهگذاری تضمین شده در بانک و مسائل و مشکلات هر یک پرداختم. ولی نگران نباشید! راهحل بسیار مناسبتری برای سرمایهگذاری پولتان وجود دارد که در شماره آینده به آن میپردازم.