دکتر وحید طلوعی
درباره سه ضلع قلدرمابی: قربانی، قلدر و شاهد
شکلدادن به روابط بینافردی برای افراد جامعۀ انسانی و به ویژه برای نوجوانان اصولاً امری اجتماعی است. همۀ ما همانگونه که آدمهای دیگر را در محیطی اجتماعی و بر اساس ارزشگذاریهای اجتماعی میشناسیم و خودمان را نیز بر اساس همین ارزشهای اجتماعی برای حضوری پذیرفتنی در جامعه مهیا میکنیم، بر همین اساس نیز روابط خود را با دیگر افراد پیرامونمان تنظیم میکنیم. این تنظیم روابط البته به بسیاری از عوامل بستگی دارد که نمونههای آن را با اندکی دقت میتوان دریافت. خودمان را عمدتاً با افرادی از طبقۀ اجتماعی خودمان درگیر میکنیم زیرا که گفتهاند «کبوتر با کبوتر و باز با باز»، خودمان را وقتی درگیر «بازی بزرگان» میکنیم که قصد داشته باشیم در زندگی اجتماعی خود تحرکی ایجاد کنیم زیرا که به ما آموختهاند «همنشین تو از تو به باید» و اگر این رشته را ادامه دهیم بسیاری از موارد دیگر را خواهیم یافت که بر روابط بینافردی ما اثرگذارند. نمونۀ اعلای آن را هم در توصیههایی است که برای انتخاب همسر میشنویم و البته این توصیهها فقط به انتخاب رابطه محدود نمیشوند و محتوا و مسیر رابطه را نیز معین میکنند. میدانیم که در اینجا منظور از توصیهها فقط ضربالمثلها و نکتهها نیست، بلکه فیالواقع گونهای از فشارهای اجتماعی دیده و نادیده وجود دارد که ما را به پیروی از قواعدی نانوشته – که گویا علوم اجتماعی مسئول کشف آنهاست – مقید میکنند.
این مقدمه را از آن رو آوردم که نشان دهم رفتارهای بین افراد جامعۀ انسانی فقط به خصوصیات ذاتی و مسایل روانشناختی فردی آنها بازنمیگردد، هرچند که از آنها تأثیر میپذیرد. به همین مناسبت باید پذیرفت رفتارهای کودکان و نوجوانان متأثر از وضع اجتماعی آنهاست و بندوبستهای اجتماعی، گاه آنها را به راه و گاه به بیراه میکشاند. از آن جمله است رفتارهای پرخاشگرانه و شرارتزا و در پی آن پیوستن به جمع قلدران یا قربانیان قلدری و گاه این پیوستن در آنها تولید سبکی از زندگی میکند که با هویت آنها پیوند مییابد و از آنها کسی دیگر میسازد، همانکه میگوییم معلوم نیست فلانی چرا این طور شده است، در حالی که خانواده و کسان او به گونهای دیگرند.
فردی را در نظر بیاورید که نمیتواند در جایگاهی که خود را شایستۀ آن میداند قرار گیرد – و البته این جایگاه را نیز جامعه برای او تعریف کرده است و از طریق گروههایی که به عنوان مرجع برای افراد معرفی میکند آنها را به همشکلی با آنها فرامیخواند – و با از دست رفتن این جایگاه، خود را نیز از دست رفته میپندارد. حال چنین کسی در جمعی از همسالان و همالان خودش این فرصت را مییابد که با فرودست نشاندادن دیگری خود را فرادست بنامد و اتفاقاً دیگران نیز این رفتار او را تشویق کنند و هرچه بیشتر او را در جمع خود بپذیرند. نتیجه جز این نمیشود که او به ایشان میپیوندد و آزار دیگری در جمع را چونان طنابی میداند که او را به گروه دلخواهش میپیوندد. این همان است که تحقیقات اجتماعی، از جمله در کار هولمز و برندنبرگ-آیرس با بررسی دههزار نفر در هفده ایالت امریکا در هشتاد و پنج مرکز و مؤسسه، نشان دادهاند که پیوستگی معناداری بین قلدرمآبی و پیوستن به گروههای تبهکاری وجود دارد. سویۀ دیگر داستان نیز همین است. فردی که مورد اذیت و آزار در برابر جمع قرار میگیرد خود را در وضع دشواری مییابد. از سویی خشمگین و افسرده و سرخورده است و از سوی دیگر طرح این مشکل را هم بسیار سخت مییابد، زیرا هم نمیخواهد افراد مهم زندگیاش – از جمله والدینش – را ناراحت کند و از سوی دیگر هم گمان میبرد که گفتن این درد به همسالان دیگر وضع را بدتر میکند و امکان سرزنش را نیز فراهم میآورد، همانگونه که نوچهها و همراهان قلدر در آزاردهی او سهیم بودند ممکن است دوستانش نیز بدانان بپیوندند. از این رو سکوت قربانی در برابر قلدر و نوچههایش نیز در پیوندهای دیگر او فهمپذیر است.
پس میشود گفت قلدری و قلدرمآبی گونهای از اعمال قدرت در روابط بینافردی است که در یک مثلث انسانی شکل میگیرد: قلدر، قربانی و شاهد و از همین روست که آن را با دستاندازی صرف یا با پرخاشگری یا نزاع متفاوت میدانیم. در این موارد اخیر هر یک از طرفین به علتی عینی، هرچند که از دید ما ناپسندیده و نادرست باشد مثل اطفای شهوت برانگیخته و بیمارگونه یا دفع ظلمی که احساس کرده است یا هر چیز دیگری از این دست، عمل میکند و به همین سبب خشونتهایی از این دست نیازمند طرف سوم نیست و در خلوت نیز اتفاق میافتند. اما روابط قلدرمآبانه در فضایی شکل میگیرد که در آن اعمال این قدرت پاداش داشته باشد. از همین روست که محققان اجتماعی به فکر افتادهاند که مشخصهای برای این فضا پیدا کنند که به واسطۀ آن این رفتار ممکن میشود و آن را در ماهیت رقابتی جوامع کنونی یافتهاند. در جوامعی که رقابت بیش از پیش گسترش مییابد و برنده شدن، به هر قیمتی، به پاداش منجر میشود، فرد به دنبال راهی است که این برنده شدن در رقابتی را، که گاه حتی آن را بیهوده نیز میداند، نشان دهد.
بخشی از علت قلدری در این امر نهفته است. قلدرمآب میکوشد که با تخریب دیگری این قدرت را به رخ بکشد. ساتن و کئو این نکته را در تحقیق خود نشان دادهاند که نوجوانان قلدرمآب هر چه بیشتر با نگرش پیشرفت در رقابت اجتماعی، حتی در کلاس و درس و مدرسه، همرأیی دارند و به این معتقدند که دستیابی به هدف به هر وسیلهای پسندیده است. البته این هدف را هم جامعه تعریف میکند، ولی گاه چنان که مرتن جامعهشناس امریکایی، میگوید ابزار دستیابی به آن هدف را در اختیار فرد قرار نمیدهد و نتیجه آن میشود که فرد به کژروی میافتد. نمونهای از این اهداف، تصویری آرمانی است که جامعه از شهروندان خود میسازد و در جوامع غربی عمدتاً به صورت مردِ سفیدپوستِ مسیحی دگرجنسگرای ثروتمندِ تندرست و بارآور تعریف میشود. این تصویر ساخته و پرداخته البته باعث میشود که بسیاری از اعضای اجتماع از دایره ایدئال خارج شوند. همینجا معلوم است که چرا زنان و بیماران و ناتوانان و رنگینپوستان و اعضای اقلیتهای جنسیتی بیشتر در معرض تهدید به قربانی شدن قلدری قرار دارند و از همین روست که مهاجران آسیایی و افریقایی در سرزمینهای جدیدشان در امریکای شمالی و اروپا بیشتر رویاروی قلدریاند؛ آنان با معیار پذیرفته تفاوت بسیار دارند. همچنین است سرکوفتهای ثروت و دین و از همه دردآورتر، تکیه بر مسایل جنسی و زن بودن برای تحقیر و توهین و از میدان بدر کردن که نمونههای فراوان آن در فضای مجازی در بسیاری از کشورها راه را برای تعریف مجرمانه آن نیز گشوده است.
دانستن اینکه رفتارهای بینافردی و از جمله قلدری رفتارهایی اجتماعی و آموختهاند این بصیرت را ایجاد میکند که میشود به صورتی اجتماعی نیز با آنها مقابله کرد. درست است که سویۀ اجتماعی از فشارهایی قوی برای تحکیم ضوابط خودش بهره میبرد ولی در عین حال دست افراد را برای توسعۀ ابزارهای مقاومتی نیز باز میگذارد. از آن جمله است آموزش نوجوانان و قراردادن ایشان در پیوندهایی اجتماعی که ارزشهایی دیگرگون، و نه فقط مبتنی و موافق با رویکرد رقابتی، را تشویق و تأیید کند و به فرد بر اساسی دیگر که لزوماً مشتمل بر پذیرش دیگری و قبول تنوع قومی و جنسی و نژادی و مذهبی است پاداش دهد. در این خصوص لازم است بار دیگر به جنبۀ دیگری از قلدری که نشانۀ اجتماعی بودن آن نیز است نیز توجه دهم.
گفتیم که قلدری به هر صورت که باشد، خواه کلامی و خواه غیر کلامی، نیازمند به تماشاگر و شاهد است. هیچکس نمیخواهد که خود را درگیر در بازیای کند که در آن کسی نباشد که به دست انداختن دیگری یا اعمال قدرت یا مسخرگی یا حتی به دستاندازی جنسی به دیگری بخندد، با آن همراهی کند، آن را به صورتهای متفاوت تعریف و بازسازی کند و به این ترتیب قدر قلدری را بشناسد. از این رو نقش اجتماعی شاهد بسیار اهمیت مییابد. زیمل، جامعهشناس آلمانی، در نظریهای که به جامعهشناسی اعداد معروف شده است افزایش عددی افراد را در گروههای اجتماعی بررسی کرده است. بر این مبنا، هر گاه گروه دونفره به گروهی سهنفره بدل شود، نفر سوم میتواند با یکی از آن دو بر علیه دیگری متحد شود یا بین آنها داوری یا میانجیگری کند. از این رو باید مراقب بود که در توضیح این پدیده به نوجوانان از یاد نبریم که نقش آنها در یاوری قربانیان را نیز به ایشان گوشزد کنیم، امری که خود به خود ایشان را از قربانی و قلدر بودن نیز دور میسازد.