گفتگوی مجید بسطامی با علی «فرزاد» جواهری در مورد خرید و اداره فرنچایز
فرنچایزها یکی از جذابترین فرصتهای سرمایهگذاری و راهاندازی کسب و کار برای ساکنان نقاط مختلف جهان و بهویژه در امریکای شمالی محسوب میشوند و مرتبا در حال افزایش هستند. اگرچه این سبک از بیزینس تنوع بسیار زیادی دارد و شاید بتوان ادعا کرد امروزه در همه زمینهها میتوان حداقل ۱-۲ مورد از آنها را نشان دهد اما کماکان مشهورترین فرنچایزها در حوزه رستورانداری و بهویژه فست-فودها فعال هستند. کیست که امروزه اسم مکدانلدز (یا به تلفظ ما ایرانیان، مکدونالد) به گوشش نخورده باشد حتی اگر در باره ماهیت این بیزینس چیزی نداند. علاوه بر شهروندان عادی کشورهایی که در آنها فرنچایزها رونق دارند، این نوع کسب و کور همچنین برای مهاجران تازهوارد هم جذابیت زیادی دارد چون آنها را از بسیاری از دغدغههای مدیریت بیزینس خلاص میکند. اما این فقط یک روی سکه است. در سوی دیگر، ما بیزینسهای در حال موت، شکست خورده و ورشکسته را داریم که تلهای برای به یغما بردن یا بر باد دادن سرمایه افراد ناآشنا به بازار هستند و متاسفانه تازهواردان طعمههای خوبی برای چنین مواردی به شمار میآیند. در این گفتگو که با مالک چهار رستوران فرنچایز (سه مورد از آنها از نوع رستوران فست فود Subway) انجام شده، با تجربیات کسی که ۱۰ سال است در این حوزه فعالیت میکند آشنا میشویم. برای روانتر شدن بحث، پرسشها حذف شدهاند. لازم به یادآوری است که تکرار نام یک فرنچایز در این گفتگو به معنای تایید تا تبلیغ آن نیست و همانطور که در میانه بحث گفته میشود برای هر بیزینسی باید با چشمان باز تحقیق کرد.
آشنایی
من بیش از ده سال پیش به کانادا مهاجرت کردم. در آن زمان به دلیل مشکلات اشتغال مهندسان برای گذران زندگی در یک رستوران Subway متعلق به رفقیم مشغول بکار شدم و بعد از مدتی فکر کردم که کار خوبی است و چون نمیخواستم از صفر کار مهندسی را شروع کنم و هیمشه هم نگران باشم که کی از کار بیرونم میکنند و دیدم که این کاری است که میشود با یک سرمایه اندک راهاندازی کرد-البته آن زمان سرمایه اندک میخواست –بعد از دو سال کسب تجربه، موقعیتی پیش آمد که بتوانم خودم یک رستوران بخرم و این کار را کردم.
در شروع آن کار برخلاف خیلیها احساس ناخوشایندی نداشتم. معمولا هر چه در ایران بار آدم سنگینتر باشد، تغییر شغل و اشتغال در چنین کارهایی دشوارتر میشود اما من چون در ایران یک برنامهنویس معمولی بخش کامپیوتر بودم، تازه ازدواج کرده بودم، حقوق نسبتا خوبی میگرفتم اما با سیستمی که کار میکردم میدانستم که خیلی بالا نخواهم رفت چون نه اهل بدهبستان بودم و نه پارتی داشتم و میدانستم تا آخر عمر همینی خواهم بود که هستم و متاسفانه یا خوشبختانه کاری که میکردم هم به شکلی نبود که بشود از قبلش به یک پولهای آنچنانی رسید؛ در یک کلام، چون همه اینها را دیده بودم و تصمیم به مهاجرت گرفته بودم و علاقهای به زندگی در ایران نداشتم خیلی به این فکر نمیکردم که من در آنجا چه بودهام و اینجا چه هستم. بنابر این من نه به این موضوع فکر میکردم و نه ناراحتی داشتم و آن را به عنوان یک دوره گذار میدیدم اما میدانم برای خیلیها چندان آسان نیست کما اینکه چند نفری بعدها پیش خود من آمدند تا آن را تجربه کنند اما بعد از چند روز ول کردند و دوام نیاوردند.
الان ۴ تا فرنچایز دارم که البته کارهای فروش و انتقال یکی از آنها نهایی شده و بهزودی تعداد آنها سه تا میشود. هر سه رستوران باقیمانده Subway هستند اما در نقاط مختلف شهر تورنتو. از زمانیکه اولی را خریدم تقریبا در هر دو سال یک رستوران جدید باز کردهام. تجربه به من میگوید اینجا تقریبا کار نشدنی وجود ندارد ولو اینکه همه فرمولها بگوید که نمیشود. زمانی که من شروع کردم راحتتر بود؛ من همه هزینه مغازه اول را بدون پول پیش و با قسط بانکی خریدم. الان حداقل در مورد سابوی نمیشود و این کار خیلی سخت شده اما مهم است که چقدر به خودت ایمان داشته باشی و چقدر همت کنی. اگر تلاش کنی به شکلی جور میشود.
چرا این فرنچایز؟ چرا اصلا فرنچایز؟
در انتخب اول من به این فکر نکردم که فرنچایز بهتر است یا راهاندازی یک بیزینس شخصی مستقل. در کل به پیشزمینه آدم بستگی دارد. اگر در ایران سابقه کار آزاد داشته باشی قاعدتا در اینجا هم میتوانی برای خودت یک کار راهاندازی کنی اما اگر مثل من بزرگترین بیزینسی که در ایران کردهای دستفروشی دوران پیشاهنگی بوده در اینجا بهتر است کاری را شروع کنی که کسی باشد تا دستت را بگیرد و پا به پا ببرتت جلو. که همان فرنچایز است. به اضافه اینکه شم این کار را داشته باشی یعنی در ایران هم در خودت این را میدیدی که میتوانی یک بیزینس را خودت اداره کنی. من فکر میکنم برای کسانی که در ایران تجربه کار شخصی نداشتهاند که اکثر کسانیکه به عنوان نیروی متخصص اینجا میآیند چنین هستند، به اضافه اینکه هیچ شناختی از قوانین و مقررات اینجا اعم از مالی و مالیاتی ندارند و نوع تبلیغات و مسائلی از این دست را نمیدانند بهتر است که با فرنچایز شروع کنند. البته با تجربه خود من صرف فرنچایزی بودن کفایت نمیکند چون الان فرنچایزهایی هستند که صد رحمت به اینکه خودت تنها کار کنی چون وقتی خودت کار میکنی حداقل پول خودت است و خودت میدانی که چکار کنی اما وقتی فرنچایزی میشی یک کمپانی چیزهایی را برایت اداره میکند و اگر آن کمپانی کارش را درست بلد نباشد یا بیعرضه باشد یا اصلا سواستفادهچی باشد، مشکلات تو را بیشتر میکند پس اگر سراغ فرنچایز میروی باید سراغ کسی بروی که کارش درست باشد.
مسیر خرید فرنچایز
مراحل خرید یک شعبه از فرنچایزی مثل سابوی با توجه به آنچه تجربه خودم بوده و البته بر اساس صحبتهای دیگران آبدیت شده به صورت اداری به این شکل است که قبل از هر کاری میروی روی وبسایت آن و یک فرم پرسشنامه را پر میکنی و میفرستی. اگر پذیرفته شوی به تو تلفن میزنند و یک وقت امتحان تعیین میکنند. البته در زمانی که داری فرم را پر میکنی چند تا شرط ازت میخواهند که مهمترینش این است که روزی که میروی امتحان بدهی باید یک حساب بانکی نشان بدهی که در ۶ ماه گذشته ۱۵۰ هزار دلار پول در حسابت داشتهای. نه پول را ازت میگیرند و نه کاری دارند بلکه میخواهند مطمئن شوند که چنین بنیه مالی داری و این پول را یک شبه از این و آن قرض نکردهای. البته این شرط مربوط به ناحیه «جنوب انتاریو» است؛ ناحیهای که از شمال به شهر بری Barrie، از شرق به پیکرین/آشاوا، از غرب به همیلتون و از جنوب به دریاچه انتاریو محدود میشود و شهر تورنتو و ناحیه تورنتوی بزرگ GTA هم در داخل ان قرار دارد [این ناحیه یکی از پرجمعیتترین مناطق مسکونی در کل کاناداست-پرنیان] بقیه نواحی ممکن است این شرط را نداشته باشند یا طور دیگری داشته باشند چنانچه همین شرط ۱۵۰ هزار دلار تا سال گذشته ۱۰۰ هزار دلار بود اما بعدا شد ۱۵۰ هزار دلار. هر چه متقاضی برای خرید فرنچایز بیشتر میشود شرایط دشوارتر میشود. با این شرط میروی برای امتحان و باید یک امتحان زبان و یک امتحان ریاضی بدهی. الان یک بار هم بیشتر این امتحان را نمیتوانی بدهی (زمان ما دو بار میشد امتحان داد)؛ اگر مردود شوی این فرصت را از دست دادهای. سطح هر دو امتحان در حد «ابتدایی» است اما ابتدایی در حد کانادا پس مثلا اگر کسی فقط یک دوره ابتدایی زبان در ایران دیده باشد و با زبان اینجا مانوس نباشد ممکن است آزمون زبان برایش دشوار باشد. اما ریاضیاش خیلی آسان است. اگر هر دو را قبول بشوی باید مراحل بعدی را طی کنی.
اگر بخواهی مغازهای را که موجود است بخری باید بری سراغ سابوی، یک business plan به آنها بدهی. با آن بیزینس پلن و در آن مصاحبه باید به آنها نشان بدهی که توانایی اداره این بیزینس را داری. در واقع در این مصاحبهها باید از بیزینس پلنت دفاع کنی.میدانم ۲-۳ مصاحبه مختلف ازت میگیرند و اگر همه اینها را قبول بشوی باید یک دوره دوهفتهای در مونترال ببینی. اگر در این دوره قبول بشوی و قبلا سابقه کار در سابوی نداشته باشی باید بیایی در یک مغازهای و چند ماهی (۲-۳ ماه) کار کنی. بعد باز باهات مصاحبه میکنند و میپرسند که این جایی که کار کردی نقاط ضعف و قوتش چیست و چکار باید کرد که بازدهی آن بیشتر شود و باید به این سوالات مدیریتی پاسخ بدهی. بعد از اینکه همه اینها را با موفقیت گذراندی آن وقت ازت میپرسند که خوب! حالا کدام مغازه را میخواهی بخری. در واقع الان اینجوری است که تا این مراحل را با موفقیت پشت سر نگذاری نمیتوانی وارد مذاکره با صاحب مغازهای بشوی چون به ما گفتهاند که تا کسی قبولی سابوی را نگرفته باشد نباید با او مذاکره کنیم.
از اینجا به بعد باید مغازه مورد نظرت را پیدا کنی و با صاحبش مذاکره کنی، سراغ بانک بروی برای وام اقدام کنی و اگر همه چیز درست باشد مغازه را بخری. یک قانونی که باز در ۲-۳ سال اخیر در این منطقه گذاشته شده این است که به شما اجازه میدهد مغازهای را بخری که قیمت فروشش تا دو برابر نقدینگیات باشد و نه بیشتر. یعنی اگر بخواهی مغازهای بخری که ۲۵۰ هزار دلار است باید نشان دهی که حداقل ۱۲۵ هزار دلار داری که چون قبلا به عنوان یکی از شروط نشان دادهای که ۱۵۰ هزار داری مسئلهای نخواهی داشت اما برای خرید یک مغازه ۵۰۰ هزار دلاری باید نشان دهی که ۲۵۰ هزار دلار در حساب داری. یعنی حداکثر میتوانی برای چنین مغازهای ۲۵۰ هزار دلار وام بگیری و بقیهاش را باید خودت داشته باشی. حالا اینکه بانک آن ۲۵۰ هزار دلار باقیمانده را به تو وام بدهد یا نه یک بحث دیگر است بین تو و بانک اما حتی اگر بتوانی بانکی پیدا کنی که به تو ۳۰۰ هزار دلار وام بدهد سابوی قبول نمیکند. استدلال سابوی این است که اگر شما بیشتر از ۵۰ درصد وام بگیری مجبوری ۲۴ ساعته وایسی کار کنی تا اقساط وامت را بدهی و اگر این کار را بکنی خسته میشوی و دیگر نمیتوانی به مغازهات توجه کنی و هدفت فقط میشود پول درآوردن و پرداخت اقساط وامها و نه توجه به تبلیغات و کیفیت محصول و رضایت مشتری. و من فکر میکنم که تصمیم درستی هم هست.
هزینههای خرید فرنچایز
در کانادا معمولا در زمان خرید و فروش حالا چه بیزینس یا خانه، هزینههای مرتبط بر عهده فروشنده است و نه خریدار. خریدار فقط به فروشنده رقم توافق شده را میدهد. اما مثلا ترنسفر فی transfer fee فرنچالزی فی franchise fee و مانند اینها همه برعهده فروشنده است. مثلا فرنچایزی فی که برای سابوی یک چیزی حدود ۸ هزار دلار به اضافه مالیات HST است را فروشنده میدهد (اگر بخواهی مغزه جدید بازکنی باید این هزینه را خودت بدهی). هزینههای دیگر همه چیزهایی است که هر صاحب ملک جدیدی باید پرداخت کند. مثلا هزینه اجاره محل به مالک پلازا plaza (مجموعه تعدادی فروشگاه و مغازه در یک فضای باز) یا مالک مال mall (مجموعه تعدادی فروشگاه در یک مکان سرپوشیده) و یا هزینه آب و برق و گاز و ارتباطات و نظایر اینها همه سر جای خودش هست. در مورد اجاره مکان هم بسته به شرایط فرق میکند. یک جا در یک پلازا است و صاحبش میگوید باید اجاره ماه اول و آخر first and last را اول بدهی (نظیر اکثر قرارداد اجاره ملک در کانادا)؛ یک جا هم در یک ملک قدیمی در داونتاون است و میگوید فلان میزان باید security deposit بدهی؛ برخی هم میگویند هر دو یعنی هم اجاره اول و آخر و هم سکیوریتی دیپازیت را باید بدهی. این دیگر به شرایط اجاره (لیز) محل و اهمیت آن بستگی دارد.
اگر از این بحثها که مربوط به هر نوع ملکی چه تجاری و چه مسکونی میشود بگذریم شما به عنوان خریدار فقط باید پول خود مغازه را بدهی و محصولات داخل مغازه inventory را چون مغازه را که خالی تحویل نمیگیری. آن هم قابل مذاکره است. مثلا ممکن است بگوید این مغازه را میخریم به مبلغ ۳۰۰ هزار دلار به اضافه ۲۰۰۰ دلار اینونتوری. و یا شب آخر اینوتنوری را حساب میکنیم و خریدار باید بدهد. یکسری دیپازیتهایی هم هست که هر مالک جدید باید بدهد. مثلا وقتی میخواهی برای برق حساب account بازکنی یک رقمی را به عنوان تضمین میگیرند و برای ۵ سال نگه میدارند. برای گاز هم همینطور. بیمه باید بگیری. مثلا بین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ دلار بسته به وضعیت مغازه پول بیمه میشود.
لایسنسها و گواهینامهها
در مورد لایسنسها و گواهی نامهها قبل از هر چیز باید بروی از شهرداریcity لایسنس بگیری. الان حدود ۲۶۰ دلار است و هر سال هم این لایسنس را باید تمدید کنی. یکسری مدارک باید بدهی مثلا قرارداد با فرنچایز و مدرک عدم سوپیشینه police record و ۱-۲ مورد دیگر را تا این لایسنس برای مغازه صادر شود. و باید این لایسنس را در محل نصب کنی. در واقع اگر سه مورد را نداشته باشی اصلا وکلای دو طرف مراحل نهایی نقل و انتقال یا اصطلاحا closing مغازه را انجام نمیدهند: بیمه، لایسنس سیتی و یکی هم HST number.
از طرف اداره بهداشت Health مامورش ظرف همان ماه اول میآید. در نوبت اول سخت نمیگیرند. بیشتر باهات همه چیز را چک میکند و توصیههایی میکند. جنبه راهنمایی دارد. چیزی که الان (در شهر تورنتو) میخواهند این است که در هر شیفت باید حداقل یک نفر از شاغلین در محل دارای گواهینامه Food Handler Certification باشد. هر ۶ ماه یک بار مامور بهداشت برای بازدید میآید.
آیا درآمد یک شعبه کفاف میدهد؟
بستگی دارد به فرد. برای خیلی از کسانیکه الان دارند میآیند این مورد اسان نیست چون معمولا وضع زندگی خوبی در ایران داشتهاند و به ناز و نعمت و نفت سر سفره عادت کردهاند. اگر بچه دارند بچههایشان همه چیز در ایران داشتهاند و… اگر قرار است شما زندگیات را از بیسمنت یا آپارتمان اجارهای شروع کنی یعنی از پایه بسازی و خرد خرد بیایی بالا، آره چرا که نه. با یک مغازه میشود زندگی کرد. تجربه من میگوید که میشود. البته به مغازه هم بستگی دارد. اینکه فروشش بالا باشد یا پایین باشد تفاوت دارد اما به هر حال میشود. حداقلش این است که شما یک شغل برای خودت خریدهای. به جای اینکه برای یک نفر دیگر ساعتی ده دلار کار کنی برای خودت ساعتی ده دلار کار میکنی. بعد این را بیشتر میکنی و سرمایهات هم بیشتر میشود و وامش را میدهی و مغازه میشود برای خودت با درآمد بیشتر و هزینه کمتر. اگر مغازهات خوب باشد و پول بیشتری گذاشته باشی لازم نیست که خودت زیاد داخلش کار کنی. کارگر میگیری و خودت بیشتر مدیریت میکنی. ولی کلا میشود. ولی اگر به خودت بگویی من در ایران مدیر بودم، ماشین فلان مدل داشتم اینجا هم نیامده بخواهی بروی ماشین گران آخرین مدل سوار بشوی و کاندو اجاره کنی و بچهات هم برود مدرسه خصوصی و …با یکی اصلا نمیشود؛ با سه تا هم نمیشود. یعنی اصلا اگر از آن روحیهها داشته باشی اصلا نمیتوانی این کار را انجام دهی. این نوع کارها یعنی مثلا کار فرنچایز کار سختی است. کاری که فکر کنی میتوانی یک گوشه بنشینی و پول بشمری نیست
فرنچایز مرده و مکانیابی
کلا این کار غلطی است که کسی بخواهد ظرف ۲-۳ یا ۶ ماه بیزینس بزند. روی هر کاری باید تحقیق کرد. الان با اینترنت تحقیق کردن سادهتر از گذشته است. هر بیزینسی که میخواهی بزنی باید اول بررسی کنی که ریشهاش چیست. از چه زمانی و کجا آمده و چطور رشد کرده و الان چه وضعیتی دارد. اگر رفتی سراغ بیزینسی که ۵۰ سال پیش باز شده اما پرنده درش پر نمیزند یا اگه ببینی که بیزینسی است که سالی یکی از آنها بسته میشود یعنی بیزینس رو به موتی است. مثلا میبینی که Mr. Sub داره محو میشه Quiznos داره محو میشه. حالا اگه شما بری اینها را بخری یعنی درست تحقیق نکردهای. هر کس هم خودش باید بفهمد. نه اینکه برود از کس دیگری بپرسد چون هر کس از ظن خودش یار آدم میشود. از آن طرف اگر بیزینسی است که ۴-۵ ساله باز شده و یهو داره گنده میشه یعنی بیزینس پرخطری است و باید صبر کنی تا جا بیافتد تا ببینی اوضاعش تثبیت میشود یا نه، با همین سرعت رشد، افت میکند.
در مورد مکانیابی برای فرنچایز مرتبط با Food دو سه تا فاکتور مهم است حالا یا همهاش با هم باشد یا حداقل یکی از آنها باشد. اگر نزدیک مدرسه باشی یک مزایایی داره. اگر جایی باشی که اطرافت اداره زیاد باشد مزایای دیگهای داره. اگر جایی باشی که اطرافت همهاش خانه باشه خیلی مزایا نداره. بهتر اینکه که ترکیبی از اینها باشه و البته بهتر از همه اینه که داخل مال باشه. یا داخل پلازایی باشه که داخلش یک فروشگاه درست و حسابی هست ترجیحا یک گروسری استور grocery store هست یا والمارت هست چون اینها با خودشان مشتری میآورند. مغازه باید جایی باشد که ترافیکش زیاد است.
مشکل مدرسه اینه که دو ماه سال مشتری نداری اما ده ماه داری و با ترافیک بالا در زمان ناهار. در مورد ادارات عصر به بعد مشتری نداری یا در آخر هفتهها؛ برای همین بهتره که ترکیبی از اینها با یک نسبتی باشه. در کنارش لوکیشنی که ترکیبی از اینها را داشته باشه یا حداقل دو تا از اینها را داشته باشه یا گیر نمیآید یا اگر گیر بیاید اجارهاش بالاست و اجاره بالا، فروش بالا را از بین میبرد. تجربه من میگوید بهتر است جایی بگیری که اجارهاش بالا نباشه ولی رفت و آمدش کمتر باشه. برای اینکه یک روزی اگر اتفاقی بیافته مثلا در اثر سرما (که زمستان امسال بسیار طولانی بود) یا طوفان یخ بیاید و سه روز مغازهات را ببندی یا به هر دلیل دیگری آدمها نیایند اجاره که متوقف نمیشود، سر ماه باید آن را پرداخت کنی. بنا بر این بهتر است اجاره مغازهات یک عدد معقولی باشد تا اینکه بروی در قلب داونتاون وسط برجها جایی را اجاره کنی که ماهی ۲۰ هزار دلار اجاره داشته باشد، فروشت هم هفتهای ۲۰ هزار دلار باشد. اما اگر به جای آن جایی بروی که اجارهات ۱۰ هزار دلار باشد و فروشت هفتهای ۵ هزار دلار باشد بهتر است. یک خرده شانسی است. بوده کسانی که رفتهاند یک جایی باز کردهاند و یکهو یک چیزی آنجا باز شده و ترافیک پیدا کرده است. من اولویتم به این است که آن مکان در استانداردهای معقول باشد –خوب بروی وسط بیابان مغازه باز کنی اجارهات ممکن است ۱۰۰ دلار باشد!- یعنی یکی از آن ۲-۳ مورد را داشته باشد اما اجارهاش معقول باشد، ماکزیمم ۴ هزار دلار.
خرید فرنچایز جدید اما رو به رشد
در مورد فرنچایزهای جدید و رو به رشد که هم شرط و شروط زیادی ندارند و هم هزینه فرنچایز فی اندکی دارند و هم اینکه با توجه به احتمال رشد زیاد در فاصله ۵ سال آینده، در صورت تحقق سرمایه و دارایی فرد را به شدت افزایش میدهند برای تازهواردی که دفعه اولش است که دارد این کار را میکند و احتمالا هر چی داره و نداره، دارد در این کار میگذارد این ریسک بزرگی است و بهتر است این کار را نکند. فرنچایزی که دارد تازه رشد میکند محاسنش این است که رفتن داخلش راحت است و لوکیشنهای بهتری میتوانی گیر بیاوری ولی اگر این فرنچایز مدیریت خوبی نداشته باشد، پشتیبانی خوبی فراهم نکرده باشد و قدرت تطبیق دادن خود با این رشد را نداشته باشد بعدا زمین میخورد و تو هر چی داری از دست میدهی. این دیگر به شانس بستگی دارد اما بهتر است که تازهواردان چنین ریسکی نکنند. درست است که سابوی یک فرنچایز قدیمی در امریکا است اما ۱۵ سال پیش در تورنتو خیلی شعبه نداشته یک چیزی حدود ۵۰-۶۰ تا شعبه داشته. آنهایی که ۱۵ سال پیش سابوی باز کردند یک جورایی ریسک کردند اما نه خیلی برای اینکه به هر حال سابوی همان زمان هم قدمهای اولیهاش را درست برداشته بود و تثبیت شده بود. اما یک فرنچایزی که تازه ۵ ساله شروع کرده هنوز باید قدمهای زیادی برداره تا رشد کنه و ممکنه که نتونه این کار را بکنه. تازه این در صورتی است که بخواهد و نتواند. خیلی از اینها اصلا کلاهبرداری است و هدف کمپانی ایجاد کننده آن فرنچایز جدید اصلا معلوم نیست که ادامه کار باشد.
شعبه دوم از همان فرنچایز قبلی یا فرنچایز جدید؟
یک وقتی شما ۷-۸ تا مغازه روی یک فرنچایز موفق داری که دارند کارشان را انجام میدهند و درآمد خوبی دارند و حالا به عنوان تجربه یا تنوع یا هر دلیل دیگری دوست داری که روی یک بیزینس جدید سرمایهگذاری کنی. مهم نیست اگه این وسط شکست هم بخوری چون بقیه حمایتها هست اما اگه یک شعبه داری و میخواهی دو تا کنی یا دو تا داری و میخواهی سه تا کنی یعنی هنوز از نظر جریان درآمدی آن طور تثبیت نشدهای. میدانی هم که فرنچایزهای موفق مثل تیمهورتونز، سابوی، مکدانلدز، پیتزا پیتزا زمین نمیخورند، خوب دلیل نداره که بخواهی تنوع سرمایهگذاری ایجاد کنی یعنی در این حالت بحث چیدن تخممرغها در یک سبد صدق نمیکنه که بخواهی از آن فرار کنی. این جوری آن مغازههایی که داری به آن مورد جدیدتر کمک میکنند که راحتتر روی پای خودش بیاسته تا اینکه بخواهی سراغ یک فرنچایز کاملا جدید بروی.
توصیهها
اگه کسی میخواهد این کار را بکند باید یک سال برود در یک سابوی کار کند. نمیشود همینجوری پاشی بیایی بگویی من میخواهم یک سابوی باز کنم. وقتی یک سال کار کنی میفهمی که چه کارهایی را خودت باید بکنی و به چه شکلی و چه کارهایی را سابوی میکند. مثلا کارهای تبلیغاتی را سابوی خودش میکند البته پولش را از خودت میگیرد چون از فروش هفتگی ۴ درصد و نیم برمیدارد و تبلیغات میکند. و انصافا تبلیغاتش درست است (هیروبرگر دو درصد برمیدارد اما تبلیغات موثری انجام نمیدهد.) اما شما مجاز هستی که در ناحیه خودت تبلیغات داشته باشی و پروموشنهای خودت را بگذاری و هزینهاش با خودت است. جنس را باید حتما از خود سابوی بخری هر هفته. البته این خود سابوی نیست بلکه کمپانی است که برای سابوی پخش کننده است و برای سابوی کار میکند. کارگر را خودت باید به تجربه بفهمی که هر شیفتت به چند نفر آدم احتیاج دارد و آنها را استخدام کنی. آموزششان بدهی و جدول کاری آنها را بنویسی و مراقبت کنی که درست کار کنند. اگر آن تجربه یک سال کار را نداشته باشی اولین کسانی که سرت کلاه میگذارند خود همین کارمندانت هستند. چون باید با چشمپوشی نسبت به کارهایشان یک جوری بهشان رشوه بدهی چون اگه ول کنه بره بدبخت میشوی. برای همین باید خودت را در موقعیتی قرار بدهی که اولا هر وقت به کسی گفتی کاری را بکن و بهانه آورد بهش نشان دهی که باید چطور کار را درست انجام دهد و ثانیا اگر دیدی تکرار کرد بهش میگویی که خوش آمدی و این تجربه و قدرت را داری که وایسی یک هفته یا کمتر و بیشتر، در حدی که جایگزینی پیدا کنی، خودت کار را انجام دهی.
برای فراگرفتن و آموزش مدیریت و اداره هر شعبه بهترین کار کسب تجربه تدریجی است. البته خود سابوی دورههایی دارد اما این دورهها برای کسانی که میخواهند از صفر شروع کنند نیست بلکه برای سیقل دادن تجربیات قبلی شماست. هیچچیز در این زمینه جای معلوماتی که توسط خود فرد از طریق تجربه کسب شده باشد را نمیگیرد.
یک بحث کلی است و آن اینکه آدمی که تازه میآید باید با پولی که آورده اول روی خودش سرمایهگذاری کند. معمولا تازهواردین به دلیل عادت در ایران یک جور حرص پول جمعکردن دارند؛ میخواهند هر طور شده این پولی را که آوردهاند یک جایی بگذارند که ازش پول دربیاید. در حالی که آن جایی که میگذاری خیلی وقتها خودت هستی. مثلا باید بروی یک جای ساعتی ۱۰ دلار کار کنی و با آن پول آورده، بقیه خرج زندگی را بدهی فقط برای اینکه در این کار ساعتی ۱۰ دلار، تجربههای لازم را کسب کنی. یا اگر مهندسی بروی دورههای تخصصی مربوطه را بگذرانی یا اگر لازم است درس بخوانی این کار را بکنی. اما اگر اصرار داشته باشی که هر جور شده با این ۱۵۰-۲۰۰ هزار دلاری که آوردهای یک مغازه باز کنی که نکند آن ۲۰۰ هزار دلارت کم بشود بعد از چندی میبینی هم آن ۲۰۰ هزار تا را از دست دادهای و هم چیزی عایدت نشده و حالا دوباره باید بروی سراغ همان کار ساعتی ۱۰ دلار بدون اینکه آن پشتوانه را هم داشته باشی.
یک تجربه شخصی و توصیه نه چندان خوشایند هم دارم و آن اینکه تا آنجا که میتوانید نیروی ایرانی استخدام نکنید. بگذارید ایرانیها بروند برای یک غیرایرانی کار کنند. برای اینکه ایرانیها عموما فکر میکنند که خیلی زرنگ هستند. اگر تازه از ایران آمده باشند که معمولا فکر میکنند همه، حقشان را خوردهاند و این تویی که الان رییس آنها هستی دزدی بودهای که پولی به جیب زدهای و الان آمدهای اینجا و قطعا شعورت از او کمتره و او بهتر میفهمه و تو رفتهای خانه خوابیدی و این بدبخت مجبور است تا دیروقت در مغازه کار کند و همین تفکر سبب میشه بخواهد در همه چیز سرک بکشد و کارها را درست انجام ندهد و بدتر راست راست تو چشمت نگاه کند و بهت دروغ میگوید. من فقط با چند ایرانی که آشنا بودند دچار این مسائل نشدم. برای همین میگویم که اگر آنها با دیگران کار کنند و چنین بایاسی نداشته باشند هم برای خودشان بهتر است و هم برای کارفرمای ایرانی.
این متن در این صفحات از نسخه دیجیتالی شماره ۲۲ پرنیان منعکس شده است.