دکتر وحید طلوعی
گزارشی از دهمین همایش ایرانشناسی
دهمین کنفرانس (همایش) دوسالانه ایرانشناسی در مونترال برگزار شد؛ از ۶ تا ۹ اوت (اگست) ۲۰۱۴ در هتل هیلتون با ۱۰۰ جلسه در موضوعات متفاوت و حدود ۴۰۰ سخنرانی و در کنار آن هم برخی مراسم دیگر. این کنفرانس که مهمترین گردهمایی استادان و پژوهشگران و دستاندرکاران مطالعات ایران است به همت انجمن بینالمللی ایرانشناسی برگزار میشود؛ انجمنی که به گفته هوشنگ شهابی در نیمۀ دهۀ ۱۹۶۰ با گرد هم آمدن گروهی از دانشجویان دانشگاههای امریکایی – از جمله هرمز حکمت و علی بنوعزیزی که نشریۀ مکتب را در امریکا میگرداندند تا مقالاتی در حوزۀ ایران را به زبان فارسی منتشر کنند – با نام انجمن مطالعات اجتماعی و فرهنگی ایران شکل گرفت که بعدها به انجمن ایرانشناسی تغییر نام داد و از همه سو نیز با نقد و اتهام روبهرو شد: در اواخر دهۀ ۱۹۶۰ – انجمن در ۱۹۶۷ تشکیل شد – ساواک، انجمن را محلی برای انتشار افکار و عقاید ضد رژیم میدانست و مخالفان شاه نیز آن را محصول ساواک به شمار میآوردند.
حالا آن انجمن که عمدتاً حاصل گرد آمدن پژوهشگران مطالعات ایران در دانشگاههای امریکایی بود – که مطالعاتی حاشیهای به حساب میآمد، حتی در دپارتمانهای مطالعات خاورمیانه – اکنون به انجمنی جهانی بدل شده است که پژوهشگرانی از سراسر دنیا عضو آن هستند و هر دو سال یکبار در گوشهای از جهان که مرکز مطالعات ایران داشته باشد کنفرانسی برگزار میکند و طرفه آنکه هنوز هم با نقد و اتهام روبهروست؛ دو سال پیش، در نهمین کنفرانس که در استانبول برگزار شد، بیش از ۵۰ نفر از شرکتکنندگانی از ایران که به سبب نزدیکی راه و بینیازی از دریافت روادید، در کنفرانس ثبت نام کرده بودند، بعد از انتشار مقالاتی تند در چند رسانه داخل ایران از شرکت منصرف شدند.
امسال اما کنفرانس در مونترال کانادا برگزار شد و علت آن بود که دو مرکز که با مطالعات ایران در ارتباط هستند در مونترال فعالاند؛ یکی از آن دو مرکز، دانشگاه کنکوردیا است که در مقطع کارشناسی ارشد رشتۀ مطالعات ایران دارد و دیگری دانشگاه مکگیل که به سبب انستیتوی مطالعات اسلامیاش -و ارتباطاتی که با دانشگاه تهران نیز دارد، بخشی از این مطالعات اسلامیاش را «مطالعات ایران» تشکیل میدهد.
البته سابقۀ مطالعات ایرانی در دانشگاههای کانادا قدمت چندانی ندارد و چنانکه در مدخل «مطالعات ایرانی در کانادا» در دانشنامه ایرانیکا آمده است، نقطۀ عطف در این رشته در کانادا به سال ۲۰۰۳ برمیگردد که مشخصاً در این میان شهرهای مونترال، تورنتو و ونکوور و عمدتاً انستیتوی مطالعات اسلامی دانشگاه مکگیل و دپارتمان مطالعات خاورمیانه و خاور نزدیک دانشگاه تورنتو و نیز گسترش مطالعات ایران در دپارتمان مطالعات تاریخی دانشگاه تورنتو در میسیساگا در این میان نقش پررنگتری دارند. در این میان دامنۀ علایق آکادمیک کاناداییان از تاریخ تا ادبیات و زبانها و ادیان و مذاهب و فلسفه و سیاست و اجتماع را در بر میگیرد. در کنار این برنامهها و مراکز، اما این حضور و تلاش چهرههایی سختکوش و شاخص از میان ایرانیان و حتی غیرایرانیان بوده که به تداوم هر یک از این برنامهها و غنای فعالیتهای آکادمیک مراکز مورد اشاره انجامیده و هویت این برنامهها به نوعی از هویت آن افراد غیر قابل تفکیک است. و این کنفرانس فرصتی دیگری بود برای گرد آمدن پژوهشگران در کنار استوانههای مطالعات ایرانی و ایرانشناسی در جهان.
یادبودها و بزرگداشتهای کنفرانس مونترال
چنان که پیشتر گفته شد، در کنار برگزاری صد نشست علمی، چندین مراسم اهدای جایزه و یادبود نیز در حاشیه کنفرانس امسال برگزار شد که از آن جمله بود اهدای جایزه دستاوردهای یک عمر به سیمین بهبهانی – که اندک زمانی پس از پایان کنفرانس درگذشت – و نیز شائول شاکد؛ اهدای «جایزه کتاب احسان یارشاطر» به علی موسوی برای کتاب «پرسپولیس: کشف و رستاخیز یک امپراتوری جهانی»، «جایزه لطیفه یارشاطر» به شهرنوش پارسیپور قصهنویس، «جایزه پایاننامه رحیم ایروانی» به صمد علوی و «جایزه پایاننامه مهرداد مشایخی» به نازنین شاهرخی از دیگر مناسب در حاشیه کنفرانس بود. در عین حال، در مراسمی از دستاوردهای علمی احمد کریمی حکاک، استاد دانشگاه مریلند، قدردانی شد و در مراسمی دیگر نیز کتابی که به کوشش حورا یاوری و گلی امامی از مجموعه نوشتههای کریم امامی برای کیهان انگلیسی از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۷ تهیه و تنظیم شده بود معرفی شد.
در شام پایانی کنفرانس نیز در کنسرتی، سپیده رئیس سادات قطعاتی از موسیقی ایرانی را از دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰ اجرا کرد. در این بین دو نشست بسیار پرمخاطب نیز به بررسی و نقد آثار دو دانشور ایرانی اختصاص داشت؛ یکی به بررسی آثار یرواند آبراهامیان که او را مهمترین تاریخنگار احزاب سیاسی معاصر ایران میدانند و دیگری حسین بشیریه که نقش او در عرصه روشنفکری عمومی، از تاثیرگذارترین عوامل اصلاحطلبی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران دانسته شده است.
نشستهای تخصصی کنفرانس
برای آنکه اندکی از گسترۀ مقالات و پژوهشهایی که در این کنفرانس عرضه شدند نمایانده شود لازم است به برخی از نشستها توجه کنیم. بررسی عقلانیت در فلسفه شیعه از جمله این نشستها بود که در آن هم عقل در اصلاحطلبی معاصر شیعی بررسی شد و هم عقل در اندیشهگری مدرن حوزه. در زمینه رهیافتهای جدید به اندیشه حقوقی اسلامی نیز البته نشست دیگری با حضور محسن کدیور، عبدالکریم سروش، رسول نفیسی و احمد کاظمی موسوی برگزار شد که در کنار نشستی که به بررسی ابعاد مذهبی عدالت اجتماعی در ایران بعد از انقلاب میپرداخت نشان میدهد که حوزه اندیشه اسلامی در بین ایرانپژوهان از محبوبیت برخوردار است.
در عین حال، بررسی ادبیات فارسی که از دیرباز در مرکز توجه و علاقه ایرانشناسان قرار داشته است در این کنفرانس نیز جایگاه درخوری داشت و نشستهای متعددی درباره موضوعاتی چون بازگشت ادبی، شعر فارسی و ادبیات مهاجرت در جریان بود. در این بین، نشست آموزش زبان فارسی در بین اجتماعات ایرانیان از موضوعاتی بود که برای جامعه مهاجران میتوانست بااهمیت باشد.
از موضوعات دیگری که در این کنفرانس نشستهایی را به خود اختصاص داده بود باید به بررسی روابط ایران و دیگر کشورها از جمله هند، روسیه و روابط بینالمللی ایران در دورۀ بین دو جنگ جهانی اشاره کرد. در بسیاری از سخنرانیهای ارائه شده ابعادی تازه از مناسبات ایران و نقش شخصیتها و رجال سیاسی در پیوند با این مناسبات روشن شد.
موضوع دیگری که تعدادی از پژوهشگران حوزۀ مطالعات ایران به آن پرداخته بودند، موضوع فرهنگ و تمدن ایران در دوره معاصر و نیز پیوندگاههای سنت و مدرنیته در ایران بعد از مشروطه بود که حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را هم از منظری کلان و هم از منظری خرد پیجویی کرده بودند و به این ترتیب، نوری بر ابعاد پنهان روند زندگی فعلی ایرانیان افکنده بودند. این مجموعه نشستها در کنار دیگر جلساتی که تاریخ و تمدن گذشته ایران را بررسی میکردند و از جمله به ایران در دورۀ مغول، زرتشتیگری و تاریخ سینما و تاریخ عکاسی در ایران میپرداختند مجموعه کمنظیری از پژوهشهایی را به نمایش میگذاشت که در همه دنیا درباره ایران در جریان است. در این میان نباید از گفتارهایی که درباره معماری، صنایع دستی، تصویرگری و نگارگری در ایران عرضه شدند غافل بود.
درباره چرایی ایرانشناسی در خارج از ایران
همه اینها نشان میدهد که ایران، حوزهای مورد علاقه در پژوهشهای دانشگاهی است. اما شاید پرسش مهم این باشد که این پژوهشها به چه کار میآیند و آیا چنان که مخالفان و معترضان به ایرانشناسی در غرب میگویند این پژوهشها خوراکی برای دولتهای غربی فراهم میکنند تا با شناخت ایران، راههای نفوذ خود را در آن باز کنند یا اینکه برای ایرانیان نیز بهرهای دارند. البته تاریخ مطالعات منطقهای نشان میدهد که این گفتهها خالی از حقیقت نیست و شاید آنچه که مستشرقین اولیه در کنار اولین انسانشناسان صورت میدادند و از حمایت دولتها نیز بهره میبرد به همین منظورها بوده باشد. ولی اگر بپذیریم که علوم انسانی به صورت عام با بیان و صورتبندی روندهایی که در ابعاد متفاوت جوامع انسانی، از زبان و دین و فرهنگ گرفته تا حیات مادی و اقتصادی و سیاسی، میکوشند اندکی آدمیان را از وضعی که در آن قرار دارند مطلع کنند، آنگاه باید پذیرفت که ثمره مطالعاتی از این دست بیشتر از همه به ایرانیان میرسد که با دقت در نتایج این پژوهشها خود را بهتر بازشناسند و با فهم آن روندها، خواه بپذیرندشان و خواه نه، برای بهتر زیستن خود تلاش کنند. شک نیست که بسیاری از یافتههای تحقیقاتی عرضه شده در این کنفرانس در اساس چراغهایی هستند که راههای آینده را برای خوانندگان و تأملکنندگان خود روشن میسازند؛ خواه این راهها تواضعی بیشتر در برابر دیگر تمدنها و فرهنگها باشد و خواه گردن برافراشتن به غروری حاصل از دستاوردهای بشری فرهنگ خویش.
نگاهی گذرا نشان میدهد که تحقیقاتی از این دست بود که موجب شد ایرانیان نسبت به گذشته خویش هشیارتر شوند، آن را قدر دانند، در حفظ آن بکوشند و البته در منازعات و مناقشاتی که در جهان در جریان است بر سر فرهنگ خویش بایستند. درست است که بسیاری از همان ایرانشناسان و شرقشناسان بودند که اولین نسخههای خطی را کشف و تصحیح و تحلیل کردند، ولی منافع آن البته بیش از همه برای ایرانیان بود. همین امر در خصوص دیگر زمینههای فرهنگی از جمله در کشفیات باستانشناختی، در حفظ دستاوردهای فرهنگ مادی پیشینیان، در شناسایی آداب و سنن و عقاید اقوام و در ساحتی کلانتر در فهم روندهای تاریخی زندگی اجتماعی ایرانیان نیز صادق است و اینهمه در نهایت به غنای امروزی زندگانی ایرانیان کمک کرده است. از این منظر باید پژوهشهای ایرانشناسی را ارج نهاد و دست تلاشگران این حوزه را به گرمی فشرد و قدرشان داد و بر صدرشان نشاند.
اجتماعات ایرانی نیز در کشورهای گوناگون از این پژوهشها به طرق گوناگون منتفع میشوند. گسترش مطالعات ایرانشناسی در دانشگاهها از سویی اهمیت ایران را برای برنامهریزان و گردانندگان برنامههای درسی روشن میسازد که ثمره آن به کار گرفتن توان و دانش مهاجرانی است که خود در این حوزه کار کردهاند و تجربههای زیستۀ تازهتری از ایران را نیز با خود به همراه دارند و میتوانند هم به غنای این حوزه بیافزایند و البته از پژوهشگری خویش نیز گذران زندگی کنند، چنان که بسیاری از دانشجویان حوزههای ایرانشناسی، در کنار دیگر دانشجویان از ملیتهای دیگر، ایرانیاند.
بهره دیگر اجتماعات ایرانی از گسترش مطالعات ایران در دانشگاهها فراهم آوردن فضاهای جدیدی است که نسلهای بعدی مهاجران، فرزندان فعلی مهاجران نسل اول، از آن سود خواهند برد؛ نمونه نزدیک به ذهن آن برقراری دورههای آموزش زبان فارسی در دانشگاههاست که گاه برای نسل دوم به نیازی بدل میشود که برای برآوردن آن باید بسیار بکوشند. توجه به یافتههای پژوهشهای ایرانشناسی در عین حال، به عمیقتر شدن پیوند مهاجران با ریشههای تاریخی و فرهنگی ایشان نیز یاری میرساند.
نکته آخر در خصوص کنفرانس مونترال اینکه میدیدی استادان ایرانی دانشگاههای جهان چگونه دلشان برای ایران میتپد و چگونه با علاقه مسایل ایران را دنبال میکنند و چگونه بغضی را در پس گفتارهای خود پنهان کردهاند که کاش میشد آنچه را فراهم آوردهاند در ایران عرضه کنند.