در میانه کارزار انتخاباتی استان انتاریو، روبروی دکتر رضا مریدی، نماینده ایرانیالاصل مجلس این استان در ستاد انتخاباتی ایشان در خیابان یانگ نشستهام. در ساعاتی که هنوز خیلی اول وقت است و اعضای ستاد که شبها تا دیروقت درگیر فعالیت هستند هنوز نیامدهاند. این لحظه، خاطره مصاحبه چهار سال قبل را برایم زنده کرد که در دفتر ایشان چند چهارراه پایینتر انجام شده بود. دکتر مریدی همچون گذشته سر حال و خوشبرخورد با لبخندی که از لبش نمیافتد و گاه به خندهای کامل تبدیل میشود با صبر و حوصله به پرسشها پاسخ گفت. تنها جایی که تلخی کوتاهی در کلامش احساس کردم مواردی بود که به سیاستهای دولت محافظهکار فدرال در مورد مهاجران اشاره داشت. خودتان میتوانید این را در محتوای بحث ببینید.
مقایسه کارنامه محافظهکاران و لیبرالها
آقای دکتر با تشکر از فرصتی که به پرنیان دادید، میخواستم قبل از هر چیز از اینجا شروع کنم که حالا، بعد از ۴ سال فعالیت در مجلس و دولت، این تجربه ۴ ساله را شخصا چطور میبینید؟ چقدر با آن تصور و چشماندازی که در ابتدا داشتید اختلاف و در چه مواردی با آن شباهت داشت؟
آقای بسطامی! قبل از هر چیز میخواستم تشکر کنم بابت این فرصتی که به من دادید. چهار سال پیش هم شما با من برای نشریه وزین اعتبار مصاحبه کردید که چاپ مونترال بود و انتشارش متاسفانه ادامه پیدا نکرد و الان هم برای نشریه بسیار سطح بالا و خوب پرنیان که شماره اولش را دیدهام؛ پرنیان که زیرنظر شما و همکارانتان منتشر میشود از بسیاری جهات شاید در میان نشریات فارسیزبانی در شهرهای محل تمرکز ایرانیان مثل تورنتو، مونترال و ونکوور منحصربفرد باشد خصوصا از نظر کیفیت کاغذ و طراحی و چاپ.
اما در مورد پرسشی که مطرح کردید باید بگویم که آنچه اتفاق افتاد تا حد زیادی همانی بود که حدس میزدم چون درست است که کار قبلی من علمی و آموزشی بود اما چون با کارهای سیاسی و فعالیتهای مرتبط با آن اشنا بودم، حدس میزدم که اگر انتخاب بشوم به عنوان یک نماینده چه کارهایی باید انجام دهم. منظورم کارهایی غیر از شرکت در پارلمان و تصویب قوانین است. به عنوان سیاستمدارانی که به عنوان نماینده انتخاب میشوند اولین وظیفه ما قانونگذاری است و شرکت در جلسات پارلمان و کمیتههای پارلمانی. علاوه بر آن من دو سال معاون پارلمانی وزارت دانشگاهها بودم و دو سال بعد را به عنوان معاونت پارلمانی وزارت پژوهشهای علمی خدمت کردم که در واقع مزید بر کار پارلمانی و به عنوان کار اجرایی در کابینه دولت بود. علاوه بر این، در ۴ سال گذشته عضو کمیته پارلمانی کابینه دولت در امور مربوط به محیط زیست و منابع و اقتصاد بودم که آن هم کار اجرایی بود که به خواسته آقای نخستوزیر انجام میدادم. در کنار اینها، هم در جامعه ایرانی و هم در جامعه وسیع ریچموندهیل- که آمارها نشان میدهد دومین شهر کانادا از نظر تکثر قومی است- تلاش کردم که در همه مجامع قومیتها، در جشنها، غمها و شادیهایشان شرکت کنم و به درددلشان برسم و هر کاری که از دستم برمیآمده برایشان انجام دهم. البته از همه این کارها، چه دولتی و چه عمومی و اجتماعی هم لذت بردهام چون اگر شما از کار لذت نبرید طبیعتا نمیتوانید آن را به خوبی انجام دهید.
دولت لیبرال انتاریو در این چهارساله دولت اکثریت بوده و دست بازتری در پیشبرد برنامههایش داشته است؛ شما هم که به دلیل سابقه طولانی در درس و تدریس در نمرهدادن خبره هستید، اگر بنا باشد به عنوان معلم به کارنامه دولت نمره دهید، این نمره چه خواهد بود؟ میدانم سوال سختی است اما نه برای یک معلم!
سوال سختی هست اما سوال بسیار خوب و قشنگی است. حقیقتا اگر من بخواهم به عنوان معلم و استاد دانشگاه به دولت نمره بدهم، A+ میدهم. دلیلش هم این است که همانطور که میدانید این دولت لیبرال برای دو دوره پشت سرهم دولت اکثریت بوده است و در انتخابات ۶ اکتبر امیدواریم برای سومین بار به اکثریت دست یابد و خدماتش را ادامه دهد. وقتی در سال ۲۰۰۳ این دولت سر کار آمد قبل از ما ۸ سال محافظهکارها در راس کار بودند و در این ۸ سال آنها با تفکرات خاص دست راستی خودشان ضربات بسیار سختی به ساختارهای آموزشی، اجتماعی و درمانی انتاریو وارد کرده بودند که من به چند نمونه از آنها اشاره میکنم.
مثلا اینها به بهانه کوچک کردن دولت و کاهش هزینهها، ۷۰۰ نفر از بازرسان محیط زیست دولت را اخراج کردند که در نتیجه، نظارت بر مسائل بهداشتی و محیط زیستی برهم ریخت و فقط یک نمونه از نتایج آن، وقوع حادثه واکرتن Walkerton بود که به دلیل مصرف آب آلوده شهر، چند ده نفر جان باختند. کار دیگر در حوزه بهداشت و درمان این بود که در این ۸ سال حدود ۶ هزار پرستار را از کار بیکار کردند و حقوق پزشکان را کاهش دادند که در نتیجه آن تعدادی از پزشکان انتاریو به امریکا مهاجرت کردند؛ ۲۸ بیمارستان را هم تعطیل کردند.
در مورد آموزش و پرورش وزیرشان آمد گفت ما باید در این حوزه بحران به وجود آوریم و واقعا چنین کرد. هر روز با معلمان درگیری داشتند و معلمان و مدارس مرتبا در اعتصاب بودند به شکلی که در آن سالها ۲۸ میلیون روز وقت دانشآموزان تلف شد.۴۰۰ مدرسه را هم تعطیل کردند.
وقتی دولت را تحویل دادند ادعا کردند که بیلان مالی دولت طراز است اما وقتی دولت از حسابرس کل انتاریو که شخصیت حقوقی مستقل است خواست که به حسابها رسیدگی کند مشخص شد که یک کسربودجه ۵٫۶ میلیارد دلاری وجود داشته که مخفی کرده بودند و در واقع به مردم دروغ گفته بودند؛ آنهم در دورانی که از نظر اقتصادی بسیار پررونق بود. دولت لیبرال در یک چنین شرایطی بر سرکار آمد و شروع به سازندگی کرد. در این مدت کارهایی که انجام دادهایم من به طور خلاصه بیان میکنم.
در بخش بهداشت، درمان و امور بیمارستانها، بودجه بیمارستانها را ۵۴ درصد بالا بردیم و یازده هزار و پانصد پرستار استخدام کردیم. قبل از این به دلیل اخراج گسترده پرستاران، جوانان علاقهای به تحصیل در پرستاری نداشتند اما برای اینکه آنها را تشویق کنیم استخدام پرستاران را افزایش زیادی دادیم تا بدانند که شغل آنها گارانتی است.
همینجا یک سوال جدی مطرح است؛ درحالی که همه آمارها و برآوردها از چند دهه قبل به این واقعیتهای مسلم اشاره داشت که در آینده نزدیک با بحران جمعیتی ناشی از کهنسالی بیبیبومرها و نیازهای فزاینده بهداشتی و درمانی برای ساکنان استان روبرو خواهیم بود، با چه توجیهی این رفتارها انجام شده است چون صرف بهانه کاهش هزینهها نباید منجر به کاهش خدمات در امور حیاتی استان شود؟
استدلال خاصی نداشتند. استدلال آنها همان تفکر کلی محافظهکاری است که معتقد است که دولت باید کوچک شود و همه خدمات را بخش خصوصی انجام دهد در واقع میخواستند همان بحران را که در آموزش و پرورش مستقیما اعلام کرده بودند در بخش بهداشت هم پدید آورند تا بعد مردم بگویند پس دولت نمیتواند بیمارستانها را اداره کند، بیاییم خصوصیاشان کنیم! وگرنه عقل و منطق حکم نمیکند که به دلیل همین موردی که اشاره کردید چنین رفتاری را انجام داد که عملا به بروز بحران منجر شود و در نتیجه آن، بخش بهداشت داشت از هم میپاشید.
ما در هشت سال، ۳۰۰۰ دکتر استخدام کردیم، یک دانشکده پزشکی جدید تاسیس کردیم، تعداد پزشکان خارجی که در استان مجوز کار دریافت میکنند را از ۳۰ نفر به ۲۳۰ نفر در سال رساندیم و در ۱۰۰ بیمارستان از ۱۵۰ بیمارستان استان، فعالیتهای توسعه یا بهبود و بازسازی انجام دادیم تا بتوانند خدمات بیشتر و بهتری انجام دهیم، زمان انتظار را در اورژانس و عمل جراحی پایین آوردیم و در نتیجه پزشکان و پرستاران و همچنین مراجعان به بیمارستانها الان خیلی راضیتر از قبل هستند.
و در بخش آموزش؟
از سال ۲۰۰۳، در برابر آن ۴۰۰ مدرسه که محافظهکارها تعطیل کردند ما ۵۰۰ مدرسه جدید ساختیم و با معلمان توافق کردیم به شکلی که در این ۸ سال حتی یک ساعت اعتصاب یا تعطیلی نداشتیم که به اتلاف عمر تحصیلی دانشآموزان منجر شود. کار خیلی مهمی که کردیم این بود که تحصیلات کودکستانی را هم جزو تحصیلات دولتی و رایگان آوردیم. همانطور که میدانید تحصیلات متوسطه و دبیرستانی در انتاریو رایگان است و هزینه آن از طریق همین مالیاتی که مردم میدهند فراهم میشود. استدلال ما این بود که آموزش و تحصیل از ۶ سالگی آغاز نمیشود و آموزش اولیه خیلی مهم است و در واقع پایه آموزش بچههاست به همین دلیل دولت تصمیم گرفت که کودکستانهای JK (Junior Kindergarten) و SK (Senior Kindergarten) را برای تمام بچههای ۴ ساله و ۵ ساله رایگان کند و انتاریو اولین دولتی است در قاره امریکا که این تحصیلات در آن رایگان میشود. محاسن این کار چیست؟
اول اینکه همه بچهها میتوانند به یک نسبت در سنین پایین آموزش ببینند و آموزش در این سنین میتواند نتایج خیلی بهتری داشته باشد. دوم اینکه پدر و مادرهایی که تا الان وسعشان میرسید و بچهها را به مهدکودک میفرستادند برای هر بچه به طور متوسط سالی ۶۵۰۰ تا ۷۰۰۰ دلار خرج میکردند. اگر دو بچه داشتند باید ۱۴-۱۵ هزار دلار برای بچهها هزینه مهدکودک میدانند که حالا میتوانند این پول را برای قسط خانه یا نظایر آن هزینه کنند که کمک خیلی بزرگی برای خانوادههای جوان است. اگر هم وسعشان نمیرسید معمولا مادر باید در خانه میماند تا از بچه مراقبت کند و نمیتوانست سرکار برود و درآمدی کسب کند. این طوری هم بچه آموزش نمیدید و هم خانواده از درآمد مادر بینصیب میماند؛ بعد از ۲-۳ سال هم که مادر میخواست برود سر کار عملا از نظر تجربه عقب افتاده بود. با این برنامه همه این اهداف تامین میشود. محافظهکارها به این برنامه رای منفی دادند. NDP هم که رای مثبت داد در زمان تخصیص بودجه به آن رای منفی داد.
در ارتباط با دانشگاهها و تحصیلات تکمیلی هم فعالیتی انجام شده؟
در مورد دانشگاهها اولین کار این بود که دولت، آقای باب ری (که قبلا رییس دولت در انتاریو بودند) را مامور کرد تا یک گزارش پژوهشی مفصل در مورد وضعیت دانشگاهها و کالجهای استان فراهم کند. ایشان در آن گزارش مشخص کرد که دانشگاهها و کالجهای استان شدیدا نیاز به سرمایهگذاری عظیمی دارند تا بتوانند خودشان را رشد دهند چون در ۸ سال قبل، عملا دولت محافظهکار دانشگاهها را کنار گذاشته بود. در نتیجه این گزارش، دولت تصمیم گرفت تا ۶٫۲ میلیارد دلار در دانشگاهها و کالجهای انتاریو سرمایهگذاری کند و این بزرگترین سرمایهگذاری در ۴۰ سال گذشته در استان بود بطوریکه شما در هر کالج یا دانشگاهی میرفتید میدیدید که دارد در بخشی از آن فعالیت عمرانی و ساختمانی انجام میشود و نتیجه این شد که ما توانستیم ۲۵۰ هزار جای جدید در مراکز آموزش عالی ایجاد کنیم که رقم بزرگی است.
نکتهای که دارم در مورد دانشگاه یورک است. حدود یک سال و نیم پیش بود که بخشی از اساتید و مربیان دانشگاه یورک اعتصاب طولانی مدتی را ترتیب دادند و عملا یک ترم تحصیلی دانشگاه از بین رفت. محافظهکاران انتقاد میکردند که چرا دولت لیبرال برای حل مسئله اقدام نمیکند و از طریق مصوبات قانونی اساتید را مجبور به بازگشت به کار نمیکند.
موضوع دانشگاه یورک یک مورد خاص است. شما میدانید که مدیریت دانشگاهها مستقل است و دست دولت نیست. هر دانشگاهی یک هیات امنا دارد که رییس دانشگاه را استخدام میکند و سیاستهای دانشگاه را مشخص میکند. دولت وارد جزییات اداره دانشگاهها نمیشود بلکه بخش اصلی بودجه آنها را تامین میکند و سیاستهای کلی آموزشی را در سطح استان تنظیم و کنترل میکند. در دانشگاه یورک اختلافی بین اساتید پارهوقت و مدیریت دانشگاه پیش آمد که متاسفانه به اعتصاب منجر شد و دولت سعی میکرد تا دو طرف به توافق برسند.
این مواردی که اشاره کردید نقاط قوت و برجسته کارنامه دولت بود؛ حال به مواردی بپردازیم که فکر میکنید با پیروزی حزب لیبرال باید در ۴ سال آینده مورد توجه جدیتر قرار بگیرند.
در ۴ سال آینده باید اول مطمئن شویم که برنامه مهدکودک دولتی تا آخرین فاز که سال ۲۰۱۴ است به اتمام برسد چون همه مدارس آمادگی نداشتند که این برنامه را به صورت تمام و کمال اجرا کنند و به صورت فاز به فاز در جریان است. بنابراین باید مراقب باشیم که فاز آخر در تمام مدارس ابتدایی، چه دولتی و چه کاتولیک اجرا شود. دوم اینکه در ۸ سال گذشته، در دبیرستانها نرخ فارغالتحصیلی به دلیل همین فعالیتهای اصلاحی ۱۴ درصد بالا رفت و الان ۸۰ و چند درصد است و باید کیفیت آموزش و پرورش به ۱۰۰ درصد برسد تا همه جوانان از دبیرستان فارغالتحصیل شوند و بعد هر کس که خواست تا در کالج یا دانشگاه ادامه تحصیل دهد امکانش را داشته باشد.
سیاستهای مهاجرتی استان
یکی از پرسشهای مهم مخاطبان ما کارنامه دولت در بحث مهاجران و خصوصا در مورد اشتغال مهاجران است. کارنامه دولت در این حوزه چگونه بوده است؟ خصوصا که خود آقای مکگینتی مدتی قبل به دولت فدرال اعتراض داشتند که سهم دولت انتاریو در تبیین سیاستهای مهاجرتی استان از همه دولتهای دیگر کمتر است درحالیکه انتاریو بیشترین بار مهاجرپذیری کانادا را بر دوش دارد.
همانطور که میدانید مهاجرت در اختیار دولت فدرال است و خودتان سیاستهای دولت فدرال محافظهکار نسبت به مهاجرین را بهتر میدانید. دولت فدرال از دولتهای استانی میخواهد که پس از ورود مهاجرین به استان خدمات لازم را جهت جاافتادن و استقرار آنها به آنها ارائه دهند. تجربه هم نشان میدهد که هرچقدر زودتر این حالت استقرار انجام شود مهاجران سریعتر میتوانند خود را با شرایط جدید وفق دهند، به کاری مشغول شوند، به اقتصاد کمک کنند و حتی با پرداخت مالیات باری از روی دوش دولت بردارند. بنابر این، استقرار یا settlement یکی از اهداف اصلی دولت انتاریو است مخصوصا اینکه مهاجرینی که هنوز به این وضعیت نرسیدهاند فشار مالی زیادی را به منابع عمومی وارد میکنند. در این ارتباط، دولت انتاریو قراردادی با دولت فدرال داشت که در پنج سال، حدود ۹۰۰ میلیون دلار از سوی دولت فدرال پرداخت شود تا در قبال آن خدمات آموزشی نظیر کلاسهای زبان یا حرفهآموزی یا خدمات ضروری دیگر به تازهواردان ارائه شود. متاسفانه دولت فدرال، ۲۰۷ میلیون دلار از این پول را که مربوط به قرارداد قبلی است پرداخت نکرده و برای قرارداد جدید هم هنوز اقدامی انجام نداده است. خود من در پارلمان، چند ماه پیش سخنرانی مفصلی انجام دادم برای این مورد اما متاسفانه این امر که طبق قانون و قرارداد، دولت فدرال موظف به انجام آن است ناتمام مانده. با کمال تاسف، دولت فدرال در مورد مهاجرین هیچ کمکی نکرده و کم لطفی کرده است.
دلیل چیست؟ پاسخ آنها به اعتراض شما چه بوده است؟
پاسخها همیشه سربالاست و هیچ وقت منطقی نیست. دولت انتاریو بعد از دولت فدرال مهمترین دولت کانادا است. بیشترین درآمد دولت فدرال هم از مالیاتی است که ساکنان انتاریو پرداخت میکنند یعنی ساکنان این استان علاوه بر اینکه با پرداخت مالیات، هزینههای استان را میپردازند به استانهای دیگر هم کمک میکنند. حال سوال اینجاست که چرا دولت فدرال سهم قانونی مهاجران تازهوارد به این استان را پرداخت نمیکند؟ دولت فدرال به هر تازهوارد در کبک سالانه حدود سه هزار دلار کمک میکند در حالی که به هر تازهوارد در انتاریو تنها ۸۰۰ دلار کمک میکند تازه اگر به تعهداتش عمل کند که نمیکند.
یکی دیگر از کارهایی که ۷-۸ ماه پیش انجام داد این بود که کمکی که این دولت به موسسات عامالمنفعهای که به تازهواردان یاری میرساندند و ۵۴ میلیون دلار در سال بود و عموما در اختیار مراکز عامالمنفعه قومی قرار میگرفت، حذف کرد که از این ۵۴ میلیون دلار، ۴۴ میلیون دلار مربوط به انتاریو بود. این کارها خیلی سوالبرانگیز است چون این موسسات نیازهای تازهواردان را برآورده میکردند تا کارهای اولیه را انجام دهند اما این پول را قطع کردند.
البته آنها احتمالا میگویند که ما کسر بودجه داریم و باید آن را جبران کنیم!
خوب بله اینها میآیند میلیونها و میلیونها دلار به شرکتهای نفتی در البرتا تخفیف مالیاتی میدهند و آنجا که به تازهواردان انتاریو مربوط میشود بودجهها را حذف میکنند.
یکی از مشکلات مهاجران خصوصا آنها که مشاغل رگولیتد دارند و باید مجوز بگیرند این است که مدتی از عمرشان در کانادا صرف گذراندن این دورهها میشود و عملا از کار تخصصی خود فاصله میگیرند در حالی که به نظر میرسد خیلی از این رگولیشنها سالها پیش بر اساس وضعیت مهاجران دهههای قبل که عموما از نظر زبان مشکل زیادی داشتند و سطح آموزشهایشان هم اختلاف زیادی با کشوری مثل کانادا داشت تدوین شده در حالی که مهاجران جدیدتر هم انگلیسی را بهتر میدانند و هم اختلاف مهارتی خیلی زیادی با همصنفان خود در کانادا ندارند. این ارزشیابیها هم عموما استانی و برعهده انجمنهای تخصصی همان رشته است. آیا نمیشود بر اساس این واقعیتها در این رگولیشنها بازنگری کرد تا عمر و تجربه و انگیزه مهاجران به بهانه کسب مجوز شغلی، تلف نشود؟
سوال بسیار بجایی است و اتفاقا دولت لیبرال وقتی سر کار آمد خصوصا در مورد رشته پزشکی بازنگری جدی کرد. در رشتههایی مثل مهندسی شرایط خیلی دشوار نبود و اکثر مهندسان ایرانی این آزمونها را میدهند و عنوان مهندس متخصص P.Eng را دریافت میکنند. در مورد رشتههایی مثل دندانپزشکی و پرستاری هم شرایط نسبتا عادلانه بود اما در مورد پزشکی چنین نبود و حتی کسانیکه از دانشگاههایی مثلا از انگلستان یا آلمان هم فارغالتحصیل شده بودند باز باید همه مسیر را میرفتند که من حتی قبل از اینکه نماینده مجلس شوم این موضوع را با وزیر بهداشت استان مطرح کرده بودم. نتیجه این بازنگری منجر به این شد که دولت قانونی به مجلس برد و تغییراتی در ارزشیابی پزشکان داد مثلا پزشکانی که از دانشگاههای طرازاول و انگلیسیزبان میآیند تنها از نظر قوانین و مقررات انتاریو باید سنجیده شوند؛ کسانی که امتحانها را دادهاند اما جا برایشان نیست یا آن تجربه کاری در کشورهای مشابه را ندارند برای مدتی زیر نظر یک پزشک دارای مجوز کار کنند تا با جزییات این رشته در کانادا بیشتر آشنا شوند و کسانی که نمیتوانند تمام مسیر را با موفقیت طی کنند فرصت داشته باشند که در رشتههای دیگر مرتبط با پزشکی ادامه مسیر دهند. همانطور که قبلا هم اشاره کردم دولت ظرفیت پذیرش پزشکان مهاجر را هم از سالی ۳۰ نفر به ۲۳۰ تفر افزایش داد در واقع، این ظرفیت ۸ برابر شد.
دورههای بریجینگ که عموما برای مهاجران طراحی شده چه عملکردی داشته و دولت برنامهای برای گسترش آنها دارد یا نه؟
این دورهها خیلی موفق بودهاند. مثلا در مورد دندانپزشکان افراد میروند امتحانات اولیه را میدهند و بعد اگر قبول شوند دو سال درس میخوانند و بعد مجوز میگیرند. شاید به نظر برسد که دو سال طولانی است اما واقعیت این است که این گروه از متخصصان باید نکات مهمی را یاد بگیرند، مثلا انگلیسی آنها باید برای محاوره و گفتگو با بیماران یا تامینکنندگان امکانات و نظایر اینها مناسب باشد یا نکات قانونی و فرهنگی زیادی وجود دارد که بین کانادا و خارج از آن اختلاف است و عدم آشنایی با آن میتواند برای فرد متخصص، دردسرهای بزرگ ایجاد کند. دولت خیلی دنبال گسترش این دورههاست اما چون بودجههای آن را باید دولت فدرال تامین کند، جنگ ما ادامه دارد. واقعیت این است که رفتار دولت فدرال با انتاریو بسیار ناعادلانه است.
انتقادات محافظهکاران و بحث مالیاتها
بزرگترین نقدی که به دولت لیبرال میشود در مورد مالیاتهاست و رقبا تبلیغ میکنند که دولت لیبرال خیلی راحت مالیات تصویب میکند و اهالی استان مالیات زیادی پرداخت میکنند که روی کیفیت زندگی آنها تاثیر دارد. آخرین بحث از این موارد هم مالیات HST بود که صدای خیلیها را درآورده. شما به عنوان عضوی از دولت لیبرال چه پاسخی به این انتقادات دارید؟
آن چیزی که محافظهکاران در مورد مالیاتها بیان میکنند به کلی نادرست است و فقط تبلیغ است! چون در دو سال گذشته ما مالیاتها را خیلی پایین آوردیم. در سال ۲۰۰۸ که رکود عظیم اقتصادی درگرفت در انتاریو چند کار خیلی مهم انجام دادیم که بتوانیم از رکود اقتصادی خارج شویم؛ یکی از آنها تجدید نظر در سیستم مالیاتها بود و بخشی از این تجدیدنظر مربوط به کاهش مالیاتها بود. ما به میزان ۱۱ و نیم میلیارد دلار مالیات اشخاص را کاهش دادیم یعنی سقف حداقل مالیات را افزایش دادیم که در نتیجه ۹۳ هزار نفر از ساکنان انتاریو از پرداخت مالیات معاف شدند. مالیات شرکتها را دو درصد و مجموعا ۴ و نیم میلیارد دلار کاهش دادیم. مالیات پنهانی را با هماهنگکردن مالیات GST و PST و تبدیل آن به مالیات HST حذف کردیم. مالیات دیگری به نام capital tax برای شرکتها وجود داشت که به کل حذف کردیم. مالیات دیگری به نام small business surtax برای شرکتهای کوچک وجود داشت که به کل حذف کردیم. خوب اینها همه کاهشهای مالیاتی بوده که انجام شده است. ببینید با هماهنگ کردن دو تا مالیات و معرفی HST، فقط ۵۰۰ میلیون دلار به شرکتها در کار حسابداری کمک صورت گرفت چون به جای دو تا کار حسابداری، فقط یک بار این فعالیت را انجام میدهند.
در مالیات HST ما تاثیر مستقیم آن را روی قیمت سوخت و بنزین و تاثیر آن روی هزینه خواربار و نظیر اینها داریم حس میکنیم. البته تقریبا همه اقتصاددانان با این تغییر مالیاتی موافق بودند و آن را در درازمدت به نفع اقتصاد استان میدانستند؛ الان هم نکته جالب این است که درحالی که وزیر دارایی دولت فدرال به عنوان یک اقتصاددان محافظهکار از این کار دفاع میکند، حزب محافظهکار استان شعار متضادی میدهد اما آیا نمیشد در همین مقوله HST در زمینههایی که مشخص بود روی اقشار کمدرآمد و طبقه متوسط فشار وارد میشود، برنامه بهتری داشت؟
ببینید درخواست برای تغییر سیستم مالیاتی به HST از ۲۰ سال پیش درخواست دولت فدرال بوده و قبل از انتاریو هم در ۵ استان اعمال شده بود؛ چون آن مالیات پنهانی در همه مراحل تولید یک کالا یا آمادهسازی یک سرویس حضور داشت و قیمت محصول نهایی را که به دست مصرف کننده میرسید افزایش میداد و همچنین سبب کاهش قدرت رقابت صادرکنندگان میشد و این مالیاتهای پنهان با تغییر سیستم حذف میشود. تجربه آن ۵ استانها هم کاملا مثبت بود. به هر حال همانطور که اشاره کردید همه اقتصاددانها این سیستم جدید را برای یک اقتصاد تولیدی مثل اقتصاد انتاریو و خصوصا افزایش قدرت صادراتی آن تجویز میکردند اما دولتهای قبلی به دلیل همین مشکلات سیاسی و اجتماعی و دشواری توجیه منافع آن برای مردم عادی، از انجام آن طفره میرفتند اما وقتی رکود اقتصادی رسید اقتصاددانان بر تاثیر و اهمیت آن تاکید بیشتری کردند. ما میدانستیم که اجرای این تصمیم دشوار است و تبعات دارد اما برای حفظ اقتصاد استان و منافع مردم در این شرایط وظیفه دیدیم که این کار را انجام دهیم خصوصا که اقتصاد انتاریو ۷۰ درصد اقتصاد کاناداست و هر تصمیم اقتصادی درستی که در استان گرفته شود عملا همه کشور از آن بهره میبرند.
این نکته را هم باید توجه داشت که قبل از این تغییر، ما به ۸۳ درصد اقلام هر دو مالیات را میپرداختیم و عملا تغییری در قیمت آنها اتفاق نمیافتاد و تنها در ۱۷ درصد با افزایش قیمت به دلیل این تغییر مواجه میشدیم که دولت حساب کرد این تغییر ۱۷ درصدی حدود ۱۰۰۰ دلار بطور متوسط هزینههای یک خانواده در انتاریو را در یکسال افزایش میدهد و به همین دلیل در سال اول اجرای این برنامه، این مبلغ را به خانوادهها پرداخت کرد تا بتوانند با تغییرات جدید هماهنگ شوند و در سالهای بعد که تاثیر هماهنگسازی عملا به کاهش قیمت کالاها منجر خواهد شد عملا آن افزایش هزینهها پوشش داده خواهد شد. در مورد بحث سوخت هم دولت این اختلاف را با اعمال ۱۰ درصد تخفیف در نرخ برق مصرفی به مدت ۵ سال جبران کرد تا منجر به تغییر الگوی مصرف هم بشود.
جامعه ایرانیان استان و کانادا
به عنوان آخرین بحث، در مورد جامعه ایرانیان کانادا صحبت کنیم که انتخاب شما به عنوان اولین ایرانی که موفق شده به یک مرکز قانونگذاری وارد شود یک اتفاق بسیار روحیهبخش و امیدوارکننده در این جامعه بود. این جامعه توقعات و انتظاراتی داشت. شما فکر میکنید حضور شما چقدر آن انتظارات را براورده کرده است؟
در ۲۰۰۷ برای اولین بار یک ایرانی وارد یک مجلس قانونگذاری در کل امریکا شد آنهم در پارلمان انتاریو که مهمترین مجلس کانادا بعد از مجلس فدرال است. جامعه ایرانی در این سی و چند سال گذشته یکی از آرزوهایش این بود که یک ایرانی بتواند وارد پارلمان شود و این آرزوی درستی بود چون میدانست وقتی به معنای واقعی میتوانیم در کانادا جا بیفتیم و کانادایی شویم و دیده شویم که داخل سیاستگذاری کشور شویم. البته ایرانیان در بخشهای مختلف فرهنگی، اقتصادی و دانشگاهی چهرههای موفق بسیاری داشته اما آنچه که میتوانست پروفایل این جامعه را بالا ببرد بخش سیاسی بود. در ۲۰۰۷ بالاخره این موفقیت اتفاق افتاد. ایرانیها هم چه آنها که کمک مالی کردند، چه آنها که داوطلبانه در فعالیتهای انتخاباتی به من کمک کردند و چه آنهایی که رای دادند هیچ کدام توقع خاصی از من نداشتند اما من خودم دو آرزو را خیلی تاکید داشتم که اگر در انتخابات موفق شوم پیگیری کنم.
اولی این بود که عید نوروز را در انتاریو رسمی کنم و دوم اینکه مشکل ویزای توریستی خانوادهها خصوصا پدر و مادرها را در سفارت کانادا در تهران پیگیری و حل کنم. در آن زمان نرخ ارائه ویزای توریستی به متقاضیان حدود ۱۰ درصد بود . خوشبختانه به هر دو آرزو رسیدم. در اولین فرصت که توانستم لایحه نوروز را مطرح کردم که در ۲۰۰۸ در پارلمان انتاریو با رای تمامی احزاب تایید شد. در ۲۰۰۹ من از حزب لیبرال کانادا خواستم که این لایحه را به مجلس فدرال هم ببرد که آقای ایگناتیف این کار را کرد و در آنجا هم برای کل کانادا تصویب شد.
در مورد ویزای توریستی هم من چند بار برای این موضوع به اتاوا رفتم و چند نوبت هم در همین تورنتو با وزیر مهاجرت فدرال طرح موضوع کردم؛ با اینکه ایشان در حزب مخالف هستند اما دوستی خوبی با هم داریم و خوشبختانه نرخ قبولی ویزای توریستی به ۸۰ درصد رسیده است.
لایحه دیگری که مطرح کردم و خوشبختانه همه احزاب به آن رای موافق دادند رسمی شدن روز جهانی زبان مادری در انتاریو بود. ۲۱ فوریه روز جهانی زبان مادری است که یونسکو اعلام کرده و در کانادا، هیچ پارلمانی چه استانی و چه فدرال این را رسمی نکرده بود و انتاریو اولین پارلمانی است که چنین کرد و شنیدهام که یکی از نمایندگان مجلس فدرال هم آن را به پارلمان برده تا تصویب شود. چنین روزی نه فقط برای ما ایرانیان بلکه برای همه اقوام غیرانگلیسیزبان و فرانسهزبان در کانادا میتواند مهم باشد.
در مورد جامعه ایرانی من تلاش کردم در همه مجامع فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی مرتبط با ایران حضور داشته باشم و مواردی را خودم در پارلمان سامان دادهام.
فکر میکنید انتخاب شما و مسائل بعد از آن به انسجامی در جامعه ایرانیان منجر شده که بشود گامهای مهمتری برای ایجاد انسجام بیشتر این جامعه برداشت؟
من فکر میکنم چنین شده باشد. همین انتخاب من یا برگزاری جشن نوروز در پارلمان انتاریو با حضور نخست وزیر و ۲۰ تن از وزرا و نمایندگان و ۷۰۰ نفر از ایرانیان یا معرفی انجمنها و گروههای ایرانی به شخصیتهای سیاسی کانادا از یک طرف و از طرف دیگر فعالیتهایی که انجمنهای دیگر انجام دادهاند مثل جشن تیرگان و فعالیت انجمن مهندسان و نظایر اینها سبب شده که میبینیم جامعه ایرانیان دیگر جامعه ناشناختهای نیست و کاملا به حساب میآید و همه سیاستمداران کانادایی از آقای هارپر، نخستوزیر گرفته تا سیاستمدارن انجمن شهر همه این جامعه را میشناسند اما این باید عمیقتر باشد. باید سعی کنیم با حرکتهایی در همه ابعاد مثل ابعاد فرهنگی، اجتماعی و مطبوعاتی به گسترش و عمیقتر شدن این حرکت بپردازیم تا جامعه ما شناختهتر شود. تا منافع آن به ما و فرزندانمان برسد و همه احساس کنیم که واقعا کانادایی هستیم.
الان فکر میکنید برای فرستادن اولین ایرانی به پارلمان فدرال آماده شدهایم؟
فکر میکنم که جامعه ایرانی در این مرحله قرار دارد و یکی از تاثیرات انتخابات قبلی همین بود که جامعه ایرانی خیلی بیشتر درگیر فعالیتهای سیاسی شد. مثلا در انتخابات قبلی حدود ۲۵۰ نفر به من کمک کردند و بخش عمدهای از ایرانیان ریچموندهیل به حوزههای رایگیری رفتند. در همین دوره هم جوانان زیادی در ستاد من فعالیت میکنند و ایرانیان زیادی هم کمک مالی کردهاند. این نکته خیلی مهمی است که ایرانیان دارند درگیر این نوع فعالیتهای سیاسی میشوند چون باور کردهاند که برخلاف تجربه گذشته، در کانادا رای آنها ارزش و تاثیر دارد و ایرانیان از این حقشان استفاده میکنند و هر چقدر ایرانیان بیشتر به این باور برسند و درگیر این موضوع شوند امکان اینکه ما بتوانیم افراد بیشتری را به مراکز قانونگذاری و تصمیمگیری بفرستیم بیشتر میشود.
و پیام خاص شما برای ایرانیان ریچموندهیل؟
من از همه آنها میخواهم که از این حقشان استفاده کنند. رای دادن هم حق ماست و هم وظیفه که با این رای میآید. من از آنها میخواهم که همگی با استفاده از این حق کمک کنند که صدای این جامعه در مجلس انتاریو باقی بماند. یک نکته را هم فراموش نکنیم که در اینجا با یک رای اضافی، یک نماینده میتواند انتخابات را ببرد و حتی یک رای، سرنوشتساز است برای همین از همه میخواهم در انتخابت شرکت کنند تا موفق شویم.
خیلی از حوصله شما و زمانی که در اختیار ما قرار دادید متشکرم.
با کمال تاسف، دولت فدرال در مورد مهاجرین هیچ کمکی نکرده و کم لطفی کرده است.
در مورد آموزش و پرورش وزیرشان آمد گفت ما باید در این حوزه بحران به وجود آوریم و واقعا چنین کرد