بازتاب فیلمهای ایرانی در جشنواره تورنتو
سی و ششمین جشنواره بین المللی فیلم تورنتو، امسال از نظر فیلمهای ایرانی به نمایش درآمده سال بسیار پررونقی را پشت سر گذاشت. در صدر لیست اثر تحسین شده اصغر فرهادی، جدایی نادر از سیمین، قرار داشت که بعد از کش و قوسهای فراوان در زمان تولید، جشنواره فیلم فجر و اکرانش در تهران و موفقیت کمنظیر در گیشه ایران، حال در اروپا روی پرده است و با استقبال بسیار خوبی روبرو شده است. روزهای حضور این فیلم در جشنواره تورنتو، با جنجال دیگری در ایران بر سر انتخاب یا عدم انتخاب فیلم برای معرفی به آکادمی اسکار همزمان شد. طیفی از سینماگران نزدیک به دولت ایران، مخالف معرفی آن بودند درحالیکه حمایت قاطع سینماگران و منتقدان از این فیلم و کنارکشیدن یکی-دو کاندید دیگر از رقابتها سرانجام به معرفی این فیلم ختم شد که حالا با داشتن یک پخش کننده بسیار قوی در امریکای شمالی و نقدهای مثبت فراوان میتواند بیش از هر اثر دیگری امید حضور در میان ۵ کاندید اسکار فیلمهای غیرانگلیسیزبان را داشته باشد. همین که فیلم در جشنواره تورنتو، منتخب دوم تماشاگران شد میتواند برای موفقیت در گیشه سینمای امریکای شمالی هم امیدوار باشد.
در جایگاه بعدی دومین همکاری مشترک مرجان ساتراپی و ونسان پرو به نام خورش مرغ و آلو بود که حضور گلشیفته فراهانی در آن کنجکاوی مخاطبان ایرانی را بیشتر برانگیخته بود. شهرت دو کارگردان به دلیل انیمیشن بسیار موفق پرسپولیس سبب شد تا رسانهها، توجه زیادی به آن داشته باشند اما در مجموع فیلم نتوانست تحسین اثر قبلی را تکرار کند.
آثار دیگر به نمایش درآمده، کات ساخته امیر نادری، این یک فیلم نیست ساخته جعفر پناهی و مجتبی میرطهماسبی، به امید دیار ساخته محمد رسولاف و فیلم کوتاه آب ساخته رها شیرازی بودند. در اینجا بخشی از دیدگاههای مخاطبان حرفهای سینما درباره این فیلمها منعکس شده است.
جدایی نادر از سیمین Separation
ساخته: اصغر فرهادی
فیلم داستان زوج جوانیست که مهاجرت کردن یا نکردن آنها را به مرز جدایی کشانده است؛ هر دو برای خود دلایل محکمی دارند و فیلم در تلاش است تا موقعیت این دو را به مخاطب بشناساند.
«…از اینجا به بعد، این روشنگری بیحد و مثالی که به خوبی درباره چالشهای انسانی مطرح شده، بطور اتوماتیکوار پیش میرود، جزئیات زیادی را بیان میکند، از دروغ میگوید و از تفاوت عقایدی که در نهایت کارشان به دادگاه کشیده میشود و آینده همه کسانی را که با آنها سر و کار دارند به خطر میاندازد. در فیلمنامه فیلم هر شخصیتی دارای یک سرمایه فردی است که برای حفظ آن به ناچار دروغ میگوید یا بزرگنمایی میکند تا بتواند خواسته خود را تامین و آیندهاش را تضمین نماید…» (رابرت بل)
«…همانطور که میبینید، فیلم جدایی نادر از سیمین تنها درباره ازهم پاشیده شدن یک خانواده نیست بلکه این فیلم داستان کل جامعه است که با خودخواهی افراد یا انگیزههای خودخواهانه یا ناشی از ترس آنها از هم پاشیده است. فرهادی ما را با خود به عمق دنیای این شخصیتها میبرد. خیلی از کارهایی که آنها میکنند بد و ویرانگر است اما ما همیشه درکشان میکنیم و حتی در مواردی با آنها احساس همدردی داریم. همه این افراد انسانهایی کاملا واقعی و البته ناقص هستند که در قبال شرایط دشوار تصمیمات اشتباهی میگیرند.
این درست که مسائلی که در فیلم جدایی… به چالش کشیده شده اهمیت اجتماعی زیادی دارند، اما این مسائل در عین حال فردی و جهانی هم هستند. وقتی به خود این فرصت را بدهیم که شخصیتها را خوب بشناسیم، آن وقت است که میتوانیم دردها و تقلاهایشان را هم حس کنیم. همه اینها بر ارزش فیلمی که توانسته پرسشهای دشوار و بیپاسخ زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد کند، میافزاید و اینجاست که جادو اتفاق میافتد. فیلم به ما نشان میدهد که تلاش برای سهیم شدن زندگی با افرادی که در اطرافتان هستند چقدر دشوار است، و این که با فیلمی محکم روبهرو هستیم که تکان دادن آن از هر چیزی دشوارتر است…» (کوری اتد)
خورش آلو با مرغ Chicken with Plums
ساخته: مرجان ساتراپی و ونسان پرو
فیلم حکایت ویولننواز دلسوختهای است که خاطرات گذشتهاش را مرور میکند که یکی از آنها عشقی نافرجام بوده است.
«…فیلم خورش آلو با مرغ توانسته با ترکیب فانتزی و حقایق احساسی پر سر و صدا به قلمرو اکتشاف نشده و ناشناخته روایت نقب بزند. طراحی خیرهکننده پرو و ساتراپی و ساختار ماجراجویانه کار هماهنگی کاملی با بازی بازیگران دارند. منظور از این بازیگران نه فقط آمالریک با بازیهای فوقالعادهاش (بازیگر نقش اصلی فیلم محبوب جشنواره در سال ۲۰۰۷ با نام The Divine Bell and The Butterfly) است بلکه این تعریف تمام تیم عالی بازیگران بینالمللی از ایزابل روسلینی، ماریا دومده و کیارا ماسترویانی را نیز در برمیگیرد. یقینا وقتی با مواد اولیهای به این خوبی سر و کار داشته باشید، باید هم انتظار یک غذای خوشمزه را بکشید…» (کامرون بیلی)
«…آنچه خورش آلو با مرغ را از فیلم زندگینامهای پرسپولیس کاملا مجزا میکند، عمق و دامنه آن دو است که وجود یک تیم متفاوت بازیگری را هم باید به آنها اضافه کرد. در اواخر فیلم سکانسی در داخل یک سینما هست که در آن برای یک لحظه کوتاه تصویر کارت یا پوستر عنوان فیلم سال ۱۹۲۵ شبح اپرا (با بازی لان چینی) به چشم میخورد که روی آن نوشته شده: «من عمق عشقم را به تو اثبات خواهم کرد.» اگر این جمله را قولی از جانب ساتراپی و پرو به مخاطب بدانیم، شکی نیست که این بار آنها از عهده انجام آن برآمدهاند. با این قول مخاطب در کارهای بعدی آنها هم منتظر استانداردهای بالاتری خواهد بود…» (شین مک نیل)
کات Cut
ساخته: امیر نادری
فیلم داستان جوان ژاپنی فیلمسازی است که عاشق قصههای کلاسیک سینماست اما وقتی خبردار میشود برادرش که با یاکوزای توکیو همکاری میکند بدهی فراوانی به آنها مقروض است تصمیم عجیبی میگیرد.
«…بهرغم اینکه هیچ ارتباط ذهنی میان خودآزاری و سینما وجود ندارد، اما در فیلم کات این دو فکر خوب در هم تنیده شدهاند. نادری در ساخت فیلم کات همه تلاش خود را صادقانه صرف ساخت یک فیلم خوب کرده بیآن که هیچ توجهی به هزینهها و نتایج این کار داشته باشد. آنچه کات را از در افتادن به ورطه یک فیلم صرفا خشن با مضمونی سرراست نجات داده، کارگردانی و تدوین آن بوده است. در کات هیچ نمایی زائد نیست. هر نما، هر تصویر و هر حرکتی واجد معناست. استفاده از صداهای استعاری راهنمای مخاطب است برای درک مفاهیم فرعی تماتیک فیلم و کاربرد سمبولیسم نیز در فیلم خیلی مستقیم نیست. برای مثال تغییری که در شخصیت شوجی اتفاق میافتد، با نشان دادن بخشهایی از یک فیلم کلاسیک که روی او افتاده و تمام بدنش را در خود فرو برده، به تصویر کشیده میشود…» (آرمان اقبالی)
«…فیلم اخیر امیر نادری، فیلمساز خوب ایرانی، که سرمایه آن به صورت بینالمللی تامین شده و ماجراهایش هم در توکیوی ژاپن اتفاق میافتد، از آن فیلمهایی نیست که معمولا در زندگی عادی خیلی با داستان آن مواجه شویم. داستان به شدت غیرقراردادی کات، نادری را از شهر محل سکونتش – نیویورک- دور کرده و او را در یک شرایط کاملا منحصر به فرد از نظر تامین بودجه قرار داده. این فیلم که به درستی به داستان توکیو معروف شده، از نظر مالی از طرف دو بانکدار که صاحب ایدههای نوی فراوانی هستند حمایت شده و راهی را پیدا کرده تا بتواند خود را شبیه پروژههای بزرگ نشان بدهد، مستقل بماند و در عین حال صد در صد واقعی جلوه کند. واقعیت این است که اصلا کدام استودیویی حاضر میشد فیلمی درباره پایان سینما بسازد؟» (دیمیتری آیپیدس)
«…در دوره و زمانهای که اقتباسهای بیشماری از کمیکاستریپها روی پرده میرود و فیلمهای کلاسیک و سریالهای تلویزیونی قدیمی دوبارهسازی میشوند- آثاری که که بسیاری از آنها را همان بهتر بود که به حال خود میگذاشتند تا از خاطرهها محو شوند- ما به فیلمی مثل کات نیاز داریم. شخصیت شوجی یک قهرمان است، دینامیک و با انگیزه درست به اندازه خیلی از قهرمانهای هالیوودی. برای تماشای او در صحنهای که صد مشت آخر را میخورد و همزمان هر یک از این مشتها را با یکی از صد فیلم محبوب خود در سینما یکی میپندارد، همین قدر کافی است که بیننده روی صندلی بنشیند و نفسش را در سینه حبس کند…» (کریس مگی)
این یک فیلم نیست This is not a Film
ساخته: جعفر پناهی و مجتبی میرطهماسبی
فیلم یک روز از زندگی جعفر پناهی کارگردان ایرانی است که منتظر اعلام نتیجه دادگاه تجدید نظر است و با بحرانی که ممنوعیت فیلمسازی در ایران برایش پدید آورده کلنجار میرود.
«…در سکانسی عجیب و مسحورکننده، این هنرمند دربند و دست و پا بسته، اتاق نشیمن خانه خود را تبدیل به صحنه یک فیلم میکند آنهم با استفاده از نوار چسبهایی که روی فرش میچسباند تا به تصویری که در ذهن دارد تجسم ببخشد. او نمای افتتاحیه یک داستان فرضی را برای بیننده روایت میکند که اتفاقا این داستان آینهای است از موقعیتی که خود وی اکنون در آن گرفتار آمده است.
این یک فیلم نیست بازتابی است فلسفی بر طبیعت خلق هنر؛ و نیز دفاعیه ضروری و شخصی هنرمند از خویش. وقتی روز پناهی همراه با جهان بیرون به پایان خود میرسد، تازه به خوبی میبینیم که چه خطر بزرگی به جان خریده شده است…» (کامرون بیلی)
«…میزان طنزی که در فیلم مشترک جعفر پناهی و مجتبی میرطهماسبی وجود دارد، تعجببرانگیز است بهویژه در پرتو ممنوعیتهای جدی و محدودیتهایی که برای فعالیت فیلمسازی پناهی اعلام شده است. اما شاید با وجود این میزان از قدرتطلبی شرمآور هیچ چاره جز دیگری جز خندیدن به آن باقی نمانده باشد. جانی میچل جایی گفته است: «خندیدن یا گریه کردن، هر دو راهی برای خلاصی هستند.» (مایکل گولن)
به امید دیدار Goodbye
ساخته: محمد رسولاف
فیلم روایت روزهای سخت یک زن وکیل در حوزه حقوق بشر و باردار است که شوهر خبرنگارش تحت تعقیب است و خودش میخواهد هر جور شده از ایران برود.
«…کارگردان این فیلم که خود نیز در مخمصهای مشابه گرفتار است، تمام تلاش خود را به کار بسته تا در نمایش مشکل نورا، قهرمان زن فیلم، با بهکار بردن پالتی از رنگهای آبی، سفید و خاکستری نهایت صحت را در قضاوت خود به کار گیرد. در این میان اگر قرار بود رنگ تیرهتری انتخاب شود خیانت در حق resignation خواهد بود و اگر رنگ گرمتری انتخاب میشد نشان از خوشبینی داشت. واقعیت این است که هم او و هم بانوی بازیگر نقش اول فیلم راه درازی برای پیمودن در پیش دارند. مبارزه هنوز تمام نشده است…» (دیمیتری آیپیدس)