نگاهی به رمان لب بر تیغ نوشته حسین سناپور
الهه عطاردی
«لب بر تیغ» آخرین رمان حسین سناپور است که در سال جاری از سوی نشر چشمه منتشر شده است. «لب بر تیغ» رمانی است که بر مبنای حادثه، شخصیتهای معلق بین حال و آینده شکل گرفته و با ریتمی تند و نفسگیر روایت میشود. داستان رمان از دل شبکهای از رویدادها آفریده میشود که در محور آن دختری جوان به نام سمانه قرار گرفته است. سمانه دختری است که با پدر و نامادری جوانش در یکی از محلههای متمول تهران زندگی میکند. رمان از همان صفحات نخست تصویری معصوم و فرمانبردار از سمانه به نمایش میگذارد که زندگی روزمرهاش با ورود داوود، پسری جوان که در تعقیب اوست و رفتاری جسورانه دارد دچار تغییر میشود. داوود که دلباخته سمانه است از محلههای جنوب شهر تهران سر راه سمانه سبزشده و تصادفا در شبی که قرار است عدهای سمانه را (به دلایلی) بدزدند از راه میرسد و او را نجات میدهد اما ماجرا با درگیری شدید بین داوود و گروه خلافکار که منجر به قتل آنها به دست داوود میشود پیچیدگی بیشتری پیدا میکند و آرام آرام سمانه را در دل تجربیاتی قرار میدهد که سرانجام او را در مقابل پدر و خانواده و حتی سنتهای اجتماعی به طغیان وامیدارد.
«لب بر تیغ» شبکهای از توطئهها و رازهای کثیف را در خود پنهان کرده است. فرنگیس همسر دوم پدر سمانه در مرکز توطئههای داستان قرار دارد. او با نقشه قبلی وارد زندگی سمانه و پدرش میشود تا ردپای کلاهبرداریها و فساد مالی که در شرکت پدر سمانه در جریان است محو سازد. این در حالی است که خود او قربانی فقر و خانوادهای از هم پاشیده است. با این وجود سلسله حوادث داستان زنجیره قربانیها را ادامه میدهد تا جایی که فرنگیس خود مقدمات قربانی شدن سمانه را فراهم میسازد تا با گروگانگیری او پدر سمانه را تسلیم خواستههای خود کند.
داستان بلند «لب بر تیغ» بیش از هر چیز وامدار نگاه اجتماعی حسین سناپور نسبت به جامعهی شهری امروز است. پایههای داستان بر سه محور آشکار فاصله طبقاتی، اختلاف نسلها و روابط آدمهای قصه شکل گرفته است. آن چه که این سه محور را در این داستان به هم پیوند میدهد عشقی جنونآمیز است که به شدت یادآور الگوهای عاشقانه در داستانها و فیلمهای دهههای گذشته است. روزگاری که ریختن خون برای اثبات عشق رویهای از آن مردان خوشغیرت به شمار میرفت و با رفاقت و ایستادن به پای دوستیها معنای خود را کامل میکرد. شاید به همین دلیل است که در نگاه نخست مابین موضوع داستان و روزگار معاصر کمتر وجه مشترکی میبینیم اما اگر ادبیات را آیینه تمامنمایی از رویدادها، آیینها، رفتارها، تلاشها و اندیشههای جامعه بدانیم که زبان حال و شناسنامه یک ملت است، در این صورت ارزشهای رمان، متواضعانه خودنمایی خواهند کرد. امروز بحث خشونتهای بیرویه در جامعه به یکی از دغدغههای اصلی جامعهشناسان تبدیل شده است. صفحات حوادث روزنامهها جولانگاه اخباری است که به جنایتهای نامتعارف اختصاص داده شدهاند و گاه تصویری غیرقابل باور از اجتماع را به نمایش میگذارند. در سالهای اخیر بخشی از حوادثی که در همین صفحات آمدند دستمایه خلق داستانهای بسیار نزد نویسندگان ایرانی شدهاند که مستقیم و یا غیرمستقیم اساس و بنیان داستانهای خود را بر پایه واقعیتهای جاری گذاشتهاند که در زیر پوست اجتماعی رو به اضمحلال به آرامی در جریان هستند. به همین ترتیب، شخصیتهای «لب بر تیغ» را میتوان برگرفته از مابهازاهای واقعی دانست اگرچه عشق پسری جوان و فقیر به دختری پولدار و متعلق به طبقهای دیگر، به علت داشتن وجوهی احساساتی ابعاد رمانتیک به داستان بخشیده است اما آنچه که در پسزمینه روایت به تصویر کشیده میشود یکسره در جهت مخالف مایههای احساسی است و سرانجام این عشق اشتباهی را به تباهی میکشد. آنچنان که در پایان، این عشق دختر جوان داستان را ساکن آسایشگاه بیماران روانی میسازد و تنها سهم او را از عشق جنون میداند.
رمان «لب بر تیغ» شاید بهترین رمان نویسنده آن نباشد اما موفقیت نویسنده در به کار گرفتن درونمایههایی مانند عشق، خیانت، رفاقت و انتخاب زبانی متناسب با شخصیتها و ریتمی مناسب با حوادث داستان از «لب بر تیغ» رمانی خواندنی و قابل تأمل ساخته است. این رمان که به گفته نویسنده نطفه آن سالها پیش شکل گرفته پس از بازنویسیهای متعدد منتشر شده و توجه منتقدان ادبی را به خود جلب کرده است و هم این که از سوی مخاطبان خود با استقبال مواجه شده است.
لب بر تیغ
حسین سناپور
تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۰