' …ولی افتاد مشکل‌ها | پرنیان
موضوع ماه — 17 دسامبر 2011

چگونه سی-۵۰ یک پادشاهی مطلقه بدون پاسخ‌گویی برای جیسن کنی برساخت

مجید بسطامی

چنان دور، چنین نزدیک

دقیقا خاطرم نیست که چه ماهی بود که برای اولین بار مدیر دفتر تهران کنپارس موضوع توقف ارسال مدیکال برای متقاضیان موسوم به ۳۸‌رشته‌ای‌ها (اولین سری از مشاغل فدرال بعد از اجرای قانون سی-۵۰) را بیان کرد. در واقع، این اتفاق آنچنان عجیب و غیرقابل باور بود که همگی فکر می‌کردیم احتمالا به تغییرات مداوم اجرایی و عملیاتی اداره مهاجرت بازمی‌گردد خصوصا که چنین وقایعی در مورد CIC در ۵ سال گذشته کاملا مرسوم بوده و وزارت مهاجرت بارها فعالیت‌های خود را در مراکز مختلف قطع و وصل کرده و معمولا اطلاع‌رسانی دقیقی هم انجام نداده است. به هر حال، در آن ایام و با توجه به اینکه ماه‌ها از قول و قرار وزیر در مورد بررسی زیر ۱۲ ماه پرونده‌های نیروی متخصص فدرال می‌گذشت، موضوع چندان بحرانی به نظر نمی‌رسید چرا که از همان ابتدا هم بسیاری از باتجربه‌ها «سنگ بزرگ را علامت نزدن» می‌دانستند و به غیر از شخص وزیر که با حرارت بسیار در گردهمایی‌های مختلف رسمی و غیررسمی و از جمله گزارش به پارلمان در حال قصه‌بافی و خیال‌پردازی درباره زمان کوتاه ورود متخصصان به کانادا بود (و کماکان هم این قصه‌پردازی‌ها را به اشکال دیگری ادامه می‌دهد) کمتر کسی بود که چنین قول و قراری را با این شدت باور کند اما با توجه به محدودیت‌های ایجاد شده در تعداد رشته‌ها و اختیارات ماده سی-۵۰ دستیابی به بخشی از این قول و قرارها شدنی به نظر می‌رسید. چیزی که در ابتدا هیچ‌کس باور نمی‌کرد و باور آن همین الان هم برای من دشوار است این است که چطور و با چه میزان از وقاحت، وزیر تصمیم گرفت همه آنهایی را که به دلیل حرف‌های او و نامه‌های رسمی که به انجام چنین عملی متعهد شده بودند، کنار گذارد و فقط برای حل مشکل پرستیژی خودش و خلاف تمام قواعد منطقی، رویه‌های جاری و اصول اخلاقی و عادلانه، فهرست سری دوم را با ۲۹ رشته که ۱۹ رشته آن با فهرست قبلی مشترک بودند اولویت دهد و در تمام این دو سال گذشته نه یک بار بگوید که دقیقا قرار است با دو گروه قبلی (قبل از سی-۵۰ و گروه ۳۸‌رشتی‌ها) چه کند و نه حاضر باشد بابت سومدیریت و تعهدات عمل نشده از ده‌ها هزار نفری که به واسطه اعتماد به سخنان یک وزیر کانادایی، امور زندگی خود را سامان داده و سپس بلاتکلیف مانده‌اند عذرخواهی کند.

من شخصا به عنوان یک ایرانی، برای هزاران ایرانی هم‌وطنی که در این شرایط دشوار، مجبور به مهاجرت شده‌اند و کانادا را هم انتخاب کرده و این‌چنین دچار مشکل شده‌اند نگرانم. در میان این افراد که تعداد زیادی از اعضا خانواده، دوستان، آشنایان و همکاران سابق همه ما حضور دارند، افراد زیادی هستند که با امیدهای فراوان برای آینده خود و خانواده‌اشان پای در این راه گذاشته‌اند و از بسیاری از فرصت‌های شغلی و تحصیلی و حتی خانوادگی خود گذشته‌اند، به امید فردایی آفتابی‌تر که جناب کنی به شبی تیره و تار تبدیلش کرده است.

من همچنین به عنوان یک کانادایی از داشتن چنین وزیری و چنین وزارتخانه‌ای شرمنده‌ام. وزیری که صدها بار بدتر از دولتمردان دیکتاتور خاورمیانه‌ای با سواستفاده از اختیارات بی‌حد و حصر ماده سی-۵۰ (یا تفسیر گسترده این ماده) چون پادشاهی می‌ماند که رعایا و درباریان باید دستورات یکشبه ملوکانه را برای آسودگی خاطر ایشان در سریع‌ترین زمان اجرایی کنند. برایم بسیار عجیبتر بود وقتی در پیگیری‌های اخیر متوجه شدم که اعضای کمیته مهاجرت مجلس فدرال هم از دست او کلافه‌اند و نه به اطلاعات دقیق دسترسی دارند و نه می‌دانند که آقای کنی دقیقا می‌خواهد چه کند. این در حالی‌ست که در شرح وظایف این کمیته بررسی میزان موفقیت برنامه‌های مهاجرتی یکی از موارد اصلی قید شده است.

نکاتی که نباید آنها را اشتباه گرفت

احتمال دارد که خواننده این سطور به خود بگوید: «انتظار، همیشه همراه و همدم متقاضی مهاجرت به کانادا بوده و این، امر عجیبی نیست و خود ما هم تجربه مشابهی داشته‌ایم.» چنین دوستی به دلایل متعدد اشتباه می‌کند. پیشینیان آقای کنی هیچ‌وقت نگفته بودند که ما ظرف ۶ تا ۱۲ ماه شما را به کانادا می‌آوریم؛ آنها وعده‌های نشدنی و گزارش‌های مشکوک نداده بودند؛ آنها هر روز یک تصمیم جدید که تاثیر آن، برهم زدن نظم زندگی و برنامه‌ای هزاران نفر در سراسر جهان بوده نگرفته بودند. آنها دستورات و ابلاغیه‌های کاملا خلاف عدالت و انصاف صادر نکرده بودند.

همچنین این موارد را نباید با وعده‌های انتخاباتی که سیاستمداران کانادایی و ما شهروندان محترم کانادا به آنها عادت داریم اشتباه گرفت. نه محتوای این دو اتفاق یکسان است و نه تاثیران آن بر زندگی طرف وعده‌ها. وزیر محترم با اعلام رسمی سیاست‌ها و قول و قرارها، ثبت آن در نامه‌های ارسالی به متقاضیان و دریافت هزینه‌های مرسومه، خود را به انجام این وظایف متعهد کرده است. او در برابر متقاضیان مهاجرت حکم نماینده کانادا را دارد. احتمالا امروز افراد زیادی در جهان هستند که نمی‌دانند اسم نخست وزیر کانادا چیست اما آقای کنی را به خوبی می‌شناسند؛ او سمبل دولتمرد کانادایی است و به همین دلیل رفتارهایش مهم‌تر از دیگران است.

این هنوز از نتایج سحر است

اقدام وزیر مهاجرت در توقف برنامه اسپانسرشیپی والدین که در واقع ورود به حوزه‌ای است که مستقیما به شهروندان کانادایی (البته از نوع درجه دوم یعنی مهاجران) مربوط می‌شود به خوبی نشان می‌دهد که مجموعه رفتارهای او در تعطیلی، تعویق یا ایجاد محدودیت شدید برای تقریبا تمامی برنامه‌های مهاجرتی فدرال سر ایستادن ندارد. فعلا حوزه مهاجرت بهترین حوزه برای اعمال قدرت است چون بسیاری از آسیب‌دیدگاه هنوز پایشان به کانادا نرسیده و آنها هم که اینجا هستند آن‌قدر درگیری فکری و خانوادگی دارند که چنین مواردی برایشان مسئله نباشد. آینده نشان خواهد داد که هزینه‌هایی که بابت این غفلت‌ها و سکوت‌ها پرداخت خواهیم کرد چقدر خارج از تصور ما خواهد بود. مگر اینکه به یاد آوریم:

سر چشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

اقدامات کنپارس برای مقابله با این بی‌عدالتی

  • اطلاع‌رسانی گسترده و مداوم از طریق سایت و خبرنامه
  • انجام نامه‌نگاری‌های گسترده با اداره مهاجرت
  • دیدار با نمایندگان مجلس فدرال و توضیح ابعاد دقیق موضوع به آنها
  • شرکت در نشست کمیته مهاجرت مجلس فدرال به عنوان شاهد
  • ارتباط با رسانه‌های کانادایی و تلاش برای آگاهی‌بخشی در این ارتباط
  • تشویق قربانیان این پرونده به انجام اقدامات هماهنگ، قانونی و موثر
  • پیگیری اقدامات حقوقی از طریق گشایش پرونده علیه وزیر در دادگاه فدرال
  • رایزنی با سایر مشاوران و وکلای مهاجرت

به اشتراک بگذارید

درباره نویسنده

اعظم حضرتی

(1) دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

مهاجرت به کانادا | مهاجرت به آمریکا | گرین کارت آمریکا | مهاجرت از طریق سرمایه گذاری | مهاجرت نیروی کار | اقامت کانادا | اقامت آمریکا | دانمارک | مهاجرت به دانمارک | تحصیل در کانادا | تحصیل در آمریکا | نرخ ارز | مهاجرت به کانادا | ماهنامه پرنیان