«سلام به مردم خوب سرزمینم.» باید ۸۳ مراسم اهدا جوایز اسکار برپا میشد تا در ۸۴امین آن در شامگاه ۲۶ فوریه ۲۰۱۲، این عبارات فارسی در شبی به یادماندنی برای ایرانیان به گوش برسد و در تاریخ این جایزه ثبت شود. شبی که میلیونها نفر در سراسر جهان و از جمله تعداد بسیار زیادی از ایرانیان این برنامه را به طور زنده تماشا میکردند تا لحظهای که ساندرا بولاک، برنده اصلی از میان ۵ فیلمی که به مرحله نهایی جایزه بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان راه یافته بودند را معرفی کرد:
And the Oscar goes to….”A Separation”
راه طولانی «جدایی نادر از سیمین»
جدایی نادر از سیمین، پنجمین فیلم اصغر فرهادی در مدت حدود ۹ سال حضور او در سینمای ایران به عنوان کارگردان است. آثار پیشین وی به ترتیب «رقص در غبار»، «شهر زیبا»، «چهارشنبهسوری» و «درباره الی» هستند که همگی از آثار مطرح و قابل توجه سینمای ایران محسوب میشوند. علاوه بر این، فرهادی فیلمنامهنویس ماهری هم هست (که کاندیدا شدن فیلمنامه فیلم جدایی…در میان آثار غولهای نویسندگی هالیوودی خود تاییدی بر این امر بود) و علاوه بر تمامی آثار خود، فیلمنامه تعدادی از آثار دیگر کارگردانان سینمای ایران را هم به رشته تحریر درآورده است. او هم چنین سابقه طولانی در سریالسازی تلویزیونی دارد و خصوصا دو سری از مجموعه تلویزیونی «داستان یک شهر» که در دهه ۷۰ شمسی از شبکه تهران به نمایش درآمدند هنوز هم از بهترین کارهای اجتماعی درباره معضلات شهری هستند.
توجه جدی فرهادی به طرح و بررسی مضامین و معضلات مختلف اجتماعی خصوصا در طبقات فرودست یا متوسط جامعه این ذهنیت را پدید آورده که برای او هم نظیر تعدادی از کارگردان شاخص سینمای ایران که علاقهمند به سینمای اجتماعی و نقد مناسبات و معضلات زندگی شهری هستند، بیان مضامین مهمترین دغدغه است و قصههایش را بر همین اساس مینویسد؛ این موردیست که خود او در گفتگو با ماهنامه سینمایی ۲۴، آن را رد میکند و توضیح میدهد که قصه برایش اولویت دارد:
«همه فکر میکنند اینها یکسری دغدغه است، تعدادی مضمون، یعنی تعدادی صورت مسئله در ذهن من است که میروم میگردم برای اینها قصه پیدا میکنم. کاملا برعکس است؛ توضیح من درباره این قضیه این است که به هر قصهای در دنیا میشود از هزار زاویه نگاه کرد. هر قصهای وجوه مختلفی دارد. شما اول باید قصهاتان را پیدا کنید، بعد، دغدغههایتان را با آن قصه در میان بگذارید. آن وجه از قصه را که برایتان جذاب است، با یکسری نشانهگذاری پررنگ کنید. این روش که شما مضمون داشته باشید و بعد بروید برایش قصه پیدا کنید، در درازمدت محکوم به شکست است. بسیاری از فیلمسازان مضمونگرای ما که هویتشان بر اساس مضامینی شکل گرفته که به آنها میپردازند، دارند از همین نقطه آسیب میبینند. یعنی قصه برای آنها ابزاری است برای گفتن چیزهایی که مهم میدانند. خود قصه، فینفسه برایشان زیبا نیست. به نظرم وقتی قصه خوبی پیدا میکنید و شروع میکنید به کار کردن بر روی آن، ناخواسته دغدغههای شما در آن قصه پررنگ میشود. اگر دغدغههای روانشناسانه دارید، همان وقتی که دارید به قصهاتان فکر میکنید از این منظر فکر میکنید، چه برسد به این که روی آن کار کنید. من همیشه مسیر را از این طرف میروم، یعنی اصلا به این فکر نمیکنم که این فیلم قرار است در انتها چه صورتمسئلههایی را مطرح کند…»
فرهادی تاکید دارد که: «امیدوارم این حرف بد تعبیر نشود، ولی واقعیت این است که اصلا چیزی برای گفتن وجود ندارد. همه چیز آنقدر پیچیده و چندوجهی است که شما نمیتوانید به سبک سید فیلد که میگوید تم و موضوع را باید در دو جمله بگویی، درباره موضوعات دنیای امروز در دو جمله حرف بزنی. دیگر هیچ چیزی را نمیشود در دو جمله گفت. بزرگترین کاری که میشود کرد این است که تعدادی علامت سوال بگذارید جلوی موضوعات. اگر صادق باشی، این سوالها هم باید سوالهای خودت باشد، نه سوالهایی که بیرون خریدار دارد. هدف غایی سینما این است. تماشاگر با این سوالها از سالن خارج میشود. نه سوال درباره سرنوشت شخصیتها، منظورم سوالهای تماتیک است…»
«تماشاگر میرود فکر میکند. سوال، همان علامت مقدسی است که باعث میشود شما اندیشه کنید. نفس این اندیشیدن باارزش است. مهم نیست نتیجهاش چیست. لازم نیست تماشاگر هم مثل شما فکر کند. شاید نتیجهای که او میگیرد کاملا با آن چیزی که شما در ذهن داشتهاید مغایر باشد. این عیب ندارد. مهم این است که هر دو در فکر کردن به یک موضوع شریک شدهایم. این همان اتفاقی است که باید بیفتد. این تلقی کهنه شده است که فکر کنیم شما باید همان نتیجهای را از فیلم بگیری که من میخواهم. چطور چنین چیزی ممکن است؟ آنقدر دنیای شما با من و با کسی که در صندلی کناری من نشسته متفاوت است که نمیتوانیم درباره همه چیز به نتایج مشترک برسیم. اصلا به نظر من، این ضعف یک اثر است که همه تماشاگرانش دقیقا یک برداشت مشترک و یک حس مشترک نسبت به آن داشته باشند، یا این که بدون استثنا همه طرفدار یک شخصیت بشوند.»
دردسرهای یک جدایی
فرهادی از همان ابتدا برای ساخت فیلم با مشکلاتی مواجه شد. ابتدا در میانه فیلمبرداری، به دلیل اظهارات وی در جشن خانه سینما و آرزوی فیلم سازی و بازگشت تعدادی از کارگردانان به عرصه هنری کشور، به دستور مستقیم معاونت سینمایی ارشاد فیلمش توقیف شد تا نهایتا با پادرمیانی تعدادی از سینماگران ماجرا ختم به خیر شد.
سپس در زمان اکران فیلم که با نمایش قسمت سوم فیلم اخراجیها (فیلم مورد حمایت جدی وزارت ارشاد) همزمان شده بود در فیسبوک و سایر وبسایتهای اجتماعی موجی در حمایت از این فیلم و نقد و تمسخر اخراجیها شکل گرفت که سبب تحریک مسئولان دولتی شد و اخباری هم مبنی بر برخی محدودیتها برای این فیلم منتشر شد تا قطعی شود که آمار فروش آن از اخراجیها بیشتر نخواهد شد. بعد از آنهم در حالیکه تقریبا همه دستاندرکاران اصلی سینما خواستار معرفی این فیلم به عنوان نماینده ایران به اسکار شده بودند شورای تصمیمگیری در این باره مدتها از قبول این امر سر باز میزد.
اما حساسیتها وقتی تشدید شد که موجی از دریافت جوایز معتبر بینالمللی از جمله جایزه اصلی جشنواره برلین نصیب فرهادی شد و به همان نسبت هم مخالفتهای برخی از رسانهها و شخصیتهای سیاسی علیه آن افزایش یافت. اوج این مخالفتها بعد از دریافت جایزه گلدنگلوب که احتمال دریافت جایزه اسکار بیشتر شد به وقوع پیوست و عملا آتش مخالفان فیلم را تندتر کرد. ماهنامه ۲۴ به بخشی از این مخالفتها اشاره کرده است:
«مسعود فراستی در برنامه هفت جوایز خارجی را سیاسی دانست و گفت که جدایی نادر از سیمین فیلمی دراستای تفکر تحریم [جهان غرب علیه ایران] است. فراستی در یادداشتی هم در خبر آنلاین به دلایل موفقیت فیلم اشاره کرد و نوشت: «جدایی…تصویر بیخطر و نوعا اگزوتیک مدرنی است از جامعه شهری مملو از دروغ و توجیه دروغ برای حفظ خود؛ و تشویق به مهاجرت، با دوربینی ادایی و بیهویت اما بهظاهر امروزی. این تصویر جهانسومی در راستای نگاه غربیها به ماست، از همین زاویه است که آن را نماینده شایسته سینمای ایران نمیدانم.»
فرجالله سلحشور هم که یک سال اخیر را با جنجالهای زیادی سپری کرده در یک موضعگیری صریح اعلام کرد فیلم فرهادی توهین به مردم ایران است: «جدایی نادر از سیمین یک فیلم در ضدیت اعتقادات مردم و توهین به فرهنگ و خانواده در ایران است و برای همین نمیتوان گفت این فیلم برای ایران و ما افتخار آورده است. مثلا اگر کسی دزد خوبی باشد و بانکی را بزند و بعد به او جایزه بهترین دزد را بدهند یا اگر دکتری متخصص تولید قرصهای روانگردان باشد و جایزه بگیرد آیا واقعا باید به آنها افتخار کرد؟ جدایی نادر از سیمین هم چنین نقشی را در گلدنگلوب ایفا کرد و برای ما کسب این جایزه هیچ افتخاری ندارد.»
به رغم همه این مخالفتها، جدایی به وصال رسید و پس از آن موجی از شادی و نشاط و ابراز تبریک و خوشحالی در میان اهالی سینما، هنرمندان و رسانههای ایرانی و عامه مردم بپاخاست که حداقل برای مدتی ولو کوتاه، مخالفان را ساکت کرد.
دیگر هیچ چیزی را نمیشود در دو جمله گفت. بزرگترین کاری که میشود کرد این است که تعدادی علامت سوال بگذارید جلوی موضوعات.
این ضعف یک اثر است که همه تماشاگرانش دقیقا یک برداشت مشترک و یک حس مشترک نسبت به آن داشته باشند.