پذیرایش باشیم و ایمانش نپرسیم…
گفتگوی مجید بسطامی با احمدرضا تبریزی
درباره بنیاد پریا، انتقال فرهنگ ایرانی به نسلهای بعد و برنامههای آینده
آخرین جمعه فوریه ۲۰۱۲؛ ساختمان جدید بنیاد پریا Parya Trillium Foundation در خیابان جان John در منطقه ایرانینشین تورنهیل شهر مارکام نیازی به جستجوی زیاد برای یافتن ندارد. در روزهایی که زمستان مردد است بماند یا جایش را به بهاری سبز و مطبوع بسپارد، در محیطی که از هر عنصر آن فرهنگ ایرانی و زبان پارسی در حال تراوش است و ایرانیانی از هر جنس و سن و سال در آمد و رفت، رو در روی مهندس احمدرضا تبریزی نشستهام. برای من از مدتها پیش این سوال مطرح بود که چگونه ممکن است در کامیونیتیای که معمولا اختلاف، سوتفاهم و بهانهتراشی برای انجام ندادن یا به ثمر ننشستن بر همکاری و گردآمدن و ساختن، برتری دارد کار سترگی به عظمت راهاندازی بنیاد پریا شکل بگیرد؛ تلاشی که در شهرهای دیگر فرجامی جز شکست نداشته است. و در همان دقایق اول پاسخم را یافتم. در میانه صحبت گرم و طولانی با آقای تبریزی که محتوای آن ۲-۳ برابر آن چیزی است که اینجا میخوانید فقط نشاط دیدم و انرژی و امید حتی زمانی که از بدگوییهای برخی افراد نقل قول میکرد ذرهای ناراحتی، خشم یا دشمنی در صحبتش نبود؛ تنها یک بار اندکی منقلب شد؛ زمانی که از آخرین ماههای زندگی پدر مرحومش یاد میکرد. از دسترفتنی که گویا بهانه و دلیل این برخاستن بوده است.
البته میدانم که این بنیاد برای بسیاری از ایرانیان تورنتو شناخته شده است و ایرانیان سایر نقاط کانادا هم احتمالا بواسطه فعالیت رسانهها از وجود آن بیاطلاع نیستند اما به دلیل گستردگی توزیع پرنیان، شاید بد نباشد از همان پرسش بنیانی شروع کنیم. اینکه ایده اولیه این حرکت از کجا آمد و چه مسیری طی شد تا به اینجا برسیم.
خیلی متشکرم که تشریف آوردید و علاقهمند هستید درباره بنیاد پریا بدانید. فکر تاسیس بنیاد پریا در واقع از اوایل سال ۲۰۰۱ و بعد از فوت پدرم در اینجا به ذهن من رسید. احساس کردم شاید عامل اصلی که سبب درگذشت ایشان شد تنهایی بود. به همین دلیل فکر کردم که باید جایی داشته باشیم تا کامیونیتی در آن دور هم جمع شود. یکی- دو سالی در اینباره جستجو کردیم تا ببینیم بقیه قومیتها چه کردهاند. اکثر فرهنگها و قومیتهای پرجمعیت در تورنتو نظیر ایتالیاییها، چینیها و … مراکز خاص خودشان را به صورت کامیونیتیسنتر دارند اما متاسفانه ما چنین نبودیم.
حالا چرا کامیونیتیسنتر؟
خوب باید توضیح مختصری درباره بحث کامیونیتیسنتر بدهم. چون من غیر از ایران و کانادا، در اسپانیا و ژاپن هم زندگی کردهام. در هیچکدام از این کشورها کامیونیتیسنتر وجود ندارد. اینکه در کانادا حضورش این طور برجسته است به حضور ملیتهای مختلف برمیگردد. در بررسیها متوجه شدم در ابتدای شکلگیری این کشور، به دلیل مذهب مسیحیت تمام گردهماییها در کلیساها بوده است، بعد از مدتی به مدارس کشیده میشود و بعد از آن شاید در ۶۰-۷۰ سال گذشته و با طرح مبحث سکولاریسم، عدهای بیان میکنند که کلیسا که وابستگی مذهبی دارد و مدارس هم به دولت تعلق دارند و ما که نمیخواهیم به هیچ یک از این دو وابسته باشیم، پس خودمان باید جای جدیدی تاسیس کنیم. در واقع فلسفه تشکیل کامیونیتیسنتر استقلال از بحثهای مذهبی و سیاسی و تاکید بر مباحث فرهنگی cultural و اجتماعی social به عنوان عاملی برای گردهماییها بوده است.
به هر حال در سال ۲۰۰۲ توانستیم به عنوان اولین تشکیلات خیریه Charity جامعه ایرانی، پریا را به ثبت برسانیم. با اهداف مختلفی از جمله ارائه خدمات به سالمندان seniors ایرانی خصوصا پدر و مادرهای نسل اول و بعد از آن به جوانان و نوجوانانی که اینجا بزرگ میشوند؛ برای آشنا کردن آنها با مسائل فرهنگی و تاریخی کشورمان ایران. ما با این فلسفه کار را شروع کردیم.
این «ما» که میفرمایید یعنی یک تیم بودید؟
بله، موسس بنیاد پریا من هستم و دو تن از دوستان عزیز بنده که co-founder بودند، خانم زرین محیالدین و خانم دکتر مرتضوی که سهنفری این کار را شروع کردیم و تلاش کردیم تا بنیاد به ثبت برسد.
در ۴-۵ سال اول که دوران یادگیری بود ذهنیت اشتباهی داشتم که فکر میکردم دولت به ما بودجهای میدهد تا ما جایی را بخریم و کارمان را شروع کنیم. البته این قضیه پیش از آن بوده اما وقتی ما کارمان را شروع کردیم این موضوع پایان یافته بود و دولت بودجهای نمیداد مگر اینکه خود کامیونیتی مشارکت نشان بدهد. زمان طولانی صرف شد تا بر تمام مسائل حقوقی و اجرایی مربوط به این موضوع آگاهی پیدا کنیم و بعد شروع کردیم.
اواخر سال ۲۰۰۷-اوایل ۲۰۰۸ ما برنامههای اجرایی خودمان را در فضایی در خیابان یانگ که شرکت لیبرتی به صورت رایگان در اختیار ما قرار داده بود آغاز کردیم. و در مدت حدود دو سال خودمان را به موسسات دولتی که در این زمینه کمکهای مالی انجام میدهند ثابت کردیم و کم کم آنها شروع به کمک کردند. اولین فاندی که گرفتیم در سال ۲۰۱۰ از تریلیوم فاندیشن بود برای ۳ سال، سالی ۷۵ هزار دلار برای اینکه تعداد بسیار محدودی (در حد ۲-۳ نفر) پرسنل برای کارهای اداری، مالی و نظافت استخدام کنیم. بعد برای یکی-دو برنامه کوچک از Health Canada و Immigration هم حدود ۲۰ هزار تا ۳۰ هزار دلار دریافت کردیم.
قبل از اینکه پیشتر برویم یک سوال حاشیهای داشتم، اسم پریا از کجا آمده است؟
اسم اینجا را که میخواستیم ثبت بکنیم آریا تریلیوم Arya Trillium بود. تریلیوم گل سمبل انتاریو است، آریا هم که مشخص است. بعد از دو هفته وکیل من تماس گرفت و توصیه کرد که آریا ممکن است حساسیت ایجاد کند. دیدم حرف درستی میزند. ما در جامعهای زندگی میکنیم که باید این حساسیتها را از بین ببریم. چند شبی درست خوابم نمیبرد و ذهنم درگیر بود که چه بکنیم. یک شب از خواب پریدم و دیدم اگر یک P اول آریا قرار بدهیم درست میشود. تماس گرفتیم و گفتیم که یک اشتباه کوچک اتفاق افتاده و حرفP جا افتاده است. این اسم حساسیت ایجاد نمیکند، زیباست و معنای زیبایی هم دارد چون معادل angel است.
بله، یک حسن دیگر آن هم این است که با حرف «پ» شروع میشود که از حروف غیرمشترک با زبان عربی است و هویت ایرانی آن را تقویت میکند. برگردیم به بحث قبلی. چه جور برنامههایی در آن دوره زمانی برگزار میشد؟
ما هفتهای دو روز برای سالمندان برنامه داشتیم مثل همین امروز (جمعه) که از ساعت ۹ صبح تا ۴ بعد از ظهر میآیند و برنامههای مختلف ورزشی و یا بهداشتی و درمانی دارند؛ پزشکان ایرانی داوطلبانه میآیند و آنها را آموزش میدهند یا برای تغذیه جلسات آموزشی دارند. فیلم سینمایی میبینند، بینگو بازی میکنند، میرقصند، آقایان تخته بازی میکنند و برای هم کرکری میخوانند… خلاصه ۷-۸ ساعتی را در کنار همدیگر میگذرانند. این افراد که در سن و سال پدر یا مادر من هستند آنقدر به آدم انرژی میدهند که تمام خستگی هفته از تنم در میرود. بنای ما این است که این برنامهها را افزایش بدهیم و هفتهای ۲ یا ۳ روز بکنیم.
برای جوانان هم برنامه داشتیم. هفتهای یک شب پدر و مادرها با فرزندان دبیرستانیاشان میآمدند، معلمهای ایرانی داوطلب برای چند ساعت تدریس میکردند و پدر و مادرها هم همزمان در جلسات سخنرانی متخصصین و پزشکان روانشناس ایرانی شرکت میکردند که درباره مشکلات تطبیقپذیری با فرهنگ کانادا و مسائلی از قبیل درگیری خانوادهها با نسلهای جوانتر یا رابطه بین زن و شوهر برای آنان سخن میگفتند. بعد از آن والدین، بچهها و معلمها با هم شام میخوردند و بعد هم چند ساعت برنامه تفریحی و شاد داشتند.
همچنین برنامههای متنوع ورزشی از قبیل پینگ پونگ، تخته، شطرنج و تورهای ورزشی داشتیم. اینها برنامههای روزانه و روتین بودند.
بعد از ظهرها از ساعت ۵ به بعد eventها شروع میشدند یعنی سازمانهای مختلف برای کارهای مختلف فرهنگی، هنری و آموزشی یا حتی برگزاری جلسات خصوصی خودشان از ما فضا اجاره میکردند، الان هم به همین شکل است. یا مربوط به کار کامیونیتی است مثلا فرض بفرمایید انجمنهای دیابت، قلب یا آلزایمر میخواهند سخنرانی کنند، ما فضا را مجانی در اختیار آنها قرار میدهیم. در روزنامه آگهی میزنیم و متقاضیان میآیند. از طریق آن انجمن هم کسانی میآیند که ترجیحا کسانی هستند که فارسی صحبت میکنند و این جلسات برگزار میشود.
کلاس برای آموزش فارسی به غیرایرانیان هم داریم خصوصا کسانیکه مثلا با یک دختر یا پسر ایرانی ازدواج کردهاند و میخواهند فارسی بدانند. این کلاسها با استقبال زیادی هم مواجه شده است.
یک سری برنامهها هم کاملا بسته به نظر متقاضی است مثلا ممکن است شما بخواهید در ایام آخر هفته برنامه فرهنگی خاصی داشته باشید، از ما این فضا را اجاره میکنید و برای برنامه خودتان استفاده میکنید.
معمولا بحثهای مالی و گردآوری کمکها بزرگترین موانع پیش پای مراکزی مثل پریاست. با این مورد چگونه کنار آمدید؟
در جون ۲۰۱۰ ما اولین فاندریزینگ اساسی خودمان را انجام دادیم و نزدیک ۵۰۰ هزار دلار پول گردآوری کردیم. این بزرگترین حرکت در نوع خود در میان جوامع ایرانی خارج از کشور محسوب میشود. در واقع، بودجه اصلی برای خرید زمین مکانی که الان در آن هستیم بود. اینجا حدود ۶۰ هزار فوت زمین داریم، ۱۰ هزار فوت ساختمان و تقریبا هزینه خرید این ساختمان با زمینش حدود ۲ میلیون شد و بیش از یک میلیون خرجش کردیم و بازسازی انجام دادیم و الان امکانات وسیع چون فضای کلاسی، سالن نمایش و گردهمایی، کتابخانه، کلاس کامپیوتر، کلاس آموزش زبان و نظایر اینها را داریم. از این مبلغ یک میلیون و خردهای، ۴۳۰ هزار دلارش را Trillium foundation به ما داده مشروط بر اینکه بتوانیم معادل همین مقدار از کامیونیتی جمع (مچ) کنیم که خوشبختانه ما توانستیم ۶۰۰ هزار دلار جمع کنیم. الان کل این ساختمان بر اساس برآوردها ۳٫۳ تا ۳٫۴ میلیون دلار میارزد و یک میلیون و ۳۰۰ هزار دلار وام بانکی بدهکار هستیم که تقریبا ماهی ۹ هزار دلار هزینه اقساط آن است. ماهی ۵-۶ هزار دلار هم پول مخارج جاری ساختمان (آب و برق…) است.
سال قبل که فعالیت ما آغاز شد، از طرف وزارت مهاجرت کمکی ۱۳۰-۴۰ هزار دلاری کردند برای اینکه ۲ نفر را که زیر نظر آنها هستند اما در پریا کار میکنند استخدام کنند تا ارتباط بین ارائهدهندگان خدمات دولتی و عمومی در ناحیه یورک را با پریا بیشتر بکنند. چون وزارت مهاجرت و شهروندی در ناحیه یورک ۵ یا ۶ تا welcome centre دارد، برای اینکه بین اینها و پریا ارتباطی برقرار بشه این همکاری شکل گرفته و الان ۵-۶ ماه است که در حال کار روی این موضوع هستند.
کلاس زبان و کامپیوتر داریم، کتابخانه داریم با حدود ۴۵۰۰ عنوان کتاب، تقریبا همه مبلمانی که میبینید جر معدودی که خریدیم به صورت هدیه است. سالن گردهمایی و سخنرانی ما برای اجرا۲۰۰ نفر ظرفیت و برای شام ۱۵۰ نفر ظرفیت دارد، به همراه سیستم خوب صدا و نور و مجهز به ویدیو پروژکتور.
از نیمه مارچ هم کلاس آقای سهیل پارسا که از چهرههای برجسته در تئاتر کانادا هستند یک روز در هفته بهطور رایگان برای علاقهمندان در یک گروه ۱۰-۱۲ نفره تشکیل میشود. گروههای بسیار زیادی از ساعات بعداز ظهر برای گردهمایی با تازهواردان یا برگزاری کلاسهای آواز و موسیقی استفاده میکنند که برخی مجانی و برخی هم باهزینه است. برای ایام نوروز و ایستر هم برنامههای متنوعی خصوصا برای بچهها تدارک دیده شده تا با نوروز، مفاهیم و قصههای آن بیشتر آشنا شوند.
برای عید نوروز هم امکانی برای گروه بهنام در نظر گرفته شده که گروهی خیریه است. ما برای سه روز فضا در اختیارشان قرار دادهایم تا بازار نوروزی بگذارند و درآمدش برای بیماران سرطانی کمدرآمد در ایران مصرف شود.
سوالی که اینجا پیش میآید این است که در این شکل کامیونیتیسنتر که برنامههای بسیار متنوع فرهنگی، آموزشی، عامالمنفعه، اجتماعی برای طیفهای مختلف سنی برگزار میشود، مدیریت برنامهها دشوار نیست؟
ببینید اکثر این برنامهها با همکاری و مشارکت انجمنها و نهادهای تخصصی انجام میشود. ما نمیتوانیم به جستجوی متخصص دیابت برویم و افراد را دعوت کنیم بلکه فضا و امکانات در اختیار نهاد تخصصی قرار میدهیم تا آنها این کار را انجام دهند. مثلا برنامه سالمندان ما را ۲-۳ خانم مجرب به صورت داوطلبانه اداره میکنند. آنها چند پزشک علاقهمند را پیدا کردهاند که به سالمندان سرویس بدهند. در واقع ما امکاناتی را به صورت رایگان یا خیلی ارزان در اختیار سازمانهایی قرار میدهیم که در هر رشته تخصص مربوطه را داشته باشند و چون مورد تایید سطوح مختلف نهادهای دولتی هستیم به دلیل همین سرویسها میتوانیم کمکهای مالی دریافت کنیم. وگرنه خود ما نمیتوانیم همه این برنامهها اجرا کنیم.
مثلا Skill for Changes الان با پریا یک فعالیت مشترک را آغاز کرده تا به متخصصین ایرانی (و غیرایرانی) تازهوارد برای ورود به بازار کار کانادا و کسب تجربه کانادایی Canadian experience یاری برساند.
ولی شما برنامههای خاص خودتان را هم دارید؟
بله ما کمیتههای مختلف داریم که در هر کمیته مثلا کمیته هنری به برنامههای مربوط به خودشان میپردازند. این برنامههای خود ماست که عموما به صورت مرتبط کردن پتانسیلهای درون کامیونیتی انجام میشود. مثلا سخنرانانی از جامعه وکلا میآیند و در جلسات سخنرانی آموزشی، مبانی و نکات مهمی که غفلت از آنها سبب دردسر افراد در جامعه میشود را توضیح میدهند و یا ریلاستیتها یا متخصصان بیمه. از آن طرف مثلا وقتی برنامهای با پلیس برای معرفی جرایمی که ممکن است در میان جوانان رواج داشته باشد ترتیب میدهیم، با همکاری Youth Group گروههای مختلف جوانان را به عنوان مخاطبان برنامه میآوریم.
بحثی در مورد نحوه هزینهکرد در برنامههای فرهنگی-هنری وجود دارد که به مباحث سیاستگذاری مربوط میشود. یک نگاه این است که برای ترویج فرهنگ و هنر ایرانی باید تلاش کرد که همه هزینهها را به شکلی تامین شود حالا از طریق کمک دولتی یا کامیونیتی. نگاه دیگر معتقد است که این فعالیتها مثلا یک برنامه تئاتر یا موسیقی باید خودشان بیاموزند که در یک نظام عرضه و تقاضا چطور مخاطب جذب کنند و به همین دلیل فقط باید زمینههای اصلی را تامین کرد و اینکه آیا این فعالیت بتواند بقیه هزینهها از جمله دستمزد عوامل را تامین کند یا درآمدزا باشد، دیگر به هنر و توان افراد درگیر برمیگردد. شما در انتخاب و اجرای برنامهها کدام گزینه را بیشتر انتخاب میکنید؟
سوال بسیار بهجایی کردید. ببینید ما برای فضاهایی که در اختیار داریم به سراغ همه کامیونیتیسنترهای ریچموندهیل و مارکام رفتهایم و هزینه اجاره آنها را درآوردهایم و قیمتها را پایینتر از آن معین کردهایم. حالا اگر فردی بیاید و بگوید من یک گروهی دارم و میخواهم یک برنامه هنری برگزار کنم و بلیط ۳۰ دلاری بفروشم، براساس آن قیمتها هزینهها را مشخص میکنیم و با وی مذاکره میکنیم. اما ممکن است یک گروه جوانی که هیچ سابقه قبلی ندارند و میخواهند بند موسیقی خودشان را برای اولین بار معرفی کنند اینها را خود من شخصا مخالفم که پولی از آنها گرفته شود. گاهی هم میگوییم بلیط ارزانقیمتی مثلا ۵ دلار بفروشید و هرچقدر هم که درآوردید ۸۰ درصدش مال خودتان و ۲۰ درصد را به پریا دونیت کنید که آنها را تشویق کنیم تا تلاش بیشتری کنند اما در واقع حمایتشان کنیم. میخواهیم فکر نکنند که این برنامه مجانی بوده اما در عین حال ما این فرصت را به آنها بدهیم که بدون دغدغه بتوانند هنر خودشان را به کامینویتی عرضه کنند تا بفهمند که عموم مخاطبان نظرشان چیست.
در صحبتهایتان به تنوع مخاطب اشاره کردید. میخواهم بدانم در برنامهریزی سالانه اهداف کمی مشخصی برای ۴ دسته مخاطب: ایرانیان قدیمیتر، تازهواردان، نسل دومیها و غیرایرانیان علاقهمند به آشنایی با فرهنگ ایرانی دارید؟
ما دقیقا در سیاستهای خود به این موضوع توجه داشتهایم. دولت فدرال بودجهای به ما داد با عنوان Community Needs Assistant برای بررسی نیازهای افراد کامیونیتی خصوصا تازهواردانی که کمتر از ۵ سال از حضور آنها میگذرد. ناحیه یورک دارای بالاترین تعداد ایرانی مهاجر در ۵ سال گذشته بوده است. بحث ما این است که تمام نیازهای این گروه را برای همه طیفهای سنی شناسایی و دستهبندی کنیم. الان سه ماه است که روی این موضوع کار شده و قرار بود تا پایان فوریه گزارش آن اعلام شود که چون از تعداد نمونههای گرفته شده راضی نبودم طی نشستی باdirector general ناحیه یورک، آنها را قانع کردیم که ۲ ماه زمان را افزایش دهند تا مطالعه ما دقیقتر شود. نتیجه این گزارش که نشان میدهد ایرانیان تازهوارد چه نیازهای عمدهای دارند در اختیار دولت فدرال قرار میگیرد تا برای برنامهریزیها استفاده شود.
این نیازسنجی در چه حوزههایی است؟
در همه حوزههای فردی، خانوادگی و اجتماعی اعم از تحصیلی، مالی، آموزشی، بهداشتی و غیره. یک پرسشنامه چند صفحهایست که نیروهای داوطلب تعلیمدیده در مصاحبه با ایرانیان آنها را پر میکنند و افراد متخصص اطلاعات را استخراج میکنند. این برای بحث تازهواردان است.
در مورد سالمندان اینکه چند سال از حضور آنها میگذرد خیلی مهم نیست. همه آنها که بالای ۷۰-۷۵ سال هستند ما اینجا تا ۱۰۵ ساله داریم که عضو ما هستند. در مورد نوجوانان ۱۳-۱۴ ساله به بالا که اینجا بزرگ شدهاند هم ما برای اینکه میان آنان و فرهنگ ایرانی دوستی و ارتباط پدید آوریم سعی میکنیم برنامههای جذابی در ایامی مثل نوروز برگزار کنیم تا اینها در کنار هم بیایند.
گروه دیگر بچههای جوان دانشجو هستند که از طریق برنامههای فرهنگی-هنری که خود آنها در آن مشارکت دارند و با امکاناتی که ما برایشان فراهم میکنیم، میتوانند تواناییهای خود را به اعضای کامیونیتی نشان دهند.
اینها بر اساس تجاربی که کسب کردهاید هدفگذاری کمی هم شده؟ اینکه مثلا چند درصد برنامهها باید برای سالمندان باشد و چقدر برای جوانان؟
حقیقتش، هنوز نه. چون قبلا مشکل جا داشتیم. عملا از جون گذشته شروع کردهایم و همه این برنامهها را داریم منظمتر و دستهبندیتر میکنیم تا هم از نظر کمی و هم کیفی بهتر شوند. البته همه این کارها بودجه هم نیاز دارد. چون در مورد برنامهها همه افراد داوطلبانه کار نمیکنند. برای برخی برنامهها نیاز به بودجه است تا افراد متخصص بیایند کار کنند. تلاش ما این است که به مرور منابع مالی بیشتر و باثباتتری فراهم کنیم که هزینههای ثابت ما را تامین کند تا بتوانیم برای بهبود برنامهها بهتر برنامهریزی کنیم. امیدواریم از طریق فاندریزینگ هزینههای مورگج را تامین کنیم که دولت پولی برای آنها نمیدهد تا بودجههای جذب شده دولتی صرف فعالیتها شود.
در صحبتهایتان به همکاری با انجمنهای مختلف اشاره کردید. این همکاری به چه صورتی است؟ از طرف شما صورت میگیرد یا آنها باید اقدام کنند؟ مثلا اگر الان انجمنی باشد که ارتباط ندارد و این مصاحبه را بخواند و بخواهد با شما همکاری کند باید چه کند؟
ما با کمال میل به انجمنهای ایرانی و حتی غیرایرانی که در ناحیه ما باشند در صورت خالی بودن ظرفیت، فضا اختصاص میدهیم. ما در شهروند، سلام تورنتو و رادیوی صدای ایران برنامههای خودمان را مرتب معرفی و اعلام میکنیم. در همانجا هم اشاره کردهایم که چه امکاناتی برای انجمنها و افراد داریم. به هر حال آغوش ما باز است.
از اول هم گفتهایم که ما اینجا برای برنامههای فرهنگی و اجتماعی آمادگی کامل داریم اما سراغ برنامههای سیاسی و مذهبی نمیرویم. برای آن دو گروه جا به اندازه کافی هست. فضاهای مورد نیاز برای کارهای فرهنگی و اجتماعی بیشتر مورد نیاز است.
آقای مهندس چرا وبسایت فارسی ندارید؟
یک زوج متخصص زحمت کشیده و بهتازگی وبسایت ما را بهروزرسانی کردهاند و از نظر کیفی خیلی ارتقا دادند اما متنها به زبان انگلیسی بود. قرار است ترجمه متنها به زودی در قالب سایت فارسی منتشر شود.
انجام فعالیتهای فرهنگی- اجتماعی خصوصا در مورد ایرانیان دشواریهای خاص خودش را دارد. ما معمولا درباره مسائل تاریخی یا زبانی موارد اختلافی زیادی داریم و شاید از معدود اقوام در جهان باشیم که حتی در مورد یک طرح پرچم واحد هم اتفاق نظر نداریم! این واقعیت گاه کار فرهنگی یا اجتماعی را دشوار میکند. آیا این موارد دردسری برای شما ایجاد کرده؟
نه خیلی زیاد. البته تلاش ما این بوده که برمبنای اصولی که گفتم عمل کنیم. مثالی بزنم. یکی از افراد قدیمی که فعالیتهای سیاسی طولانی داشته یک بار از من پرسید اگر اینجا بخواهیم جلسه سخنرانی بگذاریم امکانش هست؟ گفتم اگر بخواهی بگویی حزب فلان نه، اما اگر بخواهی کلاس درس دیالکتیک بگذاری چرا که نه؛ اگر بخواهی فلسفه بگویی مشکلی نیست اما اگر بخواهی برنامه تبلیغاتی سیاسی بگذاری نمیشود چون ما را با یک سری مسائل درگیر میکند که روی سایر فعالیتهایمان هم تاثیر خواهد گذاشت. این ملاحظات را داریم اما هادی خرسندی، دکتر میلانی، آقای براهنی، همه در اینجا برنامه داشتهاند و ما محدودیتی نداشتهایم. اما اینکه فلان خواننده یا نوازنده چه دین و مذهبی دارد اصلا مسئله ما نیست و اصلا به من ربطی ندارد. ما در اینجا نه از تفکر سیاسی افراد سوال میکنیم و نه از علایق مذهبی آنها. به قولی «هر آن کس که به این سرا درآید پذیرایش باشیم، ایمانش نپرسیم». اینکه تفکر سیاسی شما چیست به اینجا ربط ندارد. اگر زمان انتخابات شد میرویم با هم بحث میکنیم اما در اینجا برای هدف دیگری گردآمدهایم و نباید اینگونه مسائل سبب اختلاف شود. این درسها را خیلی وقت پیش یاد گرفتهایم (البته متاسفانه برخی هنوز یاد نگرفتهاند). من اینها را خیلی وقت پیش که در اسپانیا بودم دیدم. اولین انتخابات بعد از فرانکو بود و میدیدم که احزاب سیاسی با تفکرات بسیار متفاوت چگونه با هم رقابت میکنند. در همسایگی ما چند نفر که طرفدار احزاب مختلف بودند حسابی با هم بحث داشتند اما انتخابات که تمام شد دیدم نشستهاند در بار و دارند با هم آبجو میخورند. از آنها پرسیدم داستان چیست که شما تا دیشب آن قدر پرحرارت در حال مخالفت بودید. گفتند انتخابات رفت تا ۴ سال دیگر اما ما همسایهایم. این رشد یک جامعه را نشان میدهد که دریافته سیاست سهم بسیار اندکی در زندگی افراد دارد. اما ما همه چیز را کردهایم سیاست. من و شما ایرانی هستیم و در این سرزمین باید برای زندگی بهتر تلاش کنیم. من به شما و شما به من نیاز داریم. حالا اینکه پسزمینه یا علایق مذهبی یا سیاسیات چیست چقدر اهمیت دارد؟ ما اینهمه مشکلات مختلف داریم برای اینکه سرپا بیاستیم، حالا همه اینها را رها کنیم و بچسبیم به مسائلی که واقعا تاثیر آنچنانی در حیات اجتماعی ما ندارد.
بالاخره همه کامیونیتیها باید دورهای را طی کنند تا به بلوغ برسند. مشکل کامیونیتی ما این بوده و هست که اکثر ما بنا بر مجموعهای از مسائل و محدودیتهای سیاسی- اجتماعی به کانادا آمدهایم در حالی که بقیه معمولا اینچنین نیستند. چینی یا ایتالیایی یا یونانی آمده برای کار، برای ساختن یک زندگی جدید و به همین دلیل هم تفکر سازندهتری بر افکار و رفتارش حاکم است. در مورد ما، اصلاح این تفکر نیازمند به زمان طولانیتری است.
به عنوان آخرین سوال، پریای ۵ سال آینده را چطور میبینید و چه برنامههایی دارید؟
قبل از هر چیز برنامه ما خلاص شدن از فشار وام بانکی است. در حال مذاکره با شهرداری و ناحیه هستیم که در نزدیکی اینجا ۲-۳ ساختمان برای اسکان سالمندان راهاندازی کنیم که البته خیریه نخواهد بود بلکه تشکیلات غیرانتفاعی non for profit است. امیدوار هستیم که موافقت شود و جایی تهیه شود تا نظیر کامیونیتی چینیها و ایتالیاییها در نزدیکی کامیونیتیسنتر، مرکز نگهداری سالمندان هم باشد چون الان درد بزرگ کامیونیتی ما که خیلیها به آن توجه ندارند- مگر اینکه مبتلا شده باشد- این است که پدر و مادر نسل اولیها به سن و سالی میرسند که نگهداری از آنها در خانه به دلایل مختلف دشوار است و اگر به مرکزی بروند که زبان فارسی ندانند در مدت کوتاهی از شدت فشار تلف میشوند. ما به مراکزی نیاز داریم که زبان اصلی آنها فارسی باشد و فرهنگ حاکم بر آن فرهنگ ایرانی باشد و کهنسالان ایرانی در کنار هم زندگی کنند تا احساس تنهایی نکنند. البته برنامه سنگینی است اما چون پریا موفق بوده امیدوار هستیم آن هدف هم محقق شود.
البته بنا داریم که در کنار همین ساختمان فعلی یک سالن ورزشی بزرگ تاسیس کنیم اما این در فاز بعدی است.
آقای مهندس امیدوارم این خانه هر روز بزرگتر و گرمتر از روز قبل باشد.
خیلی ممنون از شما و نشریه پرنیان.
فلسفه تشکیل کامیونیتیسنتر استقلال از بحثهای مذهبی و سیاسی و تاکید بر مباحث فرهنگی cultural و اجتماعی social به عنوان عاملی برای گردهماییها بوده است.
اینکه فلان خواننده یا نوازنده چه دین و مذهبی دارد اصلا مسئله ما نیست و اصلا به من ربطی ندارد. ما در اینجا نه از تفکر سیاسی افراد سوال میکنیم و نه از علایق مذهبی آنها.
اکثر این برنامهها با همکاری و مشارکت انجمنها و نهادهای تخصصی انجام میشود. ما نمیتوانیم به جستجوی متخصص دیابت برویم و افراد را دعوت کنیم بلکه فضا و امکانات در اختیار نهاد تخصصی قرار میدهیم تا آنها این کار را انجام دهند.