دکتر وحید طلوعی
برای بسیاری از ما کاناداییشدن و کاناداییبودن در گرفتن پاسپورت کانادا خلاصه میشود و گمان میکنیم که با این کار خودمان یا خانوادهمان را از شرایطی که به سبب آن مهاجرت کردهایم، به شهروندی (citizenship) جامعهای رساندهایم که فرصتهای بیشتری در اختیارمان میگذارد و در آن سر به کار خویش خواهیم داشت. اما آیا واقعا شهروندی کانادا، و اصولا شهروندی، در همین خلاصه میشود؟ آیا شهروندی با گرفتن پاسپورت و آنچه که به آن اعطای تابعیت (naturalization) نام دادهاند پایان مییابد؟ به نظر میرسد که فرایند اخذ تابعیت، که برای آن در کانادا ۱۰۹۵ روز اقامت در چهار سال زمان به همراه گذراندن امتحان و شرکت در مراسم سوگند، در نظر گرفتهاند ابعاد دیگری نیز دارد. اگر شهروندی با حس تعلق همراه نباشد و بر زندگی اجتماعی ما اثر نگذارد، اگر دانش ما را در زمینه سازوکارهای سیاسی و اجتماعی جامعهای که بدان پیوستهایم بالا نبرد و منجر به گونهای از عمل فردی و جمعی در ما نشود کامل نیست. به نظر میرسد باید بتوانیم در دورهای که برای اخذ شهروندی آماده میشویم با ارزشهایی که بر مبنای آن شهروندی کانادا شکل گرفته است آشنا شویم و بر مبنای آن ارزشها، از جمله حقوق بشر و دموکراسی چندحزبی و نقش قانون و پذیرش تنوع فرهنگی، به مفاهیمی چون همبستگی اجتماعی و مسئولیتپذیری و تاثیرگذاری بپردازیم. به این ترتیب شهروندی فقط فرایندی فردی نیست، بلکه نیازمند پذیرش گونهای دانش و عمل است که بر پایه ارزشهایی خاص در جامعه شکل گرفتهاند. لحظهای بیندیشیم اگر تابعیتی که برای کسب آن کوشیدهایم منحصر به عملی فردی نباشد، چه باید کرد.
معانی و ابعاد مختلف شهروندی
شهروندی مفهومی چندمعنا و مناقشهبرانگیز است و بنابراین بر اساس زمینه بحث، معانی متفاوت میپذیرد، اما شاید بتوان این تعریف را پذیرفت که «شهروند کسی است که با دیگرانی که با ایشان در حق و تکلیف مشترک است زندگی میکند.»
ریشه مفهومی که امروز از آن به شهروند یاد میکنیم به واژهای لاتین میرسد که به افراد عضو دولتشهرهای باستان اطلاق میشد. این واژه خود به مفهومی یونانی برمیگردد که ارسطو در سیاست آن را به کار برد تا کسی را با آن معرفی کند که در شهر زندگی و در فرایندهایی جمعی برای قانونگذاری و قانونپذیری مشارکت میکند. بنابراین، شهروندی از این دیدگاه با اجتماعی که دولت مشخصه آن است و نیز، با مشارکت شناخته میشود و به همین سبب، شهروند اصولا موجودی سیاسی است. این همان عنصری که باعث میشود ما نیز اکنون شهروندشدن را با کسب حق رای بشناسیم. اما برای استفاده از این حق، شهروندان میبایست در مباحثات سیاسی شرکت کنند، به اجتماعات محلی بپیوندند و دریابند که در زندگی سیاسیاجتماعی تاثیرگذارند. همین مفاهیم بوده است که از زمان یونان باستان به دوره مدرن منتقل شده است و بخش مهمی از حاکمیت سیاسی را در قالب شهروندی سامان داده است. دولتها اعطای حق شهروندی را به افرادی خاص محدود میکنند و در مقابل نیز در قبال شهروندان خود وظایفی به عهده میگیرند.
با این همه، این مفهوم فقط در ابعاد سیاسی خود محدود نمانده است. شهروندان کانادا، که کشوری با بیشترین تنوع فرهنگی است مثلا، اکنون در برابر این پرسش قرار دارند که کاناداییبودن چه نسبتی با هویت ایشان دارد. آیا ما بعد از در دست داشتن پاسپورت کانادا خود را کانادایی میدانیم یا هنوز ایرانیانی هستیم با یک پاسپورت دیگر؟ و البته اگر پاسخ این باشد که در این کشور هویتهای چندگانه بر اساس علایق چندفرهنگی امری پذیرفته شده است، سوال بعدی این خواهد بود که چگونه میتوان این هویتهای چندگانه را در کنار هم قرار داد، بیآنکه مناقشهای حاصل شود.
در کنار درکی که از هویت خود بر اساس تابعیت برای فرد پیدا میشود، باید به حس دیگری نیز اشاره کرد که همپیوند با این ادراک است: تعلق اجتماعی. بسیاری از افراد در جامعه کانادا در بین جامعه قومی خود میمانند و از ارتباط با جامعه بزرگتر میزبان سر باز میزنند. ماندن در حیطه آشنای جامعه خودی، هرچند حس امنیت را برای فرد به همراه دارد، ولی احساس تعلق به جامعه را در فرد ایجاد نمیکند که در اصل پایهای برای همبستگی اجتماعی هم هست. به اعتباری، یکی از دلایل اعطای شهروندی از سوی دولتهایی چون کانادا این است که صورتی از پیوند اجتماعی در بین افرادی از ملیتهای متفاوت شکل گیرد؛ در اینجاست که صورت سیاسی شهروندی با صورت اجتماعی آن پیوند میخورد.
از این رو باید متوجه بود که شهروندی هم به معنای وضعیتی حقوقی است که از رابطه بین دولت (به معنای عام و نه هیات وزیران) و فرد بر مبنای پذیرش ملیت شکل میگیرد و در این حالت مبتنی است بر فراهم آوردن حقوق و آزادیهای فردی از سوی دولت و پذیرش وظایف و مسئولیتها در قبال دولت از سوی فرد. همچنین در کنار این وضعیت حقوقی، شهروندی مفهومی اجتماعی است و بر حس تعلق به جامعه، هویت، وابستگی فرد به دولتی خاص و به همین طریق وابستگی به اجتماعات محلی بر اساس پیوندهای بین فردی مبتنی است. با این توصیف شاید بتوان ابعاد متفاوت شهروندی را به این ترتیب برشمرد: بعد سیاسی که مشتمل بر مشارکت سیاسی در فرایندهای تصمیمگیری و مداخله در تصمیمات سیاسی از طریق تمرین قدرت است و آن را به شکل توان حق رای برای برگزیدن نمایندگانی که بر سرنوشت خود فرد و دیگران اثرگذارند میتوان دید؛ بعد حقوقی که احترام به قانون و پذیرش حق و تکلیف شهروندی را در بر میگیرد و این بخش در اصل همان است که فرد را به دولت متصل میکند و به واسطه آن است که فرد میپذیرد دولت در ازای اعطای شهروندی بر او قانون اعمال کند؛ بعد فرهنگی که شامل پذیرش تنوع، ارزشهای اساسی دموکراسی، اشتراک تاریخی و میراث فرهنگی و مشارکت در روابط بینافرهنگی است؛ بعد اقتصادی-اجتماعی که به صورت خاص شامل مبارزه برعلیه اشکال طرد اجتماعی، توجه به اشکال جدید و توسعه اجتماعات و مشارکت در امور اجتماعی است. به این ترتیب، شهروندی را میباید نوعی پیوند اجتماعی دانست که اتفاقا بر مبنای یکسانی نیست، بلکه شامل توانمندسازی، مشارکت مدنی و مسئولیتپذیری است. اما چگونه میباید در این امور سهیم شد؟
مراتب شهروندی
پاسخ در این است که خود مفهوم شهروندی مراتب متفاوتی دارد. شاید بتوان به سه طریق شهروندی را دستهبندی کرد. یکی شهروندی متکی بر فردیت است که درآن فقط به دنبال برخورداری از حقوق فردی شهروندی است و به همین سبب هم به صورتی فردی در برابر تبعات اجتماعی شهروندیاش مسئولیت میپذیرد. در این حالت فرد از آنچه که هست شادمان است و دولت نیز با آموزش ارزشها و قواعد زندگی اجتماعی فرد را برای پذیرش مسئولیتهایش آماده میکند.
در حالت دوم شهروند فردی مشارکتجوست که ساختارهای مشارکتی و حقوقی را به کار میگیرد. در این حالت شهروند در گروه یا گروههایی عضویت دارد و به صورت فعال در ساختارهایی که جامعه برایش فراهم کرده است فعالیت میکند. این شهروند از فرصتهایی که پیش میآید بهره میبرد تا در عرضه خدمات و طرح و برنامهریزی برای این خدمات مداخله کند و بر آنها تاثیر بگذارد. در این حالت فرد تلاش میکند از وضع موجود به وضعیت بهتری برسد، ولی میداند که این امر به صورتی فردی ممکن نیست و برای همین به دنبال ایجاد اجتماعاتی است که در آنها، به شکل گروهی به دنبال منافع بیشتری برای افراد باشد.
صورت دیگر شهروندی است که در سطحی منتقدانه و مجهز به تفکر انتقادی مسئولیت مداخله در امور اجتماعی و سیاسی را میپذیرد و به همین سبب، در مسایلی مانند عدالت اجتماعی و برابری سیاسی درگیر میشود. دراین حالت، در جوامع دموکراتیک، شهروند رفیق منتقد قدرت سیاسی است و در درون گروه یا گروههایی فعالانه روابط نابرابر قدرت را به پرسش میگیرد، همبستگی اجتماعی را تقویت میکند و میکوشد در سطح منطقهای و جهانی تاثیرگذار باشد. این شهروند فعال است که با تکیه بر دانش خود در زمینه سازوکارهای دولت و امکاناتی که قانون در اختیارش میگذارد رفتهرفته زمینههای تغییر را به نفع خود و اجتماع قومیاش فراهم میآورد. اگر قرار باشد در جامعهای مثل کانادا رابطهای بین افراد برقرار شود که مبنای آن دیگر خون و رابطه خویشی یا خاک و زاده شدن در سرزمینی معین نباشد و افراد فقط بر اساس قانونی در کنار هم قرار گیرند که افراد دیگر ساختهاند، این امکان همیشه هست که بتوان در آن برای ایجاد بهترین حالت تغییر داد. نکته دراین است که برای این امر نباید فقط به فرد متکی بود، بلکه باید دوگانه حق و وظیفه را امری جمعی دانست. جمعیدانستن سبب میشود که افرادی با منافع مشترک در کنار هم گرد آیند و برای بیشینهکردن منافع خود اقدام کنند. برای این منظور، باید مشارکت فعال افراد را در اجتماعات محلی و قومی تقویت کرد، با کمک ایجاد علاقه در افراد دیگر، پیشینه نامطلوب احتمالی از مشارکتهای سیاسی و اجتماعی را از خاطر ایشان سترد، به تقویت زبان و تحصیلات افراد پرداخت، به همبستگی داخلی گروهها در اجتماعات کمک کرد، از کمک دوستان و خانواده و شبکههای اجتماعی در کنار رسانههای قومی بهره گرفت و شهروندی را به آموزشی تبدیل کرد که شاید در هر روز از عمر بدان نیازمند باشیم.
آیا ما بعد از در دست داشتن پاسپورت کانادا خود را کانادایی میدانیم یا هنوز ایرانیانی هستیم با یک پاسپورت دیگر؟
نکته دراین است که نباید فقط به فرد متکی بود، بلکه باید دوگانه حق و وظیفه را امری جمعی دانست.