بررسی چالش اطلاعاتی مهاجرین ایرانی در کانادا
دکتر وحیدالدین نمازی
بسیاری از بررسیهای علمی مراکز تحقیقاتی دانشگاهی و پژوهشهای انجام شده توسط سازمانهای دولتی تاکید بر وجود جمعی از مشکلات دارند که مانع عمدهای بر سر راه جاافتادن اقتصادی-اجتماعی مهاجرین محسوب شده که از میان آنها میتوان به عواملی همچون عدم دانستن زبان، عدم شناسایی مدارک و دیپلمهای مهارتی اخذ شده پیشین، وجود تبعیض و نیز دشواری دستیابی به شبکههای اجتماعی اشاره نمود. بااین حال باید اذعان نمود که دراین میان عامل مهمی نقشی کلیدی و تعیینکننده در مسیر روند مهاجرت ایفا میکند و آن هم دستیابی به اطلاعات میباشد. در این خصوص، دانستن زبان شرط لازم اما ناکافی دستیابی به اطلاعات محسوب میشود. همینطور برای ارزیابی مدارک علمی و حرفهای، داوطلبان مهاجرت لازم است اطلاعاتی روشن و کامل از تمامی اقداماتیکه لازم است انجام شده و نیز زمان لازم برای دریافت پاسخ ارزیابی در دست داشته باشند. قابل توجه است که از سال ۲۰۰۸ با وجود تمامی تلاش سازمانهای دولتی ذیربط در امر مهاجرت برای مطلع نمودن مهاجرین از این اقدامات، باز هم بعضی از مطالعات حکایت از به بیراههرفتن داوطلبین مهاجرت از اطلاعات غیر دقیق میکند و در نقطه مقابل استخدامکنندگان هم فاقد اطلاعات لازم جهت ارزشیابی ارزش واقعی دیپلم غیر کانادائی بودهاند.
از طرف دیگر، فقدان اطلاعات سبب ظهور رفتارهای تبعیضآمیز میشود که ریشه در عدم شناخت فرهنگ اجتماعی، مذهبی، اقتصادی و تجاری بعضی از گروههای مهاجر دارد. مباحث مربوط در سالهای ۲۰۰۷-۲۰۰۹ در کبک از آنچه که شاید بتوان از آن به تلاش برای رسیدن به نوعی از مصالحه مستدل نام برد نشان داد تا چه اندازه اشکال بازتاب دادن رسانهای اعم از ارادی یا غیر ارادی در تشدید نگرانی، پیشداوری، عدم ادراک و هراس و در نتیجه در دامنزدن به مرزبندی بین خودی (جامعه میزبان) و غیر خودی (مهاجرین) و دشواری جاافتادگی اجتماعی و اقتصادی موثر میباشد.
بعلاوه فقدان شبکههای اجتماعی و عدم آگاهی لازم درباره دستیابی به شبکهها عاملی جهت جذب تازهواردین در شبکههای قومی مربوطه شده که معمولا امکان دسترسی به آنها سهلتر اما از طرف دیگر میزان آگاهیبخشیشان درباره بازار کار کمتر بوده و به همین دلیل، این گروه تازهمهاجر را از شناخت اطلاعات گوناگون مربوط به بازار کار باز میدارند. نظر به اهمیت این مباحث در جذب مهاجرین در بازار کار، این نوشتار با استناد به یکی از تحقیقات نسبتا اخیر دانشگاهی به بعضی از ویژگیهای موارد مذکور خواهد پرداخت.
انواع اطلاعات مورد نیاز در فرآیند مهاجرت
کامل بژی، استاد دپارتمان روابط صنعتی دانشگاه لاوال واقع در شهر کبک به همراه دانشجوی فوق لیسانس خویش، انائیس پلرن، درتحقیق منتشرشدهای درسال ۲۰۱۰ نقش اطلاعات و شبکههای اجتماعی را در جاافتادن اقتصادی-اجتماعی مهاجرین اخیر مورد تحلیل قراردادهاند که سعی خواهد شد در این بحث از آن بهره گرفت. بنا بر این مطالعه، در فرآیند مهاجرت از دو گونه اطلاعات میتوان استفاده نمود. اولی اطلاعاتی است که دربرگیرنده اقدامات اداری مربوطه تا اخذ اقامت دائم مهاجر اقتصادی، استقرار در کشور جدید و یافتن شغل میشود. این اطلاعات میتوانند بعنوان نمونه دربرگیرنده شناخت فرمهای اداری جهت دریافت کارت بیمه درمانی، ثبت نام در دفتر اشتغال، درخواست کمک اجتماعی یا بیمه بیکاری باشند. این اطلاعات معمولا صراحت داشته و تعبیربردار نیستند.
دومین اطلاعات که مربوط به جاافتادن میشوند به دو زیربخش اجتماعی و اقتصادی قابل تفکیک میباشند. درحالیکه اولی شامل شناخت تمایلات روشنفکرانه و ویژگیهای فرهنگی، مادی و غیر مادی کشور میزبان نظیر شیوه زندگی، مسکن، حقوق بنیادی، نظام ارزشی، آموزشی، بهداشتی، تجاری و آداب و رسوم میگردد، دومین زیربخش به مواردی همچون بازار کار، نرخ بیکاری، سطوح دستمزد، بخشهای نیازمند نیروی کار جامعه، مقررات کار، سازمانهای کمک به جستجوی کار و ارزیابی مدارک میپردازند.
باید توجه نمود همانطوریکه بخشی از اطلاعات جاافتادن مانند نرخ بیکاری در فلان شهر و استان دارای صراحت و قطعیت میباشند، بخش دیگر میتواند مشمول تعبیرات مختلف گردند. برای مثال، اگر به تازهمهاجری گفته شود که برای پیدا نمودن کارهای رده بالا باید از ارتباطات شبکه شخصی استفاده نمود، وی میتواند یا از آن تعبیر به شبکه قومیای که در اطراف خویش مشاهده میکند نموده و یا در صدد جستجوی شبکههای جدید در کشور میزبانش برآید. در واقع، موارد اشاره شده گوشهای از چالش اطلاعاتیست که مهاجرین با آن مواجه بوده و ناگزیر بر چگونگی جاافتادنشان تاثیر خواهد داشت.
تاثیرمشکلات اطلاعاتی بر جذب بازار کارشدن مهاجرین اخیر
چنانچه مشاهده شد، به عکس منابع اطلاعات صریح، مشخص، عینی و شفاف فرآیند اداری مهاجرت، اطلاعات مربوط به جاافتادن میتواند مشمول تعابیر ذهنی گردیده و آن را با فاصله عمیقی از واقعیت روبرو سازد. برای نمونه میتوان به تحقیق دانشگاهی نویسنده بر روی جمعی از ایرانیان ساکن مونترال استناد نمود که در طول آن بعضی از مصاحبهشوندگان تاکید نموده بودند که منابع اطلاعرساننده اولیه آنان که اغلب شامل افراد فامیل و یا اعضای شبکه قومی هموطنشان بودهاند، وسایل به انحرافکشاندن ایشان را با دادن آگاهیهای غلط فراهم نمودهاند. از جمله این گروه شهرام با انتقاد از دخترخالهاش، او را مقصر تشویق به عدم یادگیری زبان فرانسه خویش به بهانه سختی فراوان معرفی میکرد بطوریکه همین عدم آموختن زبان، وی را از مسیر پیشرفت در راهی که به دلیل آن از وطن اولیه مهاجرت نموده بود، آن هم در همان ابتدای ورود، خارج نموده بود. نظیر همین مورد به سیروس نیزمیتوان اشاره کرد که هموطنان در اطرافش وی را از یادگیری زبان فرانسه به دلیل لهجه به تعبیر آنها غیر معمول یا بد کبکی بازداشته بودند. این مهاجر ایرانی از این اقدام خود به عنوان خطائی بزرگ یاد میکند. همینطور جاوید هم گناه را به گردن مامور مهاجرت و تعبیر وی میاندازد که در هنگام ورود در فرودگاه به وی گفته بود که با توجه به دوزبانهبودن اینجا، در صورت دانستن انگلیسی دیگر نیازی به یادگیری فرانسه ندارد.
در همین ارتباط به نکته دیگری هم باید دقت نمود و آن هم مربوط به اهمیت کهنه و غیرمستعمل نشدن اطلاعاتی میباشد که در ارتباط با مسائل مهاجرتی و بازار کار کشور میزبان میباشند. حتی اگر یک مهاجر اقتصادی که با آگاهی و برنامه از ابتدای درخواست مهاجرت به کسب اطلاعات مورد نیاز بازار کار پرداخته، این احتمال بسیار قوی است که در هنگام اخذ ویزای اقامت دائم که ممکن است دو یا چندین سال بعد باشد اطلاعاتش به علت تغییر شرایط اقتصادی یا تغییر مقررات دیگر از کارایی لازم برخوردار نبوده و به قول معروف تاریخگذشته و بدردنخور باشند. بعلاوه، یکی دیگر از عوامل در خور توجه، به تفاوت برداشت فرهنگی از شیوه جذب در بازار کار مربوط میگردد. درحالیکه ممکن است جمع قابل توجهی از مهاجرین بویژه پس از اخذ دیپلم انتظار نوعی از کار منطبق بر تخصص فراگرفته شدهشان را داشته باشند، فرهنگ دهههای اخیر حاکم بر بازار کار کشورهای صنعتی به نوعی از جدال و رقابت مستمر جویندگان کار و نیز کارکنان تبدیل گردیده بطوریکه این افراد نیازمند آموزش و یادگیری نکات جدید و خود را بهروزنمودن مستمر میباشند. اینطور بنظر میرسد که آگاهی از این مورد برای مهاجرینی که در فرهنگی نسبتا فاصلهدار با آنچه که در بازار کار کشورهای امریکای شمالی جریان دارد زندگی نمودهاند حاصل نمیشود مگر در طی چند ماه اولیه ورودشان به جامعه جدید و لمس از نزدیک واقعیتهای موجود در آن. البته نباید از این مهم غافل شد که در محیط قرارگرفتن هم در بسیاری از اوقات به اصلاح برداشتهای قبلی کمک نکرده و فرد تازهمهاجر را میتواند به نوعی از انفعال و گوش سپردن و اعتماد به اطلاعات عنوان شده توسط همقومیهای زودتر مهاجرتکرده سوق دهد که در این صورت امکان کم و کاستی و تعابیر غلوآمیز در موارد مورد اظهار نظر قرارگرفته وجود دارد.
منابع اطلاعاتی مهاجرین جدید
بژی و پلرن (۲۰۱۰) هم به دنبال استون و هاگ (۲۰۰۲) سه منبع اطلاعاتی برای مهاجرین فرض نمودهاند که شامل شبکه غیر رسمی (دوستان، همسایگان، خانواده)، شبکه نهادی (اداره مهاجرت کانادا، سازمانهای جهتیابی و جذب مهاجرین به کار یا سازمانهای مسئول صدور مجوز انجام یک حرفه نظیر مهندسی یا پزشکی) و شبکه کامیونیتی (گروههای هموطن، موسسات خدمات داوطلبانه) میگردد. قابل توجه اینکه این امکان وجود دارد که حتی در داخل یک شبکه، اطلاعات مرتبط به یک مطلب با یکدیگر همسو نبوده و این تنها شامل شبکه غیررسمی نشده، بلکه نهادهای دولتی و گروههای کامیونیتی را هم دربر میگیرد. به هر حال، فرد تازهمهاجر در جستجوی کار با مجموعهای از ا طلاعات برآمده از شبکهای خاص یا همه آنها مواجه میگردد که بر حسب تعدد دسترسی به آنها انتظار میرود از شانس بیشتری جهت یافتن شغل مورد نظرش برخوردار باشد. در عین حال، تعدد ارتباطات و در نتیجه گوناگونی منابع اطلاعاتی میتوانند وی را در معرض یک چالش اطلاعاتی نیز قرار دهند. در این حالت، هر چه این اطلاعات به هم نزدیکتر باشند، از شفافیت و وضوح بیشتری برخوردار خواهند بود و بالعکس.
از دیدگاه کراس و بورگاتی (۲۰۰۴)، دستیابی به اطلاعات مناسب بستگی به در دسترس بودن آن، تمایل و تعهد دارندهاش برای انتشار و میزان اعتماد به اطلاعدهنده دارد. در این راستا، رابطهای که اطلاعدهنده را به اطلاعگیرنده مرتبط میسازد بسیار تاثیرگذار بوده و از نظر هانسن (۱۹۹۹)، تمایل شخص تازهمهاجر به کسب اطلاعات از شبکهایست که بیشترین اعتماد را به وی دارد. این بدان معنا خواهد بود که حتی اگر تمامی شواهد حاکی از وجود بیشترین انسجام و همگرایی در بین اطلاعات دریافتشده از منابع نهادی رسمی باشد، باز هم این فرد اولویت را برای منبع اطلاعاتی غیر رسمی قائل خواهد شد. به عبارت دیگر، فرد تازهوارد برای شبکه قوی (نزدیکان خانوادگی و قومی) در مقایسه با شبکه ضعیف (دوستان و روابط ایجاد شده در کشور میزبان) ارجحیت قائل شده وهمین عمل سبب میشود که این فرد جذب مشاغل موجود در شبکه قومی گردد. چنانچه در مقالات قبلی هم اشاره شد و نتایج اکثر مطالعات هم آن را تایید میکنند، مشاغل مذکور اغلب موقتی، دارای دستمزد پرداختی کمتر و استفادهکننده کمتر از سرمایه تخصصی شخص مذکور میباشند.
به عنوان نتیجه بحث این نوشتار لازم است بر اهمیت خروج مهاجرین اخیر از دایره نسبتا بسته جریان اطلاعاتی و شبکه اقتصادی قومی و ایجاد روابط هر چه بیشتر با جامعه میزبان و شبکههای اطلاعرسانی نهادی و دولتی تاکید نمود.
مآخذ و منابع :
Béji, K. & A. Pellerin (2010). ‘Intégration socioprofessionnelle des immigrants récents au Québec: le rôle de l’information et des réseaux sociaux’, Relations industrielles/ Industrial Relations, Vol. 65, No. 4, pp. 562-583.
Cross, R. & P. Borgatti (2004). ‘The Ties that Share: Relational Characteristics that Facilitate Information Seeking’, Social Capital and Information Technology. Marleen Huysman and Volker Wulf, dir. Cambridge, Massachusetts, The MIT Press.
Hansen, M.T. (1999). ‘The Search-Transfer Problem: The Role of Weak Ties in Sharing Knowledge across Organizational Subunits’, Administrative Science Quarterly, 44, pp. 82–۱۱۱٫
Namazi, V. (2011). Les trajectoires de l’immigration de l’intégration professionnelle des immigrants iraniens travaillant comme chauffeurs de taxi à Montréal, Thèse de doctorat, Université de Montréal.
Potvin, M. (2010). ‘Discours sociaux et médiatiques dans le débat sur les accomodements raisonnables’, Nos diverses cités, No. 7, pp. 83-89.
Stone, W. & J. Hugues (2002). ‘Social Capital: Empirical Meaning and Measurement Validity’, Australian Institute of Family Studies, document de recherché no. 27.