' موانع فکری و فرهنگی ایرانیان مهاجر در پس‌انداز برای آینده | پرنیان

دکتر وحید طلوعی

از دست نهادن لذت اکنون برای فرار از رنج فردا که گویا برخی هم آن را وجه ممیز انسان از [دیگر] حیوانات می‌‌دانند نیاز به آموزش دارد، آموزشی که از خلال فرهنگ و شیوۀ زندگی شکل می‌‌گیرد. فرهنگ از سویی رابطه‌‌ای معنی‌‌دار بین حال و آینده آنها ایجاد می‌‌کند و از سویی دیگر، برای تثبیت شیوۀ زندگی فرایندی برای یکسان‌‌ساختن حال و آینده پیش می‌‌نهد. برای همین است که افراد تلاش می‌‌کنند روزگار خود را از اکنونی که در آن کار می‌‌کنند تا آینده‌‌ای که گمان می‌‌برند از کار کردن وامی‌‌مانند در سطحی نسبتاً یکسان بگذرانند و به همین سبب، بازنشستگی و برنامه‌‌ریزی برای آن معنا می‌‌یابد. با این همه، نباید از یاد برد که بازنشستگی در جوامع انسانی فقط وابسته به دو دورۀ زیست آدمی نیست؛ یعنی دوره‌‌ای که فرد در آن توانایی کارکردن دارد و دوره‌‌ای که در آن فرد دیگر توان کار ندارد و در آن عمدتاً زندگی بر اساس چرخۀ طبیعی زیست‌‌شناختی توانایی و ناتوانی تقسیم می‌‌شود. در این میان عوامل دیگری نیز مهم‌‌اند که از جمله یکی نقش دولت در جامعه است و دیگری نقش فرهنگ در ساخت تصوری از زندگی در سطحی همانند برای دوره‌‌های متفاوت عمر.

برای فهم نقش دولت در این زمینه هم باید به کنترلی که دولت بر جمعیت دارد اشاره کرد و هم به دیدگاه اقتصادی آن. از آن جمله است سیاست‌‌های بازنشستگی که تا حد بسیار زیادی وابسته به سیاست‌‌های جمعیتی است و در کنار آن وضعیت اقتصادی و کنترل‌‌های اجتماعی. بر اساس همین است که دولت‌‌ها در سن بازنشستگی تغییراتی اعمال می‌‌کنند یا برای پرداخت حق و حقوق بازنشستگی میزان و اساسی متفاوت فراهم می‌‌آورند. این تغییرات بسته به وضعیت اقتصادی دولت و میزانی است که دولت توان پرداخت به بازنشستگان برای حفظ کیفیت زندگی‌‌شان را دارد. از سوی دیگر، نیروی منتظر برای ورود به بازار کار هم از جانبی بر این سیاست‌‌گذاری اثر می‌‌گذارد و مثلا انبوه بیکاران، سن بازنشستگی را کاهش می‌‌دهد. با این همه، هم سیاست‌‌های دولت و هم برنامه‌‌ریزی‌‌های فردی متکی بر پس‌‌اندازند، امروز باید کار کرد و از دید دولت به چرخه اقتصادی کمک رساند تا از بهرۀ فراهم‌آمده بخشی را در سال‌‌های بعد دریافت کرد.

این همان است که برنامه‌‌های پرداخت بازنشستگی دولت‌‌هایی چون کانادا بر اساس آن کار می‌‌کنند؛ میزان حضور در کشور، مثلا بیش از ده سال برای دریافت حداقل و چهل سال برای دریافت میزان نهایی کمک، بر این اساس تعیین شده است که وقتی فردی حضور دارد در نهایت در مبادلات مالی مشارکت می‌‌کند و در مجموع به اقتصاد سود می‌‌رساند. این همان پس‌‌انداز ناخواسته‌‌ای است که دولت فقط بر اثر میزان حضور فرد آن را محاسبه کرده است. در کشورهایی هم که اصل بر مشارکت در صندوق‌‌های بازنشستگی است، از جمله ایران و نیز در طرح‌‌های برخی کارفرمایان در کانادا، این مشارکت از درآمد فعلی فرد کسر می‌‌شود و با سرمایه‌‌گذاری به حدی می‌‌رسد که مجموع اصل سپرده و سود آن برای گذران زندگی فرد کفایت کند.

با این همه، افراد بنا به تجربه و بر اساس انتخاب عقلانی در پی بیشینه کردن میزان درآمد خود در سنینی-اند که کار نمی‌‌کنند، هرچند که بتوانند کار کنند و به همین منظور طرح‌‌هایی چون برنامه‌‌های پس‌‌انداز بازنشستگی رسمی (RRSP) تعریف می‌‌شوند. اما نکته در این است که مشارکت در این برنامه‌‌ها تصمیمی شخصی است و به دیدگاه و نگرش فردی، تجربه و فرهنگ وابسته است. برای اینکه ببینیم تاثیرات فرهنگی بر رفتارهای اقتصادی و از جمله برنامه پس‌‌انداز بازنشستگی چقدر است به چند عدد و رقم توجه کنیم.

در آخرین گزارشی که بانک جهانی منتشر کرده و در آن رفتار اقتصادی مردمان ۱۳۸ کشور را مقایسه کرده است، بخشی به میزان نسبت جمعیت پس‌‌اندازکنندۀ کشورها اختصاص دارد که بر اساس آن، به طور متوسط ۳۵٫۹ درصد مردم جهان در سال ۲۰۱۱ پس‌‌انداز کرده‌‌اند – فعلا از نوع پس‌‌انداز صرف نظر می‌‌کنیم. ولی نکته در این است که تفاوت بین درصد پس‌‌اندازکنندگان در کشورهای با درآمد بالا و پایین بسیار است، ۵۳٫۹ برای کشورهای با درآمد بالا و ۲۹٫۹ برای کشورهای با درآمد پایین. ایرانیان در این میان با نسبت ۳۲٫۳ درصد در جای ۵۷ قرار دارند. این میزان برای افغانستان ۱۴٫۶ و برای سوئد ۸۲٫۸ است و ۶۵٫۵ درصد مردم کانادا هم اهل پس‌‌اندازند.

اما آیا فقط ثروت بر رفتار اقتصادی موثر است یا عوامل دیگری هم دخیل‌‌اند؟ ماکس وبر، جامعه‌‌شناس آلمانی، برای پاسخ به پرسشی مشابه دست به تحقیقی تاریخی زد. او می‌‌خواست بداند که چرا سرمایه‌‌داری در برخی کشورها شکل گرفت و در برخی کشورها در شرق، که از قضا به واسطۀ تجارت و جنگ بسیار هم ثروتمند بوده‌‌اند، شکل نگرفت. پاسخ وبر البته به تاثیر دین بر رفتار اقتصادی اشاره دارد: مسیحی پروتستان رحمت الهی را در زندگی خود با عنایتی که خداوند در افزایش ثروت او نشان می‌‌دهد در می‌‌یابد و به همین سبب درحالی که مصرف اندکی دارد، با بهره بردن از سرمایه‌‌گذاری و افزایش ثروت خود در اصل می‌‌خواهد بداند – یا بنمایاند – که لطف خدا شامل حال او بوده است. این تحقیق کلاسیک درباره رفتار اقتصادی نشان از اثر فرهنگ، که دین هم جزو آن به شمار می‌‌آید، دارد.

در بررسی دیگری، که به لطف سردبیر پرنیان از آن آگاه شدم، محققی چینی تاثیر ساختار دستوری زبان را بر رفتار اقتصادی و از جمله پس‌‌انداز افرادی بررسی کرده بود که به آن زبان سخن می‌‌گویند و از جمله یافته بود که سخنگویان به زبان‌‌هایی که در آنها صیغه آینده صرف نمی‌‌شود، مثل زبان چینی، بیشتر علاقه به پس‌‌انداز دارند تا آنان که در زبانشان [نظیر فارسی] آینده صرف می‌‌شود. این نمونه‌‌ها نشان از اثر فرهنگ بر رفتار عقلانی اقتصادی دارد.

حال به صحبت اصلی برگردیم. با این مقدمات می‌‌دانیم که لاجرم عوامل فرهنگی بر رفتار ایرانیان در زمینه پس‌‌انداز و برنامه‌های بازنشستگی اثر می‌‌گذارد. اما وقتی که این بحث در خصوص مهاجرانی که در فرهنگ دیگری زندگی می‌‌کنند مطرح می‌‌شود باید دقیق‌‌تر شد. بررسی‌‌ها نشان می‌‌دهند که ایرانیان به علل متفاوت در اقتصاد، متفاوت عمل می‌‌کنند. نمونه‌‌هایی از آن را در برخورد تقدیرگرایانه با زندگی می‌‌توان دید که «چو فردا شود فکر فردا کنیم.» این مسئله حتی گاه به صورت افراطی در خصوص فرزندان نیز مطرح می‌‌شود؛ ایرانیانی که عمدتا برای فراهم آوردن زندگانی بهتری برای فرزندانشان دست به مهاجرت زنده‌‌اند، گمان می‌‌کنند که با رسیدن به سرزمین جدید دیگر کار نهایی صورت گرفته است و دیگر نیازی به پس‌‌انداز برای آنان نیست.

صورت دیگر البته تصور نوعی آینده روشن است که خود حجابی بر دیدن وضع امروز می‌‌شود. بسیار از ما گمان می‌‌بریم در روزهایی که در راه‌‌اند چنان اوضاع جهان به وفق مرادمان خواهد بود که نیاز به پس‌‌انداز نداریم، در حالی که واقعیت امر، بنا به گزارش‌‌های رسانه‌‌ها کانادایی، چیزی غیر از این می‌‌گوید؛ از کسانی که در شهرهای بزرگ به سن بازنشستگی می‌‌رسند ۱۵ درصد مجبور به تغییر در شیوه زندگی‌‌شان با پایین آوردن ۲۵ درصد از هزینه‌‌هایشان خواهند بود که البته این ارقام برای کسانی است که از مزایای کمک‌‌های دولتی به بازنشستگان هم بهره می‌‌برند. به اینها علاوه کنیم ناآگاهی مهاجران از قوانین و حقوق مالی در سرزمین جدید را، پایین بودن سطح درآمد تازه‌‌مهاجران را و شاید مقایسه با ایران را.

درست است که ایرانیان، بنا به گزارش پیش‌‌گفته، در حد متوسط جهانی پس‌‌انداز می‌‌کنند، اما از یاد نبریم که آنان دو برابر متوسط جهانی مایل‌‌اند که در پس‌‌اندازهای غیررسمی مشارکت کنند. این موضوع برای ایران که در آن سرمایه‌‌گذاری بیرون از نهادهای رسمی سودآوری بیشتری دارد صدق می‌‌کند. همین امر البته مقایسه جالبی را هم بین سودآوری سپرده‌‌ها در ایران و کانادا مطرح می‌‌کند. بنابراین کسی که در کانادا با نگاه به نظام مالی ایران می‌‌اندیشد، کمتر به پس‌‌انداز و مخصوصاً به پس‌‌انداز بازنشستگی فکر می‌‌کند. درست است که اگر کسی در کانادا با درآمد بسیار کم زندگی کرده باشد، متاهل فرزندداری باشد که در سن بازنشستگی فرزندانش به دنبال زندگی خود بروند با پرداخت کمک‌‌های دولتی بازنشستگی تا حدودی در همان سطح زندگی پیشین می‌‌ماند، ولی از یاد نباید برد اگر این افراد زمان کمی در کانادا زندگی کرده باشند، به دفعات از شغلی کم‌‌درآمد به شغل کم‌‌درآمد دیگری رفته باشند، از برنامه‌‌های بازنشستگی سازمان یا کارفرما بهره‌‌مند نباشند و خانه‌‌ای از آن خود نداشته باشند در دوران بازنشستگی بسیار به زحمت خواهند افتاد و برای اجتناب از این امر بهترین راه پس‌‌اندازی رسمی است که با سرمایه‌‌گذاری مطمئن درآمد فرد را در آینده تامین کند.

اگر برای زندگی در کانادا لازم است مانند کاناداییان بیندیشیم، ناگزیر بخش پس‌‌انداز، به صورت‌‌های متفاوت که با بخشودگی مالیاتی هم همراه‌‌اند، اهمیت می‌‌یابند. بنابراین لازم است که در این بخش نیز به دنبال جذب رویکردهای فرهنگی در سرزمین جدید به برنامه‌‌های اقتصادی باشیم و بکوشیم زندگی اقتصادی خود را کانادایی‌‌وار سامان دهیم.

این مطلب را می‌توانید در نوزدهمین شماره پرنیان، در این صفحات نسخه دیجیتالی مطالعه کنید و یا با داونلود اپلیکیشن نشریه، به آن دسترسی پیدا کنید.

به اشتراک بگذارید

درباره نویسنده

(0) دیدگاه خوانندگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

مهاجرت به کانادا | مهاجرت به آمریکا | گرین کارت آمریکا | مهاجرت از طریق سرمایه گذاری | مهاجرت نیروی کار | اقامت کانادا | اقامت آمریکا | دانمارک | مهاجرت به دانمارک | تحصیل در کانادا | تحصیل در آمریکا | نرخ ارز | مهاجرت به کانادا | ماهنامه پرنیان