دکتر محسن حافظیان
هر از چند گاهی، بنا به ساز و کار و ضرورتهای دست به دست شدن سکان راهبری سیاسی و اجتماعی کانادا، انتخاباتی در سطح شهرداری و پارلمانهای ایالتی و فدرال برگزار میشود. چه به عنوان انتخاب کننده و چه به عنوان انتخاب شونده، تمام آن کسانی که بنا به قانون شهروند کانادا هستند میتوانند در این انتخابات شرکت کنند. با توجه به رشد شمار مهاجران ایرانی در سالهای اخیر[۱] و بالا رفتن شمار آنانی که با شهروندی کانادایی حق شرکت در انتخابات را پیدا کردهاند، پرسشهای نوی در میان این گروه مطرح شدهاست.
پرسشهایی از این دست که نقش ایرانیتباران در دستگاههای رهبری دولتی کانادا چه میتواند باشد؟ حضور و یا غیاب یک ایرانیتبار در مراکزی چون پارلمانها چه تاثیری بر زندگی بخش یا بخشهایی از مهاجران ایرانی خواهد داشت؟ آیا ایرانیتبار بودن یک داوخواه (کاندیدا) در بافت فعلی امور سیاسی کانادا بهخودیخود یک سنجۀ تعیینکننده برای رایدهندگان است؟ و یا این که تا کنون حضور دو نفر از ایرانیتباران در پارلمانهای کبک و کانادا چه در عمل برای ایرانیان مهاجر به ارمغان آورده است؟
پرسشهای روزآمد نزدیک شدن به هر انتخاباتی از این جنس است.
برای پاسخ دادن به این پرسشها و پرسشهای همسان دیگر، بد نیست دست کم در مورد دو موضوع به روشنی و البته بسیار کوتاه بنویسم که قطعا با نوشته دیگر دوستان دورنمای روشنتری از موضوع داشته باشیم. با توجه به این که ظاهرا انتخابات در این سطح نزدیک است، نخست دربارۀ نمایندگان پارلمان در سطح فدرال و وظایف و اختیارات آنها و سپس به چند و چون حضور ایرانیتباران در این بافت قانونی می پردازم.
الف. پارلمان فدرال کانادا
● نمایندگی پارلمان فدرال
میدانیم که پارلمان فدرال کانادا از سه گروه تشکیل میشود:
– فرماندار،[۲] که با پیشنهاد نخست وزیر توسط ملکه انگلستان منصوب میشود.
– اعضای مجلس سنا. ۱۰۵ نفرند که توسط نخست وزیر برگزیده میشوند و از سوی فرماندار تایید میشوند. اینان ایالتهای کانادا را نمایندگی میکنند و
– ۳۰۸ نفر اعضای مجلس عوام[۳] که با رای مستقیم مردم در حوزههای انتخاباتی[۴] به مجلس راه مییابند.[۵] بنابراین فقط در مورد نمایندگان مجلس عوام است که مسئلۀ انتخاب کردن و انتخاب شدن مستقیم برای مردم فراهم است.
● شرایط نماینده شدن
داوخواهان نمایندگی مجلس معمولا به یکی از حزبهای قانونی کانادا وابستهاند و در درون و بر مبنای دورنمای سیاستهای همان حزب هم در مجلس فعالیت میکنند. البته، داوخواهان ناوابسته به احزاب هم میتوانند به مجلس راه یابند. بنا به آخرین تغییرات، تمام کسانی که در روز انتخابات ۱۸ سال دارند و میتوانند از لحاظ قانونی رای دهند، میتوانند داوخواه نمایندگی هم باشند. داوخواه باید در کانادا ساکن باشد و نه الزاما در حوزهای که میخواهد نمایندهاش باشد.
● وظایف نمایندگان مجلس
این وظایف به روشنی در متون رسمی آمده است[۶] و خلاصۀ آن به شرح زیر است:
– واسطه میان دولت و رایدهندگان حوزۀ انتخاباتی خود هستند و به رایدهندگان آگاهیهای لازم برای حل مشکلاتشان ارایه میدهند.
– به عنوان قانونگذار در مجلس میتوانند قانون ارایه دهند و یا نسبت به قوانین پیشنهادی و یا رایج اعمال نظر کنند.
– برای انجام کارهای جاری مجلس و مسایل مربوط به دولت در یک یا چند حوزه تخصص بیابند.
– نمایندگی مجلس عوام کانادا را در بیرون از مرزهای کشور کانادا عهدهدار شوند.
یادآوری هم شود که نخست وزیر کانادا هم توسط حزبی که اکثریت را در مجلس بدست آورده است معرفی میشود.
ب. ایرانیتباری و انتخابات پارلمانی
این مرور بر دانستههای همگانی در این مورد را برای این نوشتم که نشان دهم:
– ایرانیتباری نمایندۀ منتخب، نمیتواند منشاء خدمات ویژهای به ایرانیتباران باشد. نمایندگان مجلس مسئول ارایۀ خدمات تعریف شده در قانون نسبت به همۀ ساکنین حوزۀ انتخاباتیشان هستند. بنابراین، انتظار خدمات ویژه از نماینده، به دلیل همتباری، تا کنون در قانون پیشبینی نشده است و چنین درخواستی از نمایندگان باید باری اضافی بر دوش آنان بوده باشد. در عمل هم میتوانیم از دو نمایندۀ ایرانیتبار (یکی در کبک و دیگری در انتاریو) بخواهیم که صورتی از خدماتی که ویژۀ مهاجران همتبارشان انجام دادهاند ارایه دهند. این فهرست اگر هم وجود داشته باشد نمیتواند فهرست بلندبالایی باشد.
– معمولا داوخواه نمایندگی برنامۀ کاری خودش را در تبلیغات ارایه میدهد، چه مستقل، چه در هماهنگی با حزبش. در هیچ تبلیغات انتخاباتی دیده یا شنیده نشده است که داوخواه نمایندگی برای مهاجران همتبارش یک برنامه ارایه دهد و برای دیگر ساکنین برنامهای دیگر.
– برجسته کردن سنجۀ ایرانیتبار بودن داوخواه نمایندگی مشکل عملی دیگری را هم به دنبال دارد. تصور کنیم که دو نمایندۀ ایرانیتبار از دو حزب مخالف داوخواه نمایندگی مجلس در یک حوزۀ انتخاباتی میشوند. اگر ایرانیتباری داوخواه برای رایدهنده هم چنان سنجۀ اصلی باشد، یک معمای حل ناشدنی رقم خواهد خورد که انتخاب اصلح کدام خواهد بود.[۷] اینجا هم مبلغان پرشور ورود ایرانیتباران به مجلس عوام به ناچار باید دیگر سنجههایی چون اردبیلی و مشهدی و اصفهانی بودن را هم وارد محاسبات کنند تا بتوانند به وظایف «ملی – چندمیهنی»شان پایبند بمانند.
– ایرانیتبار بودن داوخواه نمایندگی مجلس نه امتیازی است و نه مانعی برای حضور در انتخابات، به عبارت دیگر این سنجه به هیچ رو در روند قانونی به حساب نمیآید. توجه کنیم که در کانادا بیش از ۲۰۰ گروه قومی زندگی میکنند.[۸] کدام یک از این قومها (چه پر شمار و چه کم شمار) تا کنون در انتخابات به نام گروه قومیشان شرکت کردهاند که حداقل اثری عرفی و قانونی برای دیگرانی که میخواهند بدین راه روند، به جای گذاشته باشند؟
– حتی ملل نخستین کانادا[۹] نه به عنوان نمایندۀ قوم خود بلکه به عنوان نمایندۀ حوزههای انتخاباتی استان خود، اگر مستقل نباشند، و در پیوند با یکی از احزاب قانونی کانادا به مجلس عوام راه مییابند. برای نمونه، در ترکیب الان مجلس از سرزمین نوناووت[۱۰] (اینویتنشین) یک نفر در مجلس هست که وابسته حزب محافظهکاران کاناداست.[۱۱] یادآوری شود که اینویتها ساکنین چند هزارسالۀ این سرزمین هستند. نتیجه آن که تبار و قومیت نماینده هیچ پیوند قانونی و اجرایی در پیوند با همتبارانش تا کنون نداشته است.
و سخن پایانی
حال اگر برخی از دوستان این دلیلها را هم نادیده انگارند و باز هم اصرار ورزند که به هر صورت حضور یک ایرانی در مجلس میتواند به لطایفالحیلی نمایندۀ مهاجران ایرانیتبارباشد،[۱۲] ناچاریم بپرسیم که این نمایندگان نمایندگی کدام گروه از ایرانیان مهاجر را در نظر دارند؟[۱۳]
ایرانیان خارج از کشور (به مانند همۀ مهاجران همه جای دنیا) یک کل یکدست نیستند و نمیتوانند هم باشند. از سالهای ۱۹۸۰ میلادی که آغاز کنیم بسیار آشکار خواهیم دید که مهاجران ایرانی تا به امروز نه خاستگاه اجتماعی یکسانی داشتهاند، نه خواستههای مشترکی. آیا شدنی است که میان مهاجری که کانادا برایش سرزمین سرمایهگذاری مالی است و آن دانشآموخته و متخصصی که توانایی فکریاش را در دست گرفته است تا (اگر بتواند و بخت یارش باشد) جایی و کاری برای خودش در این سرزمین بیابد و آن دانشجویی که آمده است تا دستمایۀ پدریاش را به سرمایه فکری تبدیل کند، و افزون بر همۀ اینها، با فرزندان ایرانیتباری که در این جا به دنیا آمدهاند و فارسی را هم به دشواری گفتگو میکنند فصل مشترک برای کار مشترکی یافت؟ یادمان هم نرود که گاه فاصلهای به درازای سه نسل اینان را از یکدیگر جدا میکند. با کدام برنامۀ مشترک میتوان این گروهها را گرد هم آورد؟ به علت چنین بستری از ناهمخوانی و ناهمگنی است که گروههای فرهنگی و اجتماعی ایرانیان، که نیم نگاهی به همدلی و حمایت همتباران دارند، دیر نمیپایند – و اگر هم دوام آورند جز نتیجۀ تلاش بیچشم چند تنی از آنان نیست. دور هم گرد آمدنمان هم مقطعی است و البته بیفردا و این که آن چه ما را از یکدیگر میگریزاند بسیار بیش از آن چه است که ما را همدل و همدست میکند.
افراد گروهی که حتی قادر نیست بر مبنای حداقلیترین دادۀ مشترک فرهنگی و هویتی (نوروز را می گویم)، در یک روز سال، برای چند ساعت در یک جای مشترک گرد هم آیند، کدام نمایندۀ ایرانی تبار را نمایندۀ ایرانیان خواهند دانست؟
[۱] مهاجران ایرانی که بنا به آخرین آمار رسمی سال ۲۰۱۱ در ردیف پنجم ده کشور اصلی منشاء مهاجرت به کانادا بودهاند، به آن گروه از مهاجران تعلق دارند که به آنها «اقلیت مشهود» (Minorités visibles) میگویند. تبیین این اصطلاح که تماما بر رنگ پوست و نژاد استوار است در متون رسمی دولتی آمده و به روشنی قید شده است که «اقلیت مشهود» به کسانی گفته میشود که، به جز مردمان بومی کانادا، رنگ پوستشان سفید نیست و از نژاد سفید هم نیستند. اقلیتهای مشهود ۱۹ درصد کل جمعیت کانادا در سال ۲۰۱۱ را تشکیل میدادهاند. ۲۵ درصد از این گروه از منطقهای میآیند که به آن آسیای جنوبی گفته میشود و ایران یکی از کشورهای این منطقه است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینهها به پیوندهای زیر مراجعه کنید:
http://www.cic.gc.ca/francais/pdf/pub/rapport-annuel-2012.pdf
http://www.statcan.gc.ca/pub/81-004-x/def/4068739-fra.htm
http://www.ledevoir.com/societe/actualites-en-societe/377672/recensement-2011-un-canadien-sur-5-est-issu-d-une-minorite-visible
http://www.td.com/francais/document/PDF/economics/special/NHS_Immigrant_VisibleMinority_fr.pdf
[۲] Gouverneur général
[۳] Chambre des communes
[۴] Circonscription
[۵] این شمارگان میتواند هر دههای بنا به رشد جمعیت تغییر پذیرد. برای اطلاعات بیشتر نگ.
http://www.parl.gc.ca/about/parliament/senatoreugeneforsey/book/chapter_6-e.html
[۶] http://www.parl.gc.ca/Content/LOP/ResearchPublications/2011-38-f.htm
[۷] این معمای دشوار را در زبان منطق «ترجیح بلا مُرجّح» میگویند و نزد مغربیان به عنوان «معمای ژان بوریدان» (John Buridan) معروف است.
[۸] http://www12.statcan.gc.ca/nhs-enm/2011/as-sa/99-010-x/99-010-x2011001-fra.cfm#a4
[۹] Premières Nations
[۱۰] Nunavut
[۱۱] http://www.parl.gc.ca/senatorsmembers/house/partystandings/standings-f.htm
[۱۲] همچنان که به رسمیت شناخته شدن نوروز از سوی پارلمان فدرال، ثمرۀ تلاش شبانهروزی و بیوقفۀ یک نماینده ایرانیتبار بود و نتیجه آن که سالهای سال فرزندان خارجنشین ایرانزمین بر خود خواهند بالید و برخوردار از این نعمت باستانی به مسرت روزگار مهاجرت در کانادا را سپری خواهند کرد.
[۱۳] اگر برای تبلیغات انتخاباتی و رایگیری از همتباران نباشد، گاه از سر آسانگیری از موضوعی به نام «جامعۀ ایرانی» میگوییم و میشنویم. این «جامعۀ ایرانی» در معنی دقیق کلمه وجود خارجی ندارد و نمیتواند هم داشته باشد. وجود صدها بنگاه مشاور املاک، کارمند اداری، وکیل، پزشک، بازاری ایرانیتبار و… در جامعۀ کانادایی از گروه ایرانی «جامعه» نمیسازد. این فعالان در درون جامعۀ کانادایی و بنا به قوانین این جامعه به کار مشغولند. این هم بسیار رایج و آشکار است که دو نفر ایرانیتبار هم که با هم اختلاف پیدا کنند، که البته به لطف همدلیهای گمشده اندک هم نیست، به مراجع قانونی کانادا مراجعه کنند. در لغتنامۀ دهخدا، معادل واژۀ «جماعت» را «گروه مردم» درج کرده است. اگر بار منفی این واژه در دورههای اخیر را نادیده بگیریم، شاید عبارت «جماعت ایرانی» مناسبتر و بهتر گویای وضعیت ایرانیتباران مهاجر باشد تا «جامعۀ ایرانی».