' درس‌های انتخابات شهرداری‌ها برای ایرانیان | پرنیان

انتخابات این دوره شوراهای شهر و شهرداری‌های انتاریو که در تاریخ ۲۷ اکتبر ۲۰۱۴ برگزار شد توام با پیشرفت‌ها و پسرفت‌هایی برای جمع ایرانیان ساکن تورنتو و اطراف بود. از یکسو دیدیم که کسی چون دیوید موسوی به‌رغم شکست، چگونه مسیری موفقیت‌آمیز از یک حضور موثر در جامعه کانادا را تجربه کرد و متاسفانه شاهد بودیم که تعداد زیادی از کاندیداهای ایرانی هم غیر از اتلاف انرژی و انگیزه خود و سایر فعالین این عرصه، عملا دستاورد دیگری نداشتند.

در موضوع حضور ایرانیان در نهادهای تصمیم‌گیری کانادایی اعم از شهری، استانی و ملی چند عامل اصلی قابل بازشناسایی هستند: کاندیداها، رسانه‌های قومی، پیشکسوتان و نهایتا رای‌دهندگان کامیونیتی. معمولا عمده تمرکز ایرانیان بر روی این گروه آخر است؛ همه‌ی فعالین جامعه ایرانیان از این گروه می‌خواهند که به صحنه بیایند و با آرا خود زمینه موفقیت حداقل یک کاندیدای ایرانی را فراهم کنند و وی را به یکی از مراکز تصمیم‌گیری بفرستند. البته شخصا هنوز درک نکرده‌ام که رفتن یک ایرانی مثلا به شورای شهر ریچموندهیل قرار است چه تاثیر مستقیمی بر سرنوشت ایرانیان این خطه بگذارد اما چون به‌هر حال همه این حرکت‌ها منجر به شکل‌گیری یک جریان از حضور ایرانیان در مراکز تصمیم‌گیری می‌شود که می‌تواند (البته با شرط و شروطی) در آینده به نفع همه اعضا این جمع باشد ضرری هم در آن نمی‌بینم اما نکته‌ای که نباید از آن غافل شد نقش و عملکرد سایر اعضا آن ۴ ضلعی و به‌ویژه خود کاندیداها است.

در این انتخابات به عنوان یک ناظر بیرونی برای من قابل درک نبود که اکثر این کاندیداها اساسا به چه دلیل خود را برای این مناصب نامزد کرده بودند. آیا غیر از اضافه کردن این تجربه به رزومه خود هدف دیگری هم در سر می‌پرورانده‌اند؟ افرادی که در طول این دوره مبارزات انتخاباتی کمترین حضوری در منطقه خود نداشته‌اند و در چند خطی که به عنوان برنامه انتخاباتی اعلام کرده‌ بودند – البته در ظاهر از روی برنامه دیگران کپی-پیست کرده بودند- هم عملا هیچ مورد جدید و جذابی برای اقناع امثال نگارنده عرضه نکرده‌اند واقعا به‌دنبال چه بودند؟ آیا اصلا به این اندیشیده‌ بودند که این حضور بدون مقدمه، بدون برنامه و بدون هر نوع تحرک و پویش تا چه میزان می‌تواند برای حرکت‌های بعدی این جمع مخرب باشد؟ اگر چنین بوده حضور و رقابت هم‌زمان دو کاندیدای ایرانی در دو منطقه از ریچموندهیل چه معنایی داشت؟

همینجا می‌توان نقدی هم به حضور خانم مرجان مریدی، دختر دکتر رضا مریدی، وزیر دولت انتاریو داشت که اتفاقا در چند قدمی پیروزی بود و شاید با چند رای اضافه می‌توانست اول شود. سخن این است که ایشان که تنها کسی بود که از پشتوانه بسیار قدرتمندی یعنی نام و اشتهار پدر برخوردار بود آیا چیز زیادی بر این مزیت افزوده بود؟ آیا در این فاصله زمانی و مبارزات انتخاباتی تلاش کرده بود که خودش را نه فقط به عنوان «دختر دکتر مریدی» بلکه به عنوان فردی که برای حضور در شورا برنامه و تدبیر دارد نشان دهد؟ آیا ایشان حضور مستقلی در سایر جوامع قومی که ممکن است الان به دلیل بالا گرفتن فعالیت‌های ایرانیان دچار حساسیت شده باشند داشتند تا به آنها توضیح دهند مرجان مریدی برای ساکنان آن منطقه چه دستاوردهایی خواهد داشت؟ معتقدم اگر ایشان همان مسیر پدرشان را در برقراری ارتباط با اقوام دنبال می‌کردند و در کنار بهره‌گیری از مزیت‌های خانوادگی، تلاش می‌کردند بیشتر «مرجان» باشند تا «مریدی»، الان نتیجه انتخابات چیز دیگری می‌بود.

سردبیر

به اشتراک بگذارید

درباره نویسنده

(0) دیدگاه خوانندگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

مهاجرت به کانادا | مهاجرت به آمریکا | گرین کارت آمریکا | مهاجرت از طریق سرمایه گذاری | مهاجرت نیروی کار | اقامت کانادا | اقامت آمریکا | دانمارک | مهاجرت به دانمارک | تحصیل در کانادا | تحصیل در آمریکا | نرخ ارز | مهاجرت به کانادا | ماهنامه پرنیان