نتیجه یک آزمون سرنوشتساز
فلاسفه علم چون کارل پاپر Popper در بررسی صدق نظریههای علمی از آزمونهای خاصی سخن میگویند که آنها را آزمونهای فیصلهبخش Crucial Experiment مینامند. این آزمونها محکهای بسیار جدی برای ادعاهایی که نظریه علمی مطرح میکنند هستند و اگر نظریه نتواند از پس آنها برآید مردود (یا به تعبیر دیگران، تضعیف) میشود. چنین تعابیری بیشتر در مورد نظریههای علوم تجربی مصداق دارد اما شاید در ارزیابیهای اجتماعی-سیاسی هم بتوان از چنین مواردی کمک گرفت. نکته این است که آیا گذرگاههای دشواری برای بررسی ادعاهای فراگیر و ارزشهای تبلیغ شده در مورد یک کشور وجود دارد. آیا میتوان از آزمونهای فیصلهبخشی سخن گفت که نشان میدهند ادعاهای ما در مورد پیروی از ارزشهای کانادایی تا چه میزان صادق هستند؟
عمر خضر در برابر لرد کنراد بلک
در ماههای آغازین سال ۲۰۱۲ دو واقعه با فاصله بسیار کوتاهی از هم ترکیبی را پدید آوردند که میتوان آن را آزمونی فیصهبخش برای ارزیابی عملکرد سیاستمداران، رسانهها، روشنفکران و افکار عمومی کانادا در برابر آنچه ارزشهای کانادایی میخوانیم و به آنها باور داریم دانست. مخاطبانی که اخبار معمول رسانههای کانادا را دنبال میکنند با هر دو چهره که در تمام ۵-۶ سال گذشته مرتبا در صدر اخبار کانادا حضور داشتهاند به قدر کفایت آشنا هستند.
عمر احمد خضر Omar Ahmed Khadr متولد سپتامبر ۱۹۸۶ تورنتوی کانادا و شهروند این کشور از خانوادهای با ریشه پاکستانی است. به دلیل تعلقات فکری و مذهبی خانواده خصوصا پدر، آموزشهای مداوم عقیدتی و رزمی دیده و در نوجوانی به پیکارجویان طالبانی پیوسته است. در ۱۵ سالگی توسط قوای امریکا در افغانستان بازداشت میشود و از آن تاریخ تا به امروز در زندان است. با اینکه در توافق اولیه او برای همکاری با دادگاه، بازگشت به کانادا بعد از یک دوره زمانی حضور در زندان شرط بوده، با اینکه گزارشهایی دال بر (نوعی) شکنجه او توسط نیروهای امنیتی امریکا در زندان موجود است، با اینکه تمامی گزارشهای زندان حاکی از حسن رفتار اوست، با اینکه در این ایام به تحصیلات خود ادامه داده و تلاش کرده باپشتکار چهرهای مثبت از خود نشان دهد، با اینکه در زمان حضور در نیروهای افغانی از نظر قوانین بینالمللی کودک محسوب میشده، با اینکه در تمامی دعواهای حقوقی بر علیه دولت محافظهکار کانادا به دلیل تعلل از بازگردادن این شهروند کانادایی به کشورش، دولت شکست خورده است اما باز هم به هر روش ممکن تلاش میشود تا با کاغذبازیهای اداری از بازگشت او به کشور و گذراندن باقیمانده دوران محکومیتش در کانادا که میتواند با پیگیری پروندههای حقوقی علیه رفتار امریکاییان در زندان توام شود جلوگیری کنند. کارشناسان میگویند ارادهای قوی برای عدم بازگشت وی به کشور در دولت کانادا وجود دارد که از طرف این دولت هم انکار نمیشود. موضع دولت این است که خضر یک جنایتکار جنگیست و کانادا علاقهای به حضور او در کشور ندارد. خضر از زمان بازداشت تاکنون همیشه در زندان بوده و اگر بتواند از زندان گوانتانامو بی Guantanamo Bay خلاص شود آخرین شهروند غربیست که این مکان را ترک میکند.
در نقطه مقابل، غول سابق رسانهای جهان، لرد کنراد مافت بلک Conrad Moffat Black متولد ۱۹۴۴ مونترال کانادا، یکی از متنفذترین چهرههای سیاسی، اجتماعی، رسانهای این کشور که به دلیل اتهامات متعدد مالی و کلاهبرداری در امریکا محکوم شد قرار دارد. او از حضور یک تیم بسیار قدرتمند از وکلای شناخته شده بهره برد تا اتهاماتش به حداقل برسد، منهای زمانهایی که در این فاصله خارج از زندان بوده شرایط زندانش هم با مورد خضر قابل مقایسه نیست و نهایتا با تایید اداره مهاجرت کانادا در ۴ می ۲۰۱۲ با مجوز اقامت یکساله وارد کانادا شد و به خانوادهاش در تورنتو پیوست. علت دریافت اقامت یکساله این بود که وی در سال ۲۰۰۱ تابعیت کانادایی خود را لغو کرده بود و به همین دلیل نیازمند دریافت چنین مجوزی بود تا دوره زمانی برای بازگرداندن شهروندی کاناداییاش طی شود. به گفته احزاب مخالف مجوز صادر شده برای وی از نظر زمان معمول برای بررسی و صدور چنین مجوزهایی یکی از سریعترین موارد در تاریخ فعالیتهای اداره مهاجرت بوده است. وزیر مهاجرت صدور آن را به نظر کارشناسان این اداره مربوط میداند و خود بلک هم هر نوع لابی برای چنین امری را رد میکند اما سرعت خارج از معمول بررسی پرونده و دفاعیات بسیار تند و تیز جیسن کنی، وزیر امور مهاجرت و شهروندی کانادا در باره این اقدام در برابر اعتراض احزاب رقیب، این گمان را تقویت کرده است که کار صدور این مجوز با تاکید مقامات ارشد وزارتخانه و به احتمال خیلی قوی خود شخص وزیر انجام گرفته باشد.
چرا این تقابل میتواند یک محک ارزشمند باشد؟
شاید این پرسش مطرح شود که مقایسه این دو و انتخاب این تقابل به عنوان یک آزمون فیصلهبخش انتخاب درستی نیست. به هر حال عمر خضر به ارتکاب جنایاتی اعتراف کرده است. خدمات کنراد بلک هم خصوصا در گسترش رسانهها و ترویج آزادی عقاید و بیان -که شاید خودش یکی از قربانیان آن بوده- قابل چشمپوشی نیست. آیا چنین مقایسهای به تطهیر یا کم اهمیت شمردن جنایتهای یک اسلامگرای افراطی منجر نخواهد شد؟ نکته در اینجاست که در اینجا قصد داوری حقوقی یا اخلاقی درباره عملکرد این دو نفر را نداریم. این موردیست که نظامهای قضایی کانادا و شخصیتهای حقیقی و حقوقی اعم از احزاب، روشنفکران و رسانهها مدام در حال بازتولید آن هستند. قصه این است که ببینیم آیا رفتاری که با این دو خصوصا با نفر اول انجام شده و میشود بر ارزشهایی که ما باور به آنها را ادعا میکنیم منطبق هستند یا نه.
عملکردها و عکسالعملها
عملکرد حزب محافظه کار در قالب دولت کانادا در سطور پیشین توصیف شد. مقاومتی تا سرحد دریافت رای محکومیت از عالیترین نهادهای قضایی کانادا در برابر یکی و تعجیل و شتابزدگی برای دیگری. NDP به عنوان حزب مخالف در مجلس فدرال بر سر دومی مانور تبلیغاتی خوبی کرد و با مقایسه پرونده کنراد بلد با گری فریدمن (سیاهپوستی که درخواستش برای دریافت اقامت کانادا به دلیل انجام جرمی در دهه ۶۰ از سوی اداره مهاجرت کانادا مردود اعلام شده بود) به وجود استانداردهای دوگانه در این اداره اعتراض کرد که با پاسخ خارج از قاعده جیسن کنی مواجه شد؛ زمانیکه به دلیل عصبانیت، گری فریدمن را یک پلیسکش cop killer خطاب کرد درحالیکه میدانیم وی چنین اتهامی نداشته است. اما این حزب هم بر روی درخواست قانونی عمر خضر تاکید زیادی نکرد چون احتمالا افکار عمومی کانادا را در این ماجرا چندان حمایتگر نمیدانست. چگونه میتوان از حقوق قانونی فردی دفاع کرد که در لشکر تروریستهای بینالمللی حضور داشته است آنهم در کانادایی که هنوز اشکهای خانوادههای داغدارش در جنگ با تروریسم در افغانستان برگونه بازماندگان روان است؟
اما آیا چنین استدلالی برای کنارکشیدن از وظایف انسانی-اجتماعی کانادایی بودن کفایت میکند؟ گویا فراموش کردهایم این سربازان کانادایی برای پاسداری از همین ارزشها جان خود را از دست دادهاند. آنها با نیرویی جنگیدند که نوجوانان نابالغ شستشوی مغزی شده را به ماشینهای کشتار تبدیل میکردند؛ آنها به افغانستان رفتند تا بساط این نوع رفتارها را برچینند پس قاعدتا نمیتوان به بهانه پاسداشت خون و یاد آنها رفتارهایی مشابه با همان افکار و عقاید را ترویج کرد.
رسانههای کانادایی هم عمدتا ضمن پایین نگاه داشتن صدای خود در مورد رفتاری که با خضر میشود و حتی دفاع تلویحی از رفتار دولت در برابر آن، پوشش ویژهای برای بازگشت افتخارآمیز لرد بلک به کشوری که ۱۱ سال پیش از این، شهروندیاش را برای دریافت عضویت در مجلس اعیان انگلستان British House of Lords ملغی کرده بود اختصاص دادند با نمایش صحنههای زیبای حضور بلک در میان خانواده و آرامش و راحتی بعدی؛ یک پایان هالیوودی برای حدود ۵ سال رسوایی حقوقی-رسانهای.
اما برجستهترین و قابل توجهترین عکسالعملها را شخصا در گفتههای مارک استاین Mark Steyn در برنامه Power and Politics شبکه CBC یافتم که بدون هرگونه تعارفی، میگوید اینکه خضر را در زمان اقدامات جنایتکارانهاش یک کودک-سرباز child solder بدانیم بر اساس «استانداردهای کانادایی» است و نه عقاید والدینش که او را فرد بالغی میدانستهاند و به این کارها واداشتهاند و بنابراین اگر کسی هم این وسط مقصر باشد والدینش هستند و این ربطی به دولت و ملت کانادا ندارد که به این بهانه بخواهد به خضر اجازه ورود به کانادا را بدهد.
اینجا مقدمات آزمون فیصلهبخش کامل میشود! به این نحوه استدلال توجه کنید. اگر همین عمر خضر الان در زندان یکی از دولتهای دیکتاتور خاورمیانه زندانی بود و بنابه جرمی مثلا قتل یا تجاوز برایش حکم اعدام یا شلاق صادر شده بود به احتمال زیاد کسانی چون استاین به کمپینی میپیوستند که هدفش فشار به آن دولت برای حذف آن مجازات بود. در آن مورد فرضی، آقای استاین دیگر اعتقاد نمیداشت که این پسرک بنا به «استانداردهای کانادا» کودک است و بنابر قوانین آن کشور خاورمیانهای که افراد ۱۵ساله را بالغ میداند نباید به حکم مورد نظر اعتراض کرد. اگر این ۱۵ساله فرضی تابعیت دوگانه هم میداشت و متولد کانادا هم میبود که ماجرا شکل دیگری میگرفت و چنان مجازاتی در حکم تجاوز به حقوق رعیای ملکه به حساب میآمد و میشد به واسطه آن مجازاتهای سنگینی برای عاملان اقدام برعلیه او در نظر گرفت اما حالا که یک پای کار خود کاناداست و دادگاه عالی کانادا به نفع متهم حکم داده میتوان زیر همه چیز زد و حتی تسری دادن محتوای منشور حقوق و آزادیهای کانادا به سایر قوانین دیگر و تصمیمات دولتی را بیمعنا دانست.
آیا این درست است که اگر این فرد در دوران نوجوانی رفتار جنایتکارانهای مرتکب شده باید از حداقل حقوق قانونی خود به عنوان یک شهروند کانادایی محروم شود فقط چون در خانواده یک مسلمان افراطی خاورمیانهای تربیت شده و آن دیگری که آزادانه و در زمان خیلی بزرگسالگی تابعیت کانادایی خود را هم ترک کرده با آغوش باز پذیرایی شود فقط چون یک لرد سفیدپوست انگلیسی است؟
شما قضاوت کنید نتیجه این آزمون فیصهبخش چه بوده است.
آیا این درست است که اگر این فرد در دوران نوجوانی رفتار جنایتکارانهای مرتکب شده باید از حداقل حقوق قانونی خود به عنوان یک شهروند کانادایی محروم شود فقط چون در خانواده یک مسلمان افراطی خاورمیانهای تربیت شده؟
گویا فراموش کردهایم این سربازان کانادایی برای پاسداری از همین ارزشها جان خود را از دست دادهاند