' کاندونشینی ایرانیان در North York در مزایا و معایب زندگی در نورث‌ یورک تورنتو | پرنیان
توصیه‌های کاربردی — 02 اکتبر 2012

مجید بسطامی

برای بسیاری از ایرانیان، اسم تورنتو با اسم نورث ‌یورک North York پیوند جدایی‌ناپذیری پیدا کرده است و دیده‌ام خیلی‌ از تازه‌واردان قبل از آمدن به کانادا با این اسم یا اسامی نزدیک و مرتبط با آن مثل «یانگ Yonge و شپرد Sheppard»، «یانگ و فینچ Finch» و «بیویو Bayview و شپرد» آشنا و حتی مانوس می‌شوند و مثلا می‌دانند که اصلا یک پلازا به نام پلازای ایرانیان در این منطقه وجود دارد. هم‌اکنون این منطقه دارای جمعیت بسیار بالایی از ایرانیان تازه‌وارد یا قدیمی است و یکی از مهم‌ترین جاذبه‌های شهر برای اقامت ایرانیان مهاجران. این موضوع دلایلی دارد که در ادامه خواهد آمد.

نگارنده در گذشته در موارد متعددی در سمینارها، گفتگوهای چند نفره یا حتی مطالب و مقالات به این موضوع پرداخته که (حداقل) زندگی در منطقه کاندونشین این ناحیه را برای ایرانیان خصوصا تازه‌واردان چندان مناسب نمی‌داند. دلایل این امر هم در میانه بحث‌ها مطرح شده و هم در چند پست وبلاگ نویسنده منتشر شده که با استقبال خیلی زیاد مخاطبان روبرو شده است بنابراین آن دلایل با ویرایشی مختصر در اینجا بازنشر می‌شود تا هم معرف یک منطقه ایرانی‌نشین خیلی مشهور در کانادا از منظر نویسنده باشد و هم آغازگر بحث‌های تکمیلی و چه بسا مخالف برای دقیق‌تر شدن موضوع. این نوشته در شماره آینده ادامه خواهد یافت.

مقدمه ضروری

قبل از ورود به بحث اصلی چند نکته نیاز به یادآوری دارند:

اول، ناحیه نورث‌ یورک بسیار وسیع‌تر از آن چند عبارت بیان شده در بالا (یانگ و شپرد و …) است. اینکه چرا عنوان این ناحیه نورث‌یورک (با ترجمه تحت‌الفظی یورک شمالی) است بماند برای فرصتی دیگر اما فعلا باید به خاطر داشته باشیم که وسعت این ناحیه که یکی از نواحی گسترده شهر تورنتو محسوب می‌شود بسیار زیاد است و ایرانیان تنها در چند نقطه در آن تمرکز بسیار بالایی دارند که مهم‌ترینش در همین فاصله بین خیابان فینچ تا شپرد (دو خیابان شرقی-غربی موازی هم که عمود بر خیابان یانگ قرار دارند) و در اطراف خیابان یانگ خصوصا بین یانگ و بی‌ویو است. البته گسترش فعالیتهای تجاری ایرانیان از فینچ به سمت شمال گذر می‌کند و تا استیلز Steeles (خیابانی که مرز شمالی شهر تورنتو محسوب می‌شود) ادامه می‌یابد اما بحث اصلی من در اینجا درباره منطقه مسکونی در فاصله بین فینچ و شپرد است و امیدوارم این همه تکرار اسامی خیابان‌ها شما را گیج نکرده باشد.

منطقه‌ای که از آن صحبت می‌کنیم یکی از مهم‌ترین مراکز ساخت و ساز کاندو در تورنتو و کاناداست و شهرت آن از این نظر حتی در کل امریکای شمالی زبانزد است. هم‌اکنون ده‌ها پروژه جدید کاندوسازی در آن در مراحل مختلف طراحی و ساخت قرار دارد و در دهه گذشته و خصوصا ۵ سال اخیر به یکی از محبوب‌ترین مکان‌ها برای ایرانیان تازه‌وارد با خصوصیت‌های متفاوت نسبت به ایرانیان قبل‌تر تبدیل شده و سوی اصلی بحث من هم در همین ارتباط است. در واقع تمرکز این بحث بر روی کاندونشینی در این منطقه خاص است. سایر نقاط نورث ‌یورک و ایرانیانی که در آنها سکنی می‌گزینند مشخصات متفاوتی دارند که بحث دیگری را می‌طلبد.

دوم، منظور من از بحث فعلی، اقامت دائم (بالاتر از ۶ ماه) در این منطقه است. شخصا بنا به دلایلی که در لابلای این بحث مطرح خواهد شد اقامت موقت (زیر سه ماه) در این منطقه را برای برخی از ایرانیان مفید می‌دانم.

سوم، این بحث‌ها در عین اینکه بر مبنای اقامه دلیل و استدلال‌ قرار گرفته و حاصل چندین سال مراوده و مشاهده و بررسی حال و روز افراد ساکن در این منطقه است اما به هر حال خالی از جنبه‌های سلیقه‌ای و شخصی نیست. پس بدیهی است اگر نظر دیگران خصوصا آنها که ساکن این منطقه هستند در مواردی مخالف باشد و به همین دلیل زندگی در این مکان را دلپذیر و مفید یافته باشند. خواننده می‌تواند با بررسی همه جوانب، بسته به موقعیت و شرایط، در مورد خودش تصمیم بگیرد.

مزایای زندگی در منطقه مورد اشاره

اگر با ایرانیانی که در این ناحیه زندگی می‌کنند برخورد داشته باشید احتمالا برخی از دلایل را از زبان آنها در مورد مزایای زندگی آنجا خواهید شنید. تلاش می‌کنم تا در اینجا سنگ تمام بگذارم و نکته‌ای را در مزایای زندگی در این منطقه از قلم نیاندازم:

استانداردهای زندگی: فرم و امکانات داخل ساختمان و همچنین آپارتمان‌ها معمولا می‌تواند ایرانیان سخت‌گیری را که نگران حفظ استانداردهای زندگی خود هستند و در میان تازه‌واردان ۲-۳ سال اخیر تعدادشان کم نیست راضی کند. البته همه آپارتمان‌ها به یک نسبت در این زمینه موفق نیستند.

تنوع آپارتمان‌ها: در ادامه نکته قبل، در این منطقه هم تنوع ساختمان‌ها با امکانات مشترک (استخر، سالن ورزش، سالن نمایش…) زیاد است و هم در هر ساختمان، طیف گسترده‌ای از آپارتمان‌ها اعم از بچلر یا استودیو، یک خوابه کوچک (جونیور)، یک خوابه بزرگ، دوخوابه، سه‌خوابه (و حتی بیشتر) پنت‌هاوس و… وجود دارد که امکان انتخاب را فراهم می‌آورد.

شباهت به یک تهران خوب: از جهات بسیار این منطقه و امکانات آن ایرانیان را به یاد تهران می‌اندازد، البته یک تهران مرتب و منظم و پاکیزه؛ با توجه به ساختارهای بسیار متفاوت مناطق شهری تورنتو نسبت به تهران، این شباهت برای برخی ارزشمند است.

دسترسی به مترو و سیستم حمل و نقل عمومی: سیستم متروی تورنتو (که البته به آن subway می‌گویند) به خوبی مونترال نیست و دسترسی آن بسیار محدودتر است. منطقه مورد اشاره بر روی دو خط از این مترو قرار دارد که از این نظر حسن است. دو ایستگاه بسیار مهم مترو یعنی ایستگاه فینچ و ایستگاه شپرد به همراه چند ایستگاه فرعی‌تر در این منطقه قرار دارند. هم‌چنین در این ایستگاه‌ها خصوصا ایستگاه فینچ، طیف گسترده‌ای از خطوط اتوبوس‌رانی گذر می‌کنند. به اینها اضافه کنید ترمینال بزرگ اتوبوس‌رانی ناحیه یورک (ناحیه بزرگ شمال شهر تورنتو) را در ایستگاه فینچ.

وجود میدان مل‌لستمن Mel Lastman: یکی از بهترین فضاهای شهری تورنتو برای برگزاری انواع جشن‌ها و برنامه‌های تفریحی در فضای باز که خصوصا به ایرانیان کمک کرده تا برنامه‌هایی چون جشن چهارشنبه‌سوری را با دغدغه کمتری برگزار کنند.

دسترسی سریع به بزرگراه ۴۰۱: مهم‌ترین اتوبان تورنتو و به روایتی کانادا یعنی اتوبان شرقی-غربی ۴۰۱ در دسترس شماست و برای رسیدن به اتوبان شمالی-جنوبی ۴۰۴ (که به سمت جنوب، دان‌ ولی پارکوی DVP خوانده می‌شود) هم دشواری زیادی ندارید.

دسترسی به ده‌ها فروشگاه و رستوران ایرانی یا بیزینس‌های کانادایی با کارمندان ایرانی: شما در این منطقه اصلا احساس نمی‌کنید که به زبان انگلیسی نیازی دارید چون تقریبا هر سرویس یا کالا یا متخصصی که نیاز داشته باشید، به زبان فارسی در دسترس شما خواهد بود.

شباهت زیاد افراد در کنار هم: در این منطقه احساس غربت نمی‌کنید. علاوه بر اینکه تعداد زیادی از ایرانیان تازه‌وارد در نزدیکی شما (شاید در واحدهای کناری طبقه شما!) حضور دارند بلکه همسایگان دیگر هم شباهت‌های فراوانی به شما دارند و عموما مهاجران تازه‌وارد چینی یا روس یا اکراینی یا… هستند. کسانی‌که کمتر ممکن است شما را به دلیل رنگ پوست، یا باورها یا مسائلی از این دست از خود برانند و یا برای نوع انگلیسی حرف زدن شما سرشان را تکان دهند!

دسترسی سریع و آسان به اکثر مراکز دولتی ضروری برای تازه‌واردان: از آموزش زبان تا کاریابی، دریافت کارت بیمه و ده‌ها سرویس خدماتی دیگر به تازه‌واردان در این منطقه یافت می‌شود.

کتابخانه تورنتو: کتابخانه‌های عمومی بهشت مهاجران تازه‌وارد هستند و دومین شعبه از نظر بزرگی و اهمیت از میان ۹۹ شعبه کتابخانه عمومی تورنتو در این منطقه قرار دارد. به‌خاطر داشته باشید که کتابخانه عمومی تورنتو بعد از کتابخانه عمومی نیویورک، گسترده‌ترین سیستم کتابخانه‌های عمومی در تمامی امریکای شمالی را داراست.

خوب! به گمانم کافی باشد. قطعا مزایای دیگری هم وجود دارد اما همین‌ها باید کفایت ‌کند. به نظر خیلی عالی می‌رسد، نه؟ به هیچ‌وجه این طور نیست. چرا؟

برخی معایب زندگی در این منطقه

اما بپردازیم به مشکلات و جنبه‌های منفی. همه این مشکلات و معضلات از یک طیف و دسته نیستند، برخی محسوس‌ترند و برخی نیاز به تحلیل و گفت و گوی بیشتر دارند و اصولا برخی از آنها تا افراد برای مدتی در کانادا زندگی نکرده باشند چندان قابل فهم نخواهند بود. همچنین وضعیت مالی، میزان تسلط افراد به مهارت‌های زبانی و همچنین بچه‌دار بودن یا نبودن افراد در اینکه چقدر این معایب در زندگی آنها موثر باشد یا نه اهمیت خواهد داشت. سعی می‌کنم از موارد ساده‌تر و محسوس‌تر آغاز کنم تا بعد به موارد کمی پیچیده‌تر برسیم.

بخش عمده‌ای از معایب بزرگ این منطقه دقیقا همان چیزهایی‌ست که به عنوان مزایای آن نام برده می‌شود و فقط کافی‌ست که زاویه دید را تغییر دهیم. پس باید فهرست مزایا را دوباره مرور کنیم و نگاه دقیق‌تری به این به‌اصطلاح مزایا بیندازیم.

مثلا اینکه در این منطقه شما نیاز زیادی به زبان انگلیسی احساس نمی‌کنید و تقریبا هر جا که بروید می‌توانید مستقیما یا با اندکی صبر و پیگیری با یک فارسی‌زبان مشکل خود را حل کنید برای یک تازه‌وارد از سم شاه‌کبری هم مهلک‌تر است. تازه‌واردان حتی آنها که آیلتس ۶ و نیم و ۷ هم دارند عموما در مواجهه اولیه با زبان روزمره غیرملموس دچار نوعی شوک می‌شوند. برخی که اعتماد به نفس بیشتری دارند این دوره را سریع‌تر طی می‌کنند (کسانی را دیده‌ام که این احساس ناخوشایند در آنها به یک هفته نکشیده است) و برخی طولانی‌تر. اما بدترین درمان این است که فرد تازه‌وارد بتواند مسائل عادی زندگی را بدون مراجعه به دانش و توانایی‌های زبان جدید حل کند. چنین فردی خیلی دیرتر وارد فاز زندگی طبیعی و موفق در جامعه جدید می‌‌شود. تکلیف افرادی از خانواده (عموما همسران متقاضیان اصلی) که معمولا ضعف زبانی بیشتری دارند هم که روشن است و مشاهده افرادی که بعد از ۱۰ سال زندگی در این‌گونه مناطق هنوز قادر نیستند مسائل ساده‌ای را در مواجهه با یک خدمات‌دهنده غیرفارسی‌زبان حل کنند یا کماکان دنبال اشتغال در بیزینس‌های ایرانی می‌گردند اصلا عجیب نیست. کمترین تاثیر زندگی در محیط‌هایی که مهاجران تازه‌وارد در آن زیاد نیستند، تمرین انگلیسی درست در محیط‌های واقعی است و هر چقدر چگالی افرادی که انگلیسی، زبان اول آنهاست بیشتر باشد، این محیط‌ها آموزشگاه‌های بهتری برای فراگیری و افزایش مهارت‌های زبانی هستند.

گاهی برخی دوستان می‌گویند ما سعی می‌کنیم که اگر به جایی مثل بانک رفتیم از کمک ایرانیان استفاده نکنیم. بدیهی‌ست که این موضوع چندان دست شما نیست چون به طور طبیعی شاغلان در این محیط‌ها ایرانی هستند و تعدد شرکت‌ها و خدمات‌دهندگان فارسی‌زبان در این منطقه عمدتا به شما اجازه انتخاب دیگری نمی‌دهد خصوصا که شما به عنوان یک تازه‌وارد، اطلاعات زیادی هم در مورد تنوع فرصت‌ها و امکانات ندارید و طبیعی‌ست که ناخوادآگاه به سمت چیزهایی که استرس و فشار روانی کمتری به شما وارد می‌آورند متمایل شوید غافل از اینکه به مرور این به یک عادت و تمایل درازمدت تبدیل خواهد شد؛ کما اینکه برای بسیاری چنین شده است. تازه اگر قرار بر این است که جلوی خودمان را بگیریم و تا آنجا که می‌شود سراغ فارسی‌زبانان نرویم چه دلیلی دارد که این موضوع را حسن زندگی در این منطقه بدانیم؟

مورد مشهور دیگر که خدا می‌داند تاکنون چند نفر آن را به من گفته‌اند: «اینجا شبیه یک تهران تمیز است» چرا باید حسن به حساب آید؟ مگر «تهران بودن» محله‌ای چه مزیتی است که حالا تمیز بودن یا نبودنش اهمیت داشته باشد؟ واقعا تهران امروز با این اوضاع آب و هوایی و هزاران جور معضل و دردسر در کسی حس نوستالوژیک هم پدید می‌آورد؟ اگر تنها خاطره ما از تهران، مربوط به حداقل ۳۰ سال پیش باشد شاید بتوان با چنین حس تعلق‌خاطری هم‌ذات‌پنداری کرد اما تهران این سال‌ها؟ به قول دوستان کاناداییgive me a break!

منظور کسانی که این منطقه را از نظر جغرافیایی به تهران شبیه می‌کنند فشرده بودن ساختمان‌ها نسبت به نقاط دیگر شهر و وجود تعداد زیادی آپارتمان بلندمرتبه و نظایر اینهاست. خوب! من معتقدم بخشی از روحیات ناآرام، آشفته، افسرده و همیشه در چالش ما به دلیل زندگی در همین نوع محیط شهری‌ست؛ یعنی زندگی در فضاهای بسته و کوچک که در جلوی چشم ما فقط بتون و فشردگی و تحرک نامتوازن جریان داشته است. شخصا معتقدم خیلی از آنها که در این محیط‌ها احساس خوبی دارند به این دلیل است که فرصت و امکان تجربه زندگی طولانی در محیط‌های دیگر شهری با خیابان‌های بزرگ و خلوت، ساختمان‌های یک و دو طبقه با حیاط و فضای سبز زیاد، سکوتی که فقط صدای پرندگان یا چمن‌زن همسایه ممکن است آن را بشکند و نظایر اینها را به خود نداده‌اند تا دریابند بعد از ۲-۳ سال زندگی در این مناطق، بازگشت به آن آپارتمان‌های بلندمرتبه «تهران‌مانند» چقدر دشوار و زجرآور است. البته شاید زندگی در این نوع محیط‌ها برای افراد زیر ۲۵ سال که دنبال تحرک، دسترسی سریع و فعالیت‌های تفریحی شبانه هستند جذاب‌تر باشد اما وقتی سن از ۳۰ می‌گذرد و بچه وارد زندگی می‌شود، به نظرم سکون، آرامش و چشم‌انداز زیبای محیط بیرونی، تاثیر زیادی بر سلامت فکری و روحی، که خصوصا مهاجران تازه‌وارد برای طی کردن دوره درمان! به آن نیازمندند، خواهند داشت.

اما حسن بسیار مشهور دیگر یعنی «همه آدم‌ها شبیه هم، مهاجران تازه‌وارد هستند و از این نظر احساس غربت نمی‌کنیم» خیلی بیش از اینکه حسن باشد ایراد است. همان‌طور که پیش‌تر بارها گفته‌ و نوشته‌ام ما مهاجران از کشورهایی نظیر ایران و چین و هند و روسیه و اکراین به دلیل سال‌ها زندگی در محیط‌های با انواع محرومیت‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و نظایر اینها از عادات و خلقیات بسیار منفی آکنده‌ایم که خواسته یا ناخواسته و دانسته یا ندانسته تا عمق شخصیت ما نفوذ کرده است. متاسفانه (به نظر من) ایرانی‌ها از این نظر اوضاعی به مراتب بدتر از بقیه دارند. معتقدم بخشی از علل مهاجرت در میان بسیاری از ما، فرار از این نوع آفات است درحالی‌که حتی سالم‌ترین ماها همچنان به برخی یا بسیاری از این آفات آلوده‌ایم و خلاصی از آنها به زمان بسیار زیادی نیازمند است؛ البته اگر اصولا درمان‌پذیر باشند. اشتباه است اگر فکر کنیم ما به کانادا مهاجرت می‌کنیم تا فقط به کشوری که سطح بالاتری از تکنولوژی در آن در جریان است یا آزادی‌های سیاسی-اجتماعی بیشتری دارد رفته باشیم. از این نظر شاید انتخاب‌های ارزان‌تر و کم‌دردسرتری وجود داشته باشد. به هر حال اگر هدف این است که در محیطی زندگی کنیم که سلامتی و پیشرفت بیشتری در آن احساس کنیم، حضور در محیط‌هایی که افراد شبیه ما در آن اکثریت دارند یک خطای فاحش است. در اینجا منظور محلاتی‌ست که تمرکز تازه‌واردان (افرادی با کمتر از سه تا پنج سال اقامت در کانادا) بسیار است و منطقه مورد بحث ما یکی از مثال‌های بارز از این نظر است. شما تنها با گذراندن یک نیم‌روز در این ناحیه بسیاری از عادات و روحیات آشنا و دردآور به ارث رسیده از تربیت در محیط‌های قبلی را در برخوردها، رانندگی، گفتگوهای زنانه، لباس و پوشش و آرایش و نظایر اینها به روشنی می‌بینید. بدتر اینکه این فراوانی بر روی کیفیت سرویس‌های دریافتی هم اثر می‌گذارد که در مباحث بعدی به آن خواهم پرداخت.

بخش مهم‌تری که شما را آزار خواهد داد و ممکن است در ماه‌های اول به دلیل درگیری‌های ذهنی اولیه متوجه آن نشوید اما بعدا چون خوره‌ای روز و شب آزارتان خواهد داد این است که می‌بینید همین ارتباطات تو در تو سبب می‌شود چشم و هم‌چشمی‌ها اوج بگیرد و بسیاری از گفتارهای روزمره خصوصا میان خانم‌ها (لطفا بنده را متهم نکنید که در مورد خانم‌ها افکار کلیشه‌ای دارم!) درباره ابعاد و دکوراسیون آپارتمان، مدل ماشین، آخرین مدهای لباس و آرایش، درآمد همسران، سفرهای آتی به نقاط دیگر کشور یا کوبا و مکزیک و نظایر اینها باشد. از آنجا که در ۲-۳ سال اخیر موج عظیمی از ایرانیانی که با پول‌های زیاد به کانادا آمده‌اند یا درآمد آنها از خارج از کاناداست و چه بسا نان‌آور خانواده اصلا در ایران به کسب و کار مشغول است و بقیه اعضا خانواده تنها در حال خرج کردن هستند بسیار زیاد شده است، این نوع اخلاق هم رشد و گسترش زیادی یافته است. انسان هم به طور معمول نمی‌تواند در این بازی‌ها نیفتد و یا باید خودش را از تک و تا نیندازد و همرنگ جماعت شود و یا همان کاری را بکند که برخی از ایرانیان انجام می‌دهند یعنی قطع ارتباط با همه اطرافیان در این مناطق؛ «موسی به دین خود، عیسی به دین خود.» خوب! اگر قرار است این طور شود چه دلیلی داشت که از ابتدا اینجا را برای زندگی انتخاب کنیم؟ یعنی حسن زندگی با آدم‌های شبیه ما وقتی قرار نیست با این «شبیه‌ها» تعامل و آمد و شد داشته باشیم در چیست؟

ای کاش این ماجرای نزدیکی با افراد مشابه خصوصا ایرانیان تازه‌وارد به همین‌جا ختم می‌شد. یکی از بزرگ‌ترین آفت‌های این نزدیکی خصوصا در فضای ۲-۳ سال اخیر، فشار روانی بیشتر برای ورود به بازار کار است. فرض کنید شما مدیر میانی یک شرکت مهندسی در ایران بوده‌اید و الان در یکی از همین آپارتمان‌های خوشگل که «استاندارد زندگی آن شبیه ایران است» و تعداد قابل توجهی هم از عزیزان ایرانی شبیه شما در آن اسکان دارند، ۴-۵ ماهی است که اسکان یافته‌ و خوب! از جیب خورده‌اید و حساب بانکی هم مرتبا کاهش یافته و شما هم بنا به دلایل مختلف نتوانسته‌اید کار مورد نظر خود را پیدا کنید. با همه تلاش‌ها و صرفه‌جویی‌های متناسب با زندگی در این منطقه، هنوز چیزی حدود ۳۵۰۰ دلار هزینه‌های ماهانه شماست که از کیسه می‌رود. به این جمع‌بندی می‌رسید که شما و خانم باید هر طور شده به «کارهای برای بقا» مشغول شوید و اتفاقا الان در همین کافی‌شاپ‌ها یا فروشگاه‌های اطراف تعدادی تابلوی Help Wanted نصب شده است. چقدر احتمال می‌دهید که برای این مشاغل به سرعت تقاضا دهید؟ اگر به فرض چنین کاری هم کردید و پذیرفته هم شدید چقدر آمادگی روحی دارید که این کارها را آغاز کنید و ادامه دهید تا فرصت برنامه اصلی زندگی‌اتان برسد؟ آیا همسر شما هم چنین آمادگی‌ای دارد؟ اگر شما یا ایشان مجبور باشید در فروشگاهی کار کنید که هر روز خانم مد روزپوش واحد مجاور که مرتبا درباره اینکه «چقدر آپارتمان سه‌خوابه‌اش در اینجا نسبت به آنچه در الهیه داشته‌ کوچک و بی‌کیفیت است» گلایه دارد، به آن سر می‌زند چه احساسی خواهید داشت؟ اینها قصه نیست و موارد نادر هم نیست و هر روز در اطراف خود شاهد آن هستیم. به همین دلیل است که به تجربه دیده‌ام ایرانیانی که در ابتدای ورود در چنین مناطقی زندگی می‌کنند خیلی دیرتر از کسانی‌که مناطق دیگری از شهر را برای زندگی انتخاب می‌کنند وارد سیکل زندگی و کسب و کار کانادایی می‌شوند و احتمالا خیلی دیرتر هم مسیر موفقیت را طی می‌کنند. این دوستان معمولا در این مناطق منتظر معجزه‌ای که یا نمی‌رسد یا خیلی دیر می‌رسد می‌مانند و در نتیجه مجبور به تصمیماتی می‌شوند که نیاز به تحلیل مجزا دارد.

این بحث بسیار طولانی شد اما گفتنی‌ها بسیار است. اجازه دهید آن را در نوبتی دیگر دنبال کنیم.

از جهات بسیار این منطقه و امکانات آن ایرانیان را به یاد تهران می‌اندازد، البته یک تهران مرتب و منظم و پاکیزه

اینکه در این منطقه شما نیاز زیادی به زبان انگلیسی احساس نمی‌کنید … برای یک تازه‌وارد از سم شاه‌کبری هم مهلک‌تر است

«اینجا شبیه یک تهران تمیز است» چرا باید حسن به حساب آید؟ مگر «تهران بودن» محله‌ای چه مزیتی است که حالا تمیز بودن یا نبودنش اهمیت داشته باشد؟

شما تنها با گذراندن یک نیم‌روز در این ناحیه بسیاری از عادات و روحیات آشنا و دردآور به ارث رسیده از تربیت در محیط‌های قبلی را در برخوردها، رانندگی، گفتگوهای زنانه، لباس و پوشش و آرایش و نظایر اینها به روشنی می‌بینید

به اشتراک بگذارید

درباره نویسنده

اعظم حضرتی

(0) دیدگاه خوانندگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

مهاجرت به کانادا | مهاجرت به آمریکا | گرین کارت آمریکا | مهاجرت از طریق سرمایه گذاری | مهاجرت نیروی کار | اقامت کانادا | اقامت آمریکا | دانمارک | مهاجرت به دانمارک | تحصیل در کانادا | تحصیل در آمریکا | نرخ ارز | مهاجرت به کانادا | ماهنامه پرنیان