بازی تاج و تخت
Game of Thrones
خالقان: دیوید بنیوف، دی. بی. ویز بر اساس مجموعه داستان «نوای یخ و آتش» نوشته جرج آر. آر. ماتین
بازیگران: لینا هدی، پیتر دینکلیج، میزی ویلیامز، میشل فرلی
یحیی نطنزی
چند سال پیش وقتی مجموعه عظیم و تماشایی ارباب حلقهها برای نمایش عمومی آماده شد عدهای از منتقدان از کهنه بودن خط داستانی این فیلمها گفتند و مضامین موجود در آنها را تاریخمصرف گذشته نامیدند. از دید این منتقدان تقابل خیر و شر که چارچوب روایی ارباب حلقهها بر اساس آن بنا شده بود در جهان جدید دیگر خریدار نداشت و نمیتوانست طرفداران زیادی پیدا کند. اما هر سه قسمت این تریلوژی برخلاف پیشبینیها کاملا پرفروش شدند و افراد زیادی برای اطلاع از سرنوشت فرودو بگینز و دوستانش لحظهشماری کردند. جهان داستانی ارباب حلقهها به دو قسمت خیر و شر تقسیم شده بود و شخصیت بینابین هم در آن وجود نداشت؛ آنها یا در سمت خیر بودند و سودای آرامش داشتند یا جانب شر را گرفته بودند و برای فراگیر شدن تاریکی لحظهشماری میکردند. با این حال چنین داستانی با چنین شخصیتهای سیاه و سفیدی در اولین سالهای هزاره سوم که بحثهایی مثل نسبیتگرایی و لزوم نمایش شخصیتهای خاکستری در فیلمها دوباره بالا گرفته بود، به محبوبیت بسیار زیادی رسید و رکوردهای فروش را جابهجا کرد.
حالا با سریالی مواجهیم که مانند ارباب حلقهها فضای دوقطبی خود را در جهانی باستانی و البته خیالی بنا میکند و بیپرواتر و گاهی جسورانهتر از تریلوژی پیتر جکسون خصوصیات دوستداشتنی یا نفرتانگیز شخصیتهایش را به نمایش میگذارد. بازی تاج و تخت که پخش فصل دوم آن به تازگی تمام شده در ظاهر داستان سادهای را تعریف میکند درباره چند قوم تاریخی که برای رسیدن به قدرت یا استقلال مبارزه میکنند. در یک سر این بازی استارکها قرار دارند که ذات پاکشان به آنها اجازه شرارت نمیدهد و فقط به دنبال دفاع از حیثیت خانوادگیشان هستند. در سر دیگر لنیسترها قرار دارند که برای رسیدن به پادشاهی از هیچ اقدامی صرفنظر نمیکنند و با مشاهده بیرحمی و خونریزی به وجد میآیند. در گوشهای دیگر از این اقلیم هم تارگاریانها وجود دارند که سالها پیش قدرت را از دست دادهاند و حالا برای نشستن دوباره بر تخت سلطنت لحظهشماری میکنند. در گوشه و کنار اقلیم پهناور سریال چند مدعی دیگر هم وجود دارند که در آرزوی پادشاهی روز را به شب میرسانند و گهگاه برای استارکها یا لنیسترها مشکل میتراشند.
جرج آر. آر. مارتین نویسنده رمان بازی تاج و تخت که سریال از کتابهای او اقتباس شده در داستان پر افت و خیز خود تمام ویژگیهای مثبت قصههای پریان و افسانههای باستانی را گنجانده است. قملرویی که او در کتابهایش تصویر میکند سرشار از ماجراجوییهای هیجانانگیز، موجودات عجیب و غریب، اتفاقات حیرتانگیز و شخصیتهای افسانهای است. مارتین در کنار توانایی تحسینبرانگیزش در استفاده از این مؤلفههای تاثیرگذار، استادی مثالزدنی در دیالوگنویسی است که جملاتی به یاد ماندنی در دهان شخصیتهای رمان میگذارد. جسارت او در روایت داستانی و به چالش کشیدن مؤلفههای تثبیتشده فانتزیهای تاریخی را هم نباید نادیده گرفت که بهترین نمونهاش در فصل اول سریال و بلایی که بر ند استارک آورد دیده شد. همه این عوامل باعث شده است سریال بازی تاج و تخت که حداقل تا پنج سال دیگر خبرساز خواهد ماند خیلی زود به یکی از پرمخاطبترین سریالهای چند سال اخیر تبدیل شود و یکبار دیگر پیشبینیهای منتقدان مبنی بر تاریخمصرف گذشته بودن این جور داستانها را زیر سئوال ببرد.
تولیدکنندگان سریال هم انصافا در ساخت آن کم نگذاشتهاند و عواملی کاملا حرفهای را به لوکیشنهایی واقعی در ایرلند، مالت و کرواسی بردهاند و تمام تلاششان را صرف باورپذیر کردن جهان داستانی جورج آر. آر. مارتین کردهاند. آنها با هوشمندی مضامین سیاسی موجود در رمانهای مارتین را هم تقویت کردهاند و جنگ قدرتهای موجود در آن را بر جنگ دولتهای معاصر تطبیق دادهاند. حتی در این مسیر آنقدر پیش رفتند که در فصل دوم از ماکت سر جرج بوش به جای سر بریده یکی از اعضای خانواده استارک استفاده کردند و البته بعدا به خاطر این کار مجبور به عذرخواهی شدند.
ارباب حلقهها در کنار تمام ویژگیهای خاطرهانگیزش بهای چندان زیادی به زنان نمیداد و در جهانی نسبتا مردانه داستان خود را تعریف میکرد. اما بازی تاج و تخت برخلاف تریلوژی پیتر جکسون جنگِ قدرت را به نزاعی میان زنان بانفوذ تبدیل کرده که پشت مردان جنگجو مخفی شدهاند و برای شکست دادن رقبای همجنس خود به شیوههایی جالب متوسل میشوند. این زنان قدرتمند که در فصل اول سریال در سایه بودند در فصل دوم چهره واقعی خود را نشان دادند و سرنوشتی جدید برای شخصیتهای مرد رقم زدند؛ سرنوشتی که در فصلهای آینده سریال عجیبتر و جالبتر میشود.