در فرهنگی که از قدیمیترین باورهایش، «توانا بود هر که دانا بود/ ز دانش دل پیر برنا بود» است، عجیب نیست اگر موضوع آموزش و ادامه تحصیل از مهمترین و محوریترین مباحث و دلنگرانیهای مهاجران ایرانی برای خود و فرزندانش در سرزمین نو باشد. و چون باز بر مبنای همان باورها باید «ز گهواره تا گور» دانش جست و «بدانم و بمیرم بهتر است» از اینکه نادانسته بمیرم موضوع آموزش و یادگیری یک بحث تمام عمری در این فرهنگ است و از اولین روزهای تولد تا واپسین دم حیات میتواند دغدغه ایرانیان باشد. یا حداقل ایرانیان چنین میپندارند که دغدغهاشان است! به این دلایل و انتشار این شماره در اولین روزهای بازگشایی مدارس و دانشگاهها، «موضوع ماه» این شماره را به تحصیل اختصاص دادیم و البته برای دستهبندی بهتر مباحث آن را به دو بخش تقسیم کردیم.
در بخش اول، بر روی آموزش زبان فارسی به نوآموزان ایرانی در کانادا و دشواریها و مسائل مرتبط با آن پرداختهایم. این موضوع خصوصا از آن نظر اهمیت دارد که جامعه ایرانیان کانادا که اگر چه جامعه نوپایی در این کشور محسوب میشود و سابقه حضور موثرش هنوز به ۴ دهه نمیرسد اما یکی از پویاترین و روبهرشدترین جوامع در این کشور است و در برخی شهرها چون ریچموندهیل، بر اساس سرشماریهای عمومی، زبان فارسی بعد از یکی از دو زبان اصلی چینی (مندرین) پرگویشترین زبان غیرانگلیسی در میان ساکنان این شهر است. اما بهرغم رشد سریع جمعیت و ثروت، مدارک تحصیلی و اعتبار شغلی و اجتماعی فراوان اعضا جامعه ایرانی، موضوع پراهمیت آموزش زبان فارسی به نسل بعدی مهاجران ایرانی بسیار ضعیف، پرنوسان و با راهحلهای مقطعی و موضعی رفع و رجوع میشود و هنوز هیچ مدرسه واقعا ایرانی (که نظیر مدارس این چنینی، آموزش فرهنگ و زبان فارسی از دروس رسمی و عادی جدول برنامههای هفتگی آن باشد) در کانادا پا نگرفته است. به همین دلایل، این بحث را در قالب مقالاتی مورد توجه قرار دادهایم. همچنین به دلیل اینکه در مورد زمان و شکل آموزش زبان دوم به خردسالان، گفتههای شفاهی و باورهای غیرمستند در میان ایرانیان رواج فراوانی دارد در چند مقالهای هم به این موضوع پرداخته شده است.
اما در بخش دوم بحث اهمیت تحصیلات و ادامه تحصیل برای مهاجران ایرانی برای موفقیت در کانادا محور گردآوری و سفارش مقالات بوده است. متاسفانه در کنار کسانی که به درستی به تحصیل در کشور جدید در اولین سالهای حضور، به عنوان بخشی از فرآیند کاریابی مینگرند و همه تلاششان این است که از این طریق بتوانند سریعتر به جبران عقبماندگیهای احتمالی از رقیبان در بازار پررقابت شغلی بپردازند، با دو سر افراط و تفریطی طیف هم که هر دو در میان جامعه ایرانی پرشمارند روبروییم که اولین سالهای حساس مهاجرت را به اتلاف عمر و اندوخته مالی میگذرانند؛ از این دو گروه، آنکه پرشمارتر است ایرانیانی هستند که از همان ایران ورد زبانشان ادامه تحصیل (عموما دریافت مدرک دکترا در فلان و بهمان رشته) است و به عادت چند دهه اخیر در ایران که صرف داشتن مدرک دهانپرکنتر را به پر کردن دهان روزیخوران خانواده مرتبط میدانند کمتر از خود میپرسند که هزینه و فایده در ادامه تحصیل چیست و آیا آنها واقعا به آن نیازمدند و اگر آری در چه سطحی، در چه مدت و با صرف چه میزان از زمان و هزینه.
گروه دوم اما از آنسوی بام افتادهاند که از سر غفلت یا کاهلی، بحث ادامه تحصیل را یکسره به کنار گذاشتهاند یا خیلی دیر برای آن اقدام میکنند. در این میان وضعیت آنانی که برای حضور در مشاغل تخصصیتر نیازمند به دریافت مجوز شغلی هستند و این مجوزها عموما نیازمند گذراندن دورهای در کالج یا دانشگاه است به مراتب اسفناکتر است چرا که ناآگاهی از اقدامات لازم و ضروری و عدم آمادگی از نظر مهارتهای زبانی، ذهنی و مالی ممکن است گذراندن این دورهها را به تاخیر اندازد و مدتش را طولانی سازد و در بدترین حالت، حتی به رها ساختن آن رشته منجر شود که خود به معنای خداحافظی با یک دوره از تجربه گرانقیمت شغلی و حرفهای است و میتواند تبعات روحی، ذهنی و مالی برای مهاجر داشته باشد. از این نظر ادامه تحصیل تنها یک تفنن یا اقناع روحی نیست بلکه دقیقا معنای دانستنیست که به توانستن میانجامد و جوانکننده دلهای پیر و خسته مهاجران خواهد شد.
بهرغم … اعتبار شغلی و اجتماعی فراوان اعضا جامعه ایرانی، موضوع پراهمیت آموزش زبان فارسی به نسل بعدی مهاجران ایرانی بسیار ضعیف، پرنوسان و با راهحلهای مقطعی و موضعی رفع و رجوع میشود