لیلا سرحدی
مقدمهای درباره بحث دلبستگی مادر و کودک
به عنوان انسانی سالم شاید آرزوی هر کدام از ما پرورش فرزند و یا فرزندانی شاداب، سالم و متکی بهنفس باشد که در صورت رسیدن به این هدف به دریافت پاداشی بزرگ نائل شدهایم؛ افتخار کردن به آنها. متاسفانه کسانی که به دلایلی در این امر شکست میخورند مجبور به پرداخت بهای گزافی میشوند که با احساس ناکامی، شرمساری و اضطراب همراه است. پس از آنجایی که پدر و مادر شدن مسئولیتی سنگین در برابر خود و جامعه است، ضروری به نظر میرسد که نسبت به چگونگی و پرورش روانی کودکانمان شناخت بیشتری بهدست آوریم و به موازات آن، آمادگی روانیامان در پذیرش این مسئولیت را هم افزایش دهیم.
تحقیقات نشان میدهند که انسانهای شاداب، سالم و متکی به نفس زاییده محیطهای خانوادگی سالم، با ثبات و گرمی هستند که در آنها والدین از صرف وقت و توجه لازم بدانها کوتاهی نکردهاند. اما در اینجا باید به این نکته هم اشاره کرد که برخلاف بعضی باورهای غلط پرورش و مراقبت از کودک فقط کار یک فرد (مادر) نیست بلکه پدر نیز در این میان وظیفه خطیری بر عهده دارد . متاسفانه به دلیل اهمیت مقاصد اقتصادی در جوامع ثروتمند امر پرورش کودکان و مسائل مربوط به آن با بیاعتنایی مواجه شده است و تجلیل و قدردانی جامعه از والدینی که وقت خود را برای پرورش کودکان خود صرف میکنند کمتر شده که این خود یک بیعدالتی محض است و ما شاهد نتایج آن هستیم .
رابطه میان دوران کودکی و زندگی همراه با رضایت خاطر و خشنودی در بزرگسالی از مواردی هستند که در ارتباط مستقیم با یکدیگرند. مطالعات نشان میدهد که افراد خوشحال و راضی افرادی هستند که رابطهای تعریفشده و درست و یا به عبارت دیگر دلبستگی امن و محکمی را با والدین خود در کودکی داشتهاند. آنها افرادی هستند که در کودکی و بزرگسالی از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و هیچگاه خود را فردی قربانی نمیبینند بلکه سعی آنها در اثرگذاری بیشتر و کمک به دیگران است. آنها همچنین در هنگام نیاز به جستجوی کمک برمیآیند و پذیرای آن نیز هستند. اما نباید فراموش کنیم که عواملی مانند عوامل اجتماعی، تجارب فردی، تجارب دوران کودکی و نوجوانی، تجارب و روابط قبل و بعد از ازدواج میتوانند نقش مهمی را در رابطه مادر و فرزند ایفا کنند. همچنین از آنجایی که افراد هر کدام نقش مهمی در بالا بردن آگاهی شخصی و انتخاب درست خود دارند، کودکی سخت و بد نباید راهی برای توجیه اشتباه و یا انتخابهای غلط آنها در بزرگسالی باشد.
دلبستگی چیست؟
دلبستگی به عنوان یک بند عاطفی واحد بین کودک و شخصی (مادر) که با او احساس راحتی، امنیت و خوشحالی را مبادله میکند گفته میشود. جان بالبی John Bohlby، روانشناس انگلیسی، دلبستگی را بهصورت جاودانهترین ارتباط روانی بین انسانها تعریف میکند که این امر حاصل یک الگوی رفتاری خاص است که هسته مرکزی آن در محیط طبیعی خانواده و در همان ماههای اولیه زندگی نوزاد شکل میگیرد. نخستین نمود رفتاری این دلبستگی تمایل کودک نسبت به وجود مادر خود میباشد که طی زمان نظم بیشتری به خود میگیرد و اما این دلبستگی بهخصوص در یک سال اول زندگی، تحت شرایط خاص مانند ترس و عدم امنیت، احساس درد، بیماری و غیره فعالتر میشود.
به عنوان مثال کودک در هنگام ترس و تجربه استرس با گریهای متفاوت از انواع دیگر گریهها به دنبال مادر خود میگردد و با حضور او (بغل کردن و نوازش کودک، تماس پوستی( آرام میگیرد. در واقع با تحقیقاتی که همکار بالبی، خانم مری اینسورت Mary S.Ainsworth ، انجام داد مشخص شد که وجود و حضور مادر میتواند هم در کاهش و هم در افزایش استرس بدن کودک موثر باشد.
از دیدگاه روانشناختی، تجربههای دوران کودکی اثرات بسیار گستردهای را بر رشد و رفتار انسان در آینده میگذارد. پس لازم به یادآوری است که دلبستگی تنها مختص کودک و مادر نیست و ما میتوانیم رفتارهای مشابه آن را در بزرگسالان و نوجوانان در هنگام بروز مشکلات، فشارها و نگرانیها نیز شاهد باشیم با این تفاوت که ظهور و بروز این رفتارها با رفتار کودکان متفاوت است.
در این شماره به همینجا بسنده میکنم تا در شماره بعد به انواع دلبستگی کودک و مادر بپردازم .
این مطلب در در نسخه تعاملی پرنیان ۱۲، در این صفحه ببینید.
ادامه مطلب در شماره ۱۳ پرنیان منعکس شده است.