دکتر وحید طلوعی
در پاسخ به پرسش موضوع ماه نشریه پرنیان: «آیا در کانادا جامعه ایرانیان وجود دارد؟»
اگر همۀ تعریفها از جامعه را – که به قولی بیش از نود تعریف است – جمع کنیم، در نهایت فقط یک عنصر اصلی در آن شناسایی خواهیم کرد که حضور انسان است؛ جامعه توده و گروهی از آدمیان است، همین. هر چیز دیگری که به این تعریف بیفزاییم به صورتی از جامعه رضایت دادهایم و گاه هم به بیراهه میافتیم. مثلا اگر بگوییم گروهی که در یک سرزمین زندگی میکنند، میدانیم که مرزها بسیار تازهاند. اگر بگوییم آدمیانی با یک زبان مشترک، میدانیم که در سرزمینهایی چون ایران این زبان در اصل ابزاری نو برای یکپارچهسازی بوده است و اگر بگوییم با یک دین مشترک – که ادیان از آن بسیار دفاع میکنند – باز هم میبینیم که تفاوت مذاهب و ادیان در گروههای انسانی پیوسته به هم، بسیار است. پس پرسشی در ذهن خواهد آمد که این آدمیان به چه سبب در کنار هم باقی میمانند و این توده انسانی چگونه نظم میگیرد یا بینظم میشود، چگونه آدمیان در کنار هم میمانند و در حالی که منافع متفاوت و متضاد دارند، این تودۀ انسانی پابرجا میماند.
یک جواب ساده این است که مجموعهای از ارزشها درکارند و این ارزشها که در فرهنگ و شیوۀ زندگی آدمیان دخالت میکنند، آنها را به هم پیوند میدهد. مثلاً دین – و منظور منحصر به ادیان وحیانی نیست و این اسم، همۀ اشکال مناسکی از جانپنداری اشیاء تا صورتهای نوپدید مذاهب قرن بیستویکم را در برمیگیرد-، در قالب مناسک و مراسم، آدمیان را جمع میآورد و در این جمعآوردن، ارزشها و هنجارهایی را پیش ایشان میگذارد و همین ارزشهاست که ایشان را به هم گره میزند. البته میبینیم که این ارزشها فقط از دین زاده نشده و نمیشوند و البته در تودههای انسانی متفاوت هم مختلفاند. اگر چنین باشد، گویا آدمیان در جایهای متفاوت صورتهای متفاوتی از جامعه را شکل میدهند. با این حساب، میشود گفت که در درون هر جامعه نیز نسبت به زمینههای که در آن ارزشها و هنجارها متفاوتاند و نیز نسبت به جایی که آدمیان در آن زندگی میکنند صورتهای متفاوتی از جامعه نیز موجود است؛ جامعههایی کوچک درون جامعهای بزرگتر که خود جامعهای کوچک در جامعهای بزرگتر است و به همین ترتیب.
حال پرسش بعدی شکل میگیرد که چگونه آدمیان در میان این جوامع راه خود را پیدا میکنند و زندگیشان را به سر میبرند. به این پرسش از این منظر هم میتوان نگریست که چگونه آدمیان امروزه در کلانشهرهایی مثل تورنتو و تهران زندگی میکنند، در میان انبوهی از خلایق که ایشان را نمیشناسند و با ایشان همراه و همرای نیستند و در میانۀ خیابانهای بسیاری که درهم پیچیدهاند و راههایی بیانتها راه خود را مییابند. پاسخ دم دست البته این است که آدمیان در میان گروهی که میشناسند زندگی میکنند، با ایشان همصحبتاند و با همین افراد دمخور. هر کس گروهی از دوستان و آشنایان دارد که در بین آنها احساس امنیت و تعلق میکند و همین موجب میشود که به راحتی در شهری که دیگر در آن، هیچکس هیچکس را نمیشناسد هراسان نشود.
اگر در بالا درست گفته باشم، بنابراین جامعه به منزلۀ تودهای انسانی با چند چیز دیگر باید با هم دیده شود؛ با ارزشها و هنجارها، با جای زیست و با شبکه روابط فردی و همۀ اینها هم برای افراد متفاوت بسیار متفاوت است. برای همین است که جامعهشناسان به تفاوتی ظریف بین دو مفهوم اشاره میکنند: اجتماع و جامعه. چنان که در مثالهایی که برای تعریف جامعه آوردم، گویا جامعه برای اینکه قوام خود را بیابد جای زیست و زبان و ارزش و هنجارها را در یک سرزمین تثبیت میکند و برای این کار چه بسا که دست به کار همان یکپارچهسازی شود. این امر که همواره با شکل گرفتن صورتی از نظم همراه است و البته منطقی را بر جامعه حاکم میسازد و هر چه این منطق عقلانیتر باشد، فرد در آن جامعه مهمتر و بنابراین خواستهاش نیز مهمتر میشود.
از سوی دیگر هر فرد خاص در جای خاصی از سرزمین آن جامعه زندگی میکند و به علل فراوان – که از آن جمله است اندازۀ تودۀ انسانی از حیث جمعیت و نیز میزان عقلانیشدن روابط انسانی – ارزشها و هنجارهای متفاوت دارد، نمونۀ سادۀ آن قرار گرفتن در تقسیمات جغرافیایی و کشوری است. قطعاً یک پایتختنشین ساکن کلانشهر روابط متفاوتی با یک روستانشین مرزی دارد. شکل این روابط است که اجتماع را از جامعه جدا میسازد. شاید فردیناند تونییس، جامعهشناس آلمانی، اولین بار این دو مفهوم را از هم جدا کرد و برای هر یک مشخصاتی به دست داد. از نظر او، اجتماع گروهی است که در آن پیوندهای نزدیک و صمیمانه روابط اعضا را مشخص میکند و افراد عضو اجتماع به سلامت، رفاه، اعتماد متقابل و همکاری با یکدیگر اهمیت میدهند. در مقابل، در جامعه رقابت، منافع شخصی، کارایی فردی، پیشرفت و تخصصگرایی اهمیت دارد. مشخص است که برای ایجاد پیوندهای نزدیک و صمیمانه از آن نوع که تونییس میگوید، لازم است که حدود اجتماع نیز کوچک باشد. برای همین، در ابتدا بحث اجتماع برای ساکنان روستاها مطرح شد و در مقابل آن در شهرها سخن از جامعه به میان آمد. اما پرسش بعدی این خواهد بود که آیا فقط در بین ساکنان روستا که معدودند و هم را میشناسند اجتماع شکل میگیرد یا آنکه جامعهای معدود و آشنا هم ممکن است که اجتماع نباشد.
برای آنکه این تفاوت اندکی روشنتر شود بد نیست که اجتماع را با انجمن مقایسه کنیم. این مقایسه شاید از نظر اینکه ابعاد این دو به هم نزدیکتر است، به ذهن نزدیکتر بیاید. دیدیم که اگر کسی عضوی از اجتماع باشد، ارزشها و اهداف و هنجارهایی را میپذیرد که به صورت جمعی و برای «همه» ارزش و هدف و هنجار تلقی میشوند و در این زمینه اینکه بنا به اتفاق منافع او با دیگران گره خورده باشد مطرح نیست. در این حالت، هر یک از اعضای اجتماع به جای آنکه به دنبال دستاوردی برای خویش باشد، به دنبال آن است که در درجۀ اول به دستاوری برای «ما» بیندیشد و به همین سبب، ابتدا خود را عضوی از اجتماع (گروه) به حساب میآورد و دیگر بین نفع خود و اجتماع فرقی نمیگذارد. اما افراد عضو یک انجمن، هر قدر هم که وابسته به هم باشند و انجمن کوچک، از منافع خودشان تصوراتی جداگانه دارند، یعنی حتی اگر هدفشان هم جمعی باشد – مثل انجمنهای صنفی – ولی هر کس برای افزایش منافع خودش اقدام میکند، حتی اگر منافعش همراه با منافع دیگران هم باشد. به صورتی دیگر، در انجمن هر کس در رابطهای دخیل است تا از آن به منزلۀ ابزاری بهره گیرد تا هدف شخصیاش را محقق کند، در حالی که در اجتماع پیگیری هدف جمعی فینفسه ارزشمند تلقی میشود. اینکه این هدف از کجا تعریف میشود و بر چه اساسی شکل میگیرد به مجموعهای از همان ارزشها و هنجارها برمیگردد که در ابتدا گفتیم و نیز به جبری که اجتماع از نظر تولید هویتی جمعی برای اعضایاش وارد میآورد. یعنی اگر خود را عضو اجتماعی بدانیم، به واسطه همین تعلق است که تعهدهای مشخصی نیز شکل میگیرد که ضامن آن البته فقط ارزشی است و این ارزش منوط به جمع است و نه به فرد یا حتی یک گروه از افراد در اجتماع.
این مقدمۀ طولانی احتمالاً به این نتیجه خواهد رسید که رویکرد به اجتماع وابسته به مکان، ارزشها و حس تعلق است. به سبب مکانی بودن اجتماع است که محله را هم اجتماع در نظر میگیرند، چون از حیث مکانی برای افرادی که در آن زندگی میکنند تعلقآفرین است؛ و همچنین است سخن گفتن از اجتماع شهری و مانند اینها. به سبب ارزشمداری اجتماع است که سخن از اجتماع مذهبی و اجتماع جنسیتی میرود و به سبب حس تعلق است که سخن از روح حاکم بر اجتماع به میان میآید.
در این بین، اجتماعات قومی در جوامع مهاجرپذیر آمیزهای از همۀ اینها هستند. گروههای قومی معمولا در شهرهای بزرگ در محلهایی خاص گرد هم میآیند، کسبوکارهای خاص خود را راه میاندازند، مراکز فرهنگی و مذهبی و سیاسی خود را شکل میدهند و فعالیتهای آنها همراه است با حس تعلقشان به پیشینۀ فرهنگی و قومیشان. شک نیست که در بین ایشان نیز شبکههای روابط اجتماعی به اشکال گوناگون در کار است و شک نیست که ایشان نیز وابسته به جا و مکانیاند که در آن زندگی میکنند. بیشک سخن گفتن از اجتماع ایرانیان در جایی که جمعیت ایرانیان پراکنده و معدود باشد روا نیست، همچنان که سخن گفتن از اجتماع به هم پیوستهای از ایرانیان کانادا که همۀ اجتماعات شهرها و مراکز ایراننشین را در برگیرد؛ میدانیم که وابستگی مکانی در اجتماع مهم است. به همین ترتیب، لازم نیست که همۀ ایرانیان خود را عضو اجتماع ایرانیان بدانند، چرا که در این میان حس تعلق و نیز امکان انتخاب اجتماع وجود دارد. در عین حال از یاد نباید برد که اجتماع هم به خودی خود امری یکدست و یکپارچه نیست، افراد عضو اجتماع ایرانیان خود دارای شبکههای ارتباطی متفاوت و نیز هویتهای متفاوت چندگانهاند که ایشان را در جایگاههای متفاوتی درون اجتماع ایرانیان قرار میدهد. این هویتهای متفاوت نیز قومیتها و زبانها و لهجهها و فرهنگها و جنسیتهای متفاوت را در بر میگیرد.
با این همه، وقتی که سخن از ایرانیان کانادا به میان میآوریم یا ایرانیان کبک یا ایرانیان مونترال میدانیم که دربارۀ چه صحبت میکنیم؛ دربارۀ گروهی از آدمیان که در جغرافیایی مشترک با ارزشهایی مشترک، خود را به آن گروه متعلق میدانند و به واسطۀ همین تعلق در مناسک و مراسم خاص شرکت میکنند، زبانی خاص را زنده نگه داشتهاند، فرهنگ خاصی دارند و شبکۀ ارتباطیشان درون این گروه قوی است. نکته در این است که آیا این گروه[ها]ی انسانی، این اجتماعات ایرانیان، اهدافی دارند که افراد عضو، آن اهداف را برتر از منافع شخصی خود قرار دهند و آیا برای پیوند با و تأثیر بر جامعۀ جدیدی که بدان پا نهادهاند برنامهای در پیش دارند. بسیاری کسان کوشیدهاند که چنین شود و هنوز در آغاز راهیم. از یاد نبریم که اجتماعات انسانی مبتنی بر روابط صادقانه و صمیمی افرادند و با دستور و توصیه شکل نمیگیرند؛ باید به روند پیدایش و شکلگیری اجتماع ایرانیان در هر جای کانادا یاری رساند.
این مطلب در شماره ۲۰ پرنیان کانادا منعکس شده است.