پیام نوروزی از دیرباز اهمیت بهسزایی در فرهنگ پارسی و بزرگداشت این عید مهم داشته است. اینکه شاعران اینچنین از نغمهسرایی بلبلان و شکفتن بنفشه شعرها سرودهاند بخشی به دلیل همین پیامآوری و خجستهگویی بوده است. اگر چه تاریخچه پیام و شادباش نوروزی کهن است اما امروزه در کاربردهای سیاسی معمولا جز مقدمهای، این پیامها ارتباط زیادی با نوروز ندارند و گاه از هر آنچه محتوای بهاری و نوروزی است تهیاند. دیگر برای مخاطبان این پیامها عادی شده است که رهبرانی در اوج بحرانسازی، مشکلتراشی و تحمیل تحریمهایی کمرشکن که به ضرر سلامت و نشاط امروز و فردای «ملت عزیز ایران» و نسلهای بعدی تمام میشود برای «این ملت عزیز»، آرزوی شادابی و فرخندگی و میمنت کنند.
یکی از بیمعناترین این نوع پیامهای نوروزی آنی بود که عالیجناب جان برد وزیرخارجه کانادا که دولت مطبوعش به فرموده کارشناسان حقوق بینالملل «احمقانهترین» و «غیرانسانیترین» تحریمهای ممکن را در حق شهروندان ساکن ایران و ایرانی-کاناداییهای کانادا اعمال کرده برای «ایرانیان عزیز» رسانهای کرد. ایشان در این پیام که از سر تصادف یا به عادت خطیبهای منبری، برای رعایت حال پامنبریها، این بار یادش نرفت که «خلیج فارس»، خلیج عربی نیست از تغییر در دولت ایران بعد از انتخابات سال ۹۲، «در حد کلام» میگوید و اینکه رفتارها تغییر نکرده است و اینکه مرغ ما هنوز یک پا دارد. خوب، به فرض که ایشان از پیچیدگی وضعیت سیاسی ایران چندان مطلع نیست و بهفرض که ایشان تغییر رفتار سایر دولتهای غربی را – که تاثیر رفتارشان بر وضعیت ایران بسیار موثرتر از کانادا است- در قبال ایران ندیده باشد، حداقل در همان حد تغییر لحن و کلام دولت ایران که میتواند در جهت کمک به حل مشکلات ایرانیان ساکن در هر دو کشور از خودش تغییر نشان بدهد، نمیتواند؟ بالاخره دیپلماسی را برای وزارت خارجه ساختهاند نه ارتش یا وزارت امنیت کشور، غیر از این است؟
اما وقتی قدری عمیقتر شویم اوضاع حتی بدتر است. به فرض که همه سخنان و توجیهات جناب وزیر درست باشد؛ بهفرض که موضوع بسته شدن سفارتهای دو کشور در پایتخت یکدیگر که از همه طیفهای مختلف سیاسی –منهای خود گروه هارپر و حواریون- آن را نقد کردند، واقعا لازم بوده باشد؛ بهفرض واقعا نشود برای هزاران پدر و مادر کهنسالی که الان مجبورند علاوه بر هزینهها و موانع مختلفی که تصمیمات عجولانه و غیرمنطقی دولت کانادا بر سر راه دیدار خانوادههایشان در کانادا ایجاد کرده، برای الزامات بیومتریک راهی ترکیه شوند و یا چون بسیاری قید سفر به کانادا را بزنند کاری کرد؛ اینها و دهها مورد دیگر هم هیچ، آیا همین مصوبه تحریم، وزیر خارجه را مکلف نکرده که درخواستهای موارد استثنا را بررسی کرده و در صورت صحت، تایید کند؟ پس چرا الان قریب به دو سال است که ایشان به این موارد که همگی مربوط به شهروندان ایرانی-کانادایی است و یا ایرانیانی که برای انواع برنامههای مهاجرتی تقاضا داده و پرونده آنها فقط نیازمند به نقل و انتقالات مالی است نگاه هم نیانداخته و حداقل آنها را رد نکرده است؟ اگر ایران چنان زندان مخوفی است که ایشان آن را ترسیم میکند، آیا شخص ایشان با معطل کردن انسانهایی که بر اساس قوانین کانادا برای مهاجرت اقدام کرده و تمام وظایف و پرداختهای قانونی خود را هم انجام دادهاند و فقط منتظر حرکت قلم ایشان هستند در تداوم این وضعیت برای این افراد مقصر نیست؟ اصلا این چه معنایی دارد که ایشان مرتبا در حال سرک کشیدن و اظهار نظر در مورد تمام وقایع این سر و آن سر عالم هستند – که عموما این اظهارنظرها هیچ تاثیری هم در تغییر وضعیت آن مناطق ندارد- اما سری به میز کار خود و تکالیف قانونی که مصوبه خودشان بر دوش ایشان گذاشته نمیزنند؟ حال شنیدن پیام شادباش نوروزی با این لحن و حال و از سوی چنین کسی برای آنهایی که ماههاست منتظر نظر ملوکانه ایشان هستند چقدر میتواند فرخنده و بهاری باشد؟
خوب است کسانی که برای جناب وزیر سفره هفتسین میچینند و «درود» و «پیروز» یادش میدهند به ایشان خاطرنشان کنند که در ادبیات ایران فقط از بلبل و نغمهسراییهای بهاری سخن نرفته است؛ زمستان که طولانی میشود فقط قار قار کلاغ در خاطرهها میماند.
سردبیر