اگر قرار باشد یک صفت در مورد دولت محافظه هارپر بیان کنیم که همگی، از احزاب رقیب تا رسانههای رفیق بر آن اذعان داشته باشند این صفت چه خواهد بود؟ به احتمال زیاد «عدم شفافیت». میل به مخفیکاری، انجام امور بدون سر و صدا و یا با کمترین میزان اطلاعرسانی و پاسخ دادن به پرسشها از طریق بیان یک سری کلیات و به شیوهای که هیچکس نفهمد پاسخ سرراست و دقیق به پرسش چه بوده تقریبا در تمامی سازمانها و نهادهای زیرمجموعه این دولت از شخص نخست وزیر و دفترش تا تلفنچی نماینده محافظهکار یک منطقه نه چندان نامآشنا یک وجه مشترک است. چنین یکپارچگی آهنینی هم چندان عجیب نیست چون دیگر بر همگان آشکار شده است که چه پروتکلهای سختگیرانهای در این زمینه در سطح دفتر نخست وزیر تدوین شده و چگونه افراد زیادی بابت عدم رعایت مفاد این سیاستنامهها تنبیه و مجازات شدهاند.
اگر بخواهیم کل ماجرای پرداخت چک ۹۰ هزار دلاری به مک دافی، سناتور و شومن محافظهکاران که اصلا برای تلطیف چهره زمخت آنها به استخدام درآمده بود توسط رییس دفتر نخست وزیر را توصیف کنیم میشود ماستمالی کردن یک اقدام بالقوه مخاطرهآمیز در قالبی کاملا غیرشفاف. و از همین جنس مخفیکاریهاست که دفتر خاطرات همین سناتور مورد غضب قرار گرفته (و ایمیلهای وی که به دادگاه عرضه شده) این میزان اهمیت مییابند چون روزنههای باریکی از نور به حیات خلوت بسیار تاریک و احاطهشده با دیوارهای پولادینی که سیستم اقتدارگرایانه هارپریسم خلق کرده میافشانند.
یکی از نمونههای بسیار مشخص این نوع پنهانکاری و عدم شفافیت را میتوان در حوزه مهاجرت دید. در ۴ سالی که این وزارتخانه در دوره اکثریتی محافظهکاران اداره شده یک فرمول بر اغلب برنامهها حاکم بوده است: تعطیلی برنامه و تبدیل آن به برنامهای مبهم با کمترین میزان اطلاعرسانی درباره آن. نگاه کنید که بر سر برنامههایی چون سرمایهگذاری فدرال، کارآفرینی فدرال و نیروی متخصص فدرال چه آمده است. در همه آنها وزیر وقت (که در عمده زمانها مسئولیت آن بر عهده سوپراستار دولت، جناب جیسن کنی بوده) با هیاهوی بسیار و تاکید بر ضعفهای برنامه (که عموما درست بوده) آن برنامه را برای مدتی و سپس همیشه تعطیل کرده و بعد چیزی را باز با آب و تاب فراوان و جار و جنجال تعریف کرده که هیچکس نمیدانسته دقیقا چیست و چطور عمل میکند و عمدتا تنها یکی-دو شرکت رفیق و دوست وزارتخانه که بعدا هم به سرعت در آن فعال میشدهاند از آن به عنوان برنامههای نبوغآمیز نام بردهاند و سپس به فاصله کوتاهی یکی-دو مورد ویزا هم جلوی دوربینهای تلویزیونی به متقاضیان دادهاند و بعد تمام! نه اخبار تکمیلی ارائه شده و نه آمار دقیقی؛ اینکه چند نفر تحت این برنامهها و با چه ویژگیهایی ویزا گرفتهاند و این برنامهها چقدر توانسته آن اهداف اولیه را تامین کنند؟
بالاخره کاناداییها باید امکان این ارزیابی را داشته باشند که بعد از این همه تعطیلی و هزینه و سر و صدا، این برنامهها چقدر در جهت منافع امروز و فردای کانادا عمل کردهاند. این در حالی است که هزینههای فراوانی از جیب مالیاتدهندگان کانادایی به بهانه مکانیزه کردن و یکپارچهسازی تمامی سیستم انجام شده که قاعدتا نتیجه آن باید گزارشگیریهای سریعتر و پاسخگویی شفافتر باشد اما اداره مهاجرت به جای آن مرتبا بر تاخیرهای زمانی اعلام آمارها و هر چه کلیتر بیان کردن آنها افزوده است.
آخرین نمونه این مبهمکاری را میتوان در ارسال دعوتنامههای سیستم جدید ورود سریع دید. اگر شما توانستید از شیوه انجام این کار یک نظم منطقی درآورید احتمالا برای جایزه نوبل ریاضی امسال کاندیدا خواهید شد. هیچگونه ملاکی در مورد نحوه انتخاب تعداد دفعات ارسال در ماه، حداقل امتیاز و تعداد پروندههای هر نوبت مشخص نشده است. همچنین پرسشهایی از قبیل اینکه در هر نوبت به هر یک از چهار برنامهای که تحت این سیستم کار میکنند چقدر دعوتنامه ارسال شده؟ این دعوتنامهها در چه رشتههای شغلی و برای چه مناطق جغرافیایی ارسال شده است؟ آیا کسی بوده که امتیازش از فرد دعوتنامه گرفتهای بیشتر بوده باشد و دعوتنامه برایش ارسال نشده باشد و چرا؟ و دهها نمونه دیگر بیپاسخ ماندهاند و قاعدتا رسانههای کانادایی باید برای یافتن پاسخهای آن تلاش کنند چرا که این دولت پیش از آغاز این برنامه در مظان این اتهام بوده که کل این سیستم را برای انجام یک تبعیض ساختاری و جلوگیری از ورود برخی ملل و ادیان به کانادا طراحی کرده است و حالا باید مشخص شود که این اتهام تا چه میزان به واقعیت نزدیک است. اما مشکل اینجاست که طلب کردن شفافیت و روراستی از این دولت یک آرزوی محال است.
مجید بسطامی- سردبیر
یادداشت سردبیری شماره ۳۳ پرنیان