مجید بسطامی
برای اکثریت قریب به اتفاق مهاجران به کانادا مهمترین بخش از فرایند استقرار موفق در سرزمین جدید با موضوع کاریابی موفق معنا مییابد. اما سوال اینجاست که چه زمانی و از کجا باید شروع کرد؟
از کجا آغاز کنیم: انتخاب کریر یا جستجوی شغل؟
اغلب افرادی که در کانادا به دنبال کار هستند فراموش کردهاند که کنکاش در حوزه شغلی-کریر career مقدم بر جستجوی شغل job searching است. در واقع، اینکه میخواهیم «چه کاره» بشویم مهمتر از این است که «چه کاری برای ما هست؟» شما ممکن است بخواهید وارد فیلد مهندسی عمران شوید؛ این کریر است. اما یافتن یک پوزیشن شغلی در این فیلد در یک شرکت کانادایی در شهر مونترال، کاریابی یا جستجوی کار است. قبل از اینکه به کاریابی یا job searching بپردازیم باید در مورد کریر یا فیلد شغل خود به قطعیت رسیده باشیم. این موضوع برای همه افراد در هر کشوری مهم است اما برای مهاجران بسیار مهمتر است. چرا؟
چون باید مطمئن باشیم امکان ورود به کریر مورد نظر در کانادا برای ما مقدور است. دلایل مختلفی وجود دارد که میتواند سبب شود ما نسبت به دنبال کردن کریر قبلی خود تجدید نظر کنیم. برخی از آنها به ماهیت کریر مورد نظر بستگی دارد و برخی به شرایط و وضعیت متقاضیان کار. مثلا:
اول، فقدان، حذف یا افول آن کریر در بازار کار جدید. مشاغلی در ایران هستند که ممکن است در کانادا معادل آنها موجود نباشند. یا آنچه که هست آن قدر متفاوت باشد که تنها اشتراکات اندکی با حوزه کاری همنام خود دارد. یا ممکن است که از مجموعه مشاغلی بوده که در دهه اخیر به دلیل تغییرات گسترده تکنولوژیکی یا ارتباطی در کانادا حذف شده یا مشخص است که در ده سال آینده از تعداد مشاغل وابسته به آن مرتبا کاسته خواهد شد.
دوم، کریرهایی که وابستگی زیادی به زبان غیرفارسی دارند. به فرض شما یک روزنامهنگار، معلم ادبیات و زبان (فارسی)، هنرمند سینما و یا تلویزون و نظایر اینها هستید. کسی که قاعدتا تسلط بسیار بالاتری نسبت به زبان فارسی نسبت به متوسط عمومی جامعه دارد؛ هم در حوزه نگارش و هم گویش. همکاران شما در کانادا همین وضعیت را دارند اما با زبانی دیگر (انگلیسی یا فرانسه). درست است که از نظر لفظی هر دو روزنامهنگار هستید و چه بسا شما روزنامهنگار بسیار خبره و معتبری هم باشید اما اینها وقتی وارد بازار کار کانادا میشویم معنای دیگری پیدا میکند. نیازمندی چنین رشتههایی به تسلط زیاد به زبان انگلیسی بدیهی است و طیف اینگونه مشاغل بسیار گستردهتر از آن چیزی است که در ابتدا افراد میپندارند.
سوم، نیاز به دریافت مجوز. رشتههایی هستند که به دریافت مجوز نیاز دارند و معمولا برای دریافت آن مجوزها باید دورههای تحصیلی را طی کرد یا آزمونهایی را پشت سر گذراند و سطح خاصی از تواناییهای زبانی را دارا بود. برخی از افراد حوصله، توان یا شرایط اقتصادی لازم برای این دوره زمانی را ندارند.
چهارم، نیاز به بهروزرسانی اطلاعات. تعداد رشتههایی که نیاز به مجوز دارند در مقابل آنها که نیاز ندارند چندان زیاد نیست اما از میان همانها که مجوزی لازم ندارند تعداد بسیاری هستند که افرادی با سطح تحصیلات یا تجارب در ایران ممکن است نتوانند به راحتی برای استخدام در آنها اقدام کنند و نیاز به بهروزرسانی اطلاعات از طریق گذراندن دورههای آموزشی یا تحصیلی داشته باشند که باز به صورت مانعی در پیش پای عدهای ظاهر میشود.
پنجم، اختلافات و تفاوتهای فرهنگی. ماهیت همه رشتهها نظیر هم نیست و بسیاری از رشتهها خصوصا آنها که با انسانها سر و کار دارند علاوه بر تسلط به مهارتهای شغلی یا زبانی، نیازمند اطلاع از پیشینههای فرهنگی هم هست. تسلط به این اطلاعات و آگاهیها نیازمند زمان یا پیمودن مسیرهایی است که برای افراد میتواند به صورت مانعی بر سر راه ادامه مسیر شغلی فعلی آنها منجر شود.
ششم، کریرهایی که به تجربه موفق کانادایی در مدت زمان طولانی (حداقل ۵ سال) نیاز دارند. برخی از مشاغل به دلیل ماهیتاشان بیش از سایر مشاغل به تجربه حضور در بازار کار کانادا نیازمند هستند. حوزههای مختلف مدیریتی از آن جمله است. شما تا در محیط کار کانادایی فعالیت مداومی نداشته باشید و مشاغلی در سطوح سوپروایزری یا انجام هماهنگی را تجربه نکرده باشید به دشواری میتوانید وارد فیلدهای مدیریتی شوید حتی اگر در ایران برای مدتی طولانی مدیر بوده باشید.
قبل از اینکه هر چیز از خودتان سوال کنید چقدر درباره مشخصات و جزییات مربوط به فیلد شغلی خود در کانادا اطلاع دارید و آیا میدانید که بنا دارید در همین فیلد به برآورده کردن نیازهای ضروری و یافتن شغل اقدام کنید یا لازم است به تغییر فیلد شغلی career transition بیاندیشید؟ اگر چنین است مسیر تغییر فیلد شغلی به چه شکلی است؟ این خود حکایت مستقلی است!
مقاله کامل را در این آدرس ببینید: