Page 34 - Parnian Magazine - Volume 36 - Iranian Immigrants Monthly
P. 34

‫اوقات فراغت ایرانیان در طول تاریخ‬

                                                                            ‫سحر بختیاری‬

                             ‫نیـز اشـاره کـرده اسـت‪.‬‬                               ‫اوقــات فراغــت‪ ،‬اوقــات آزاد بــرای انجــام کارهــای مــورد علاقــه اســت‬
‫برخـی محققیـن معتقدنـد کـه تهاجـم مغـول در قـرن هفتـم هجـری قمـری‬                  ‫کــه شــامل اوقاتــی نمی‌شــود کــه صــرف رفــت و آمــد بــه محیــط کار‪،‬‬
‫کـه بـا ویرانگـری مـادی و معنـوی بسـیاری همـراه بـود‪ ،‬سـبک زندگـی‬                  ‫رسـیدگی بـه امـور خانـه و خانـواده و رفـع احتیاجـات طبیعـی بـدن ماننـد‬
‫و چگونگــی گذرانــدن اوقــات فراغــت مــردم ایــران را تغییــر داد‪ .‬ناامنــی‪،‬‬      ‫تغذیـه‪ ،‬خـواب و اسـتحمام می‌کنیـم‪ .‬ایـن اوقـات‪ ،‬فرصتـی اسـت کـه فـرد‬
‫آسـایش و آرامـش را از مـردم سـلب کـرد و جامعـه بـا مصائـب و مسـائلی‬                ‫بــا طی ‌بخاطــر و بــدون دغدغــه لحظاتــش را ســپری می‌کنــد‪ .‬برخــاف‬
‫روبـ ‌هرو شـد کـه در طـرز اندیشـه و در نحـو‌هی جهان‌بینـی آ ‌نهـا تأثیـری‬          ‫نظـر برخـی متفکـران کـه معتقدنـد در گذشـته‪ ،‬اوقـات فراغـت و آسـایش‬
‫عمیـق نهـاد‪ .‬عامـ ‌هی مـردم و حتـی برخـی زنـان بـه خانقا‌ههـا روی آوردنـد‬          ‫مختـص طبقـات ممتـاز و اشـرافی بـوده و بـا توسـع ‌هی جوامـع گسـترش و‬
‫و گوشه‌نشــینی و عزلــت اختیــار کردنــد‪ .‬انزوال‌گرایــی‪ ،‬سســتی‪ ،‬ناامیــدی‪،‬‬       ‫در بیـن عمـوم تعمیـم یافتـه اسـت؛ بایـد گفـت گزار ‌شهـای زیـادی در بیـن‬
‫جبرگرایـی انگیـزه‌ای بـرای پرداختـن آ ‌نهـا بـه تفریـح و سـرگرمی باقـی‬             ‫منابـع از دوره باسـتان تـا کنـون دیـده می‌شـود کـه بـه سـرگرمي‪ ،‬تفريـح‬
‫نگذاشـت‪ .‬گذشـت زمـان و تـا حـدی بهبـودی اوضـاع اقتصـادی و البتـه‬                   ‫و فعالي ‌تهايــى پرداختــه كــه مــردم از هــر طبقــه‌ی اجتماعــی بــه هنــگام‬
‫روحیـه انعطـاف پذیـری مـردم در مقابلـه بـا مشـکلات و سـخت ‌‌یها و تطبیـق‬           ‫آســودگى از كار روزانــه‪ ،‬بــا شــوق و رغبــت بــه آ ‌نهــا روى مى‌آوردنــد‪.‬‬
‫خـود بـا شـرایط جدیـد سـرگرمی‌هایی را بـا خـود بـه همـراه داشـت؛ زیـرا‬             ‫باز ‌یهــا و بازیچ ‌ههــای مشــهور باســتانی و ســنتی ایرانــی ماننــد بــازی‬
‫ادامـه‌ی زندگـی بـدون پرداختـن بـه اوقـات فراغـت و جـا دادن بـه روح‬                ‫چــوگان‪ ،‬شــطرنج و تختــه نــرد و نمایش‌هــای مرســوم در اعیــاد ملــی و‬
‫مـال‌آور اسـت‪ .‬سـعدى‪ ،‬شـاعر قـرن هشـتم هجـری کـه جامعهشناسـى‬                       ‫مذهبـی کـه پیشـین ‌هی چنـد هـزار سـاله دارنـد‪ ،‬نشـان م ‌یدهـد کـه برخـی‬
‫واقعبيـن بـود‪ ،‬تفريـح و آسـايش و آرامـش را بـراى ادامـه دادن بـه كارهـاى‬           ‫مــردم باســتان‪ ،‬اوقــات فراغ ‌تشــان را بــه چنیــن تفریــح و ســرگرمی‌هایی‬
‫جـدى و خسـتگىآور‪ ،‬لازم و ضـرورى مىشـمرد‪ .‬او مىگويـد‪:‬‬                               ‫اختصـاص م ‌یدادنـد‪ .‬نـا گفتـه نمانـد کـه در گذشـته شـكار و چوگانبـازى‬
‫زمانى درس علم و بحث و تنزيل‬                                                ‫	‬       ‫و شـطرنج‪ ،‬تفريـح طبقـات ممتـاز‪ ،‬بـه ویـژه سـاطين‪ ،‬امـراء و سـركردگان‬
‫			كه باشد نفس انسان را كمالى‬                                                      ‫بــود‪ .‬تصویــر رقاصــان انفــرادی و گروهــی‪ ،‬روی ســفالین ‌ههای بــه دســت‬
‫زمانى شعر و شطرنج و حكــايت‬                                                     ‫	‬  ‫آمــده از کاو ‌شهــای باستان‌شناســان در تپــ ‌هی ســیلک و تپــه‌ی موســیان‬
‫			كه خاطـر را بـود دفـع ملالى‬                                                     ‫و گزار ‌شهــای مورخــان در بــار‌هی حضــور موســیق ‌یدانان در دربــار‬
‫خداى است آن كه ذات بىمثالش‬                                                      ‫	‬  ‫پادشــاهان‪ ،‬م ‌یتوانــد نشــان از علاق ‌همنــدی خــاص مــردم باســتان بــه‬
‫نگردد هرگز از حالى به حـالى‬  ‫			‬                                                   ‫شـنیدن نـوای موسـیقی تنبـک و سـرنا و رقـص و پایکوبـی در اوقـات فراغت‬
‫بـه غيـر از سـعدى‪ ،‬ديگـر متفكـران و صاح ‌بنظـران ايـران‪ ،‬كمابيـش بـه‬               ‫باشـد‪ .‬بـاذری‪ ،‬نویسـنده‌ی کتـاب فتو ‌حالبلـدان در قـرن سـوم هجـری‪ ،‬در‬
‫امـور تفريحـى توجـه كـرده و تـا حـدی در آثـار و اشـعار خـود مـردم را‬               ‫جریـان حملـه‌ی تازیـان بـه آذربایجـان می‌نویسـد کـه مـردم ایـن شـهر بـا‬
‫بـه امـور تفننـى و گـردش و تفـرج و سـير و سـياحت و مطالعـه در آفاق‬                 ‫پرداختـن هشـتصد هـزار درهـم‪ ،‬از فرمانـده‌ی لشـکر عـرب خواسـتند کـه‬
‫و انفـس ترغيـب كردهانـد‪ .‬جامـى در روضـ ‌هی دوم بهارسـتان‪ ،‬تأميـن‬                   ‫افـزون بـر بخشـیدن جـان و نگرفتـن اسـیر و ویـران نسـاختن آتشـکد‌هها‪،‬‬
‫سـعادت را در پنـاه پنـج چيـز ممكـن مىدانـد‪« :‬پنـج چيـز اسـت‬                        ‫آ ‌نهـا را از رقـص و پایکوبـی در روزهـای عیـد و انجـام مراسـم مذهبـی بـاز‬
‫كـه بـه هركـس دادنـد‪ ،‬زمـام زندگـى خويـش در دسـتش نهادنـد‪:‬‬                         ‫نـدارد‪ .‬همچنیـن‪ ،‬مـردم از دیربـاز راغـب بودنـد کـه در اوقـات فراغ ‌تشـان‬
‫اول صحبـت بـدن‪ ،‬دوم ايمنـى‪ ،‬سـوم وسـعت رزق‪ ،‬چهـارم رفيـق‬                           ‫بـه سـیر و سـفر همـراه بـا شـور و نشـاط‪ ،‬ماجراجویـی و اکتشـاف بـرای‬
                             ‫شـفيق‪ ،‬پنجـم فراغـت»‪.‬‬                                 ‫رهایـی از تنهایـی و سـختی بپردازنـد‪.‬‬
‫ميرفندرســىك از نويســندگان و متفكــران عهــد صفــوى (متوفــى بــه‬                 ‫شــمس‌المعالی قابــوس بــن وشــمگیر از امیــران زیــاری در نیمــ ‌هی دوم‬
‫ســال ‪ 1055‬ﻫ‪ .‬ق) همــان طــور كــه كار و هنــر و صنعــت را ضــرورى‬                 ‫قــرن چهــارم هجــری قمــری در یکــی از اشــعار خــود بــه بعضــی تفریــح‬
‫مىدانسـت؛ تفريـح و اسـتراحت و امـور تفننـى را نيـز بـراى رفـع خسـتگى و‬             ‫و سـرگرم ‌یهای مـردم مرفـه دوران خـود در اوقـات فراغـت اشـاره کـرده‬
‫آمادگـى بـراى كارهـاى جـ ّدى ضـرورى مىشـمرد‪ .‬در دور‌هی شـاه عبـاس‬                                                       ‫اســت‪ .‬وی م ‌ینویســد‪:‬‬
‫اول‪ ،‬قهوه‌خان ‌ههــای بســیاری در قزویــن و اصفهــان و دیگــر شــهرها‬              ‫	كـار جهان سـراسـر آز است يـا نيـاز‬
‫ســاخته شــد‪ .‬مــردم در اوقــات فراغت‌شــان در ایــن قهوه‌خانه‌هــا چــای‬          ‫مــن پيـش دل نيــارم آز و نيــاز را‬  ‫			‬
‫می‌نوشــیدند‪ .‬بــه بحــث و تبــادل نظــر م ‌یپرداختنــد و قلیــان می‌کشــیدند‪.‬‬     ‫من بيست چيز را به جهان برگزيدهام‬                                               ‫	‬
‫قهو‌هچـی معمـول ًا بـراى مشـتريان تختـه نـرد مـىآورد تـا بـا بـازى نـرد‬            ‫تـا هــم بـدان گــذارم عمـر دراز را‬  ‫			‬
‫خــود را ســرگرم کننــد‪ .‬بعضــى بــزرگان و افــراد طبقــ ‌هی ممتــاز‪ ،‬اوقــات‬      ‫شعر و سرود و رود و مى خوشگوار را‬                                              ‫	‬
‫فراغــت خــود را بــه بــازى شــطرنج مىگذراندنــد‪.‬‬                                 ‫شطرنج و نرد و صيدگه و يوز و باز را‬   ‫			‬
‫گاسـپار دروویـل‪ ،‬سـیاحی کـه در دور‌هی فتحعلیشـاه از ایـران دیـدن کـرده‪،‬‬            ‫ميدان و گوى و بارگه و رزم و بزم را‬                                             ‫	‬
‫راجـع بـه تفریـح و سـرگرمی ز ‌نهـای اشـراف می‌نویسـد‪« :‬در بارهـى كار‬               ‫اسب و سـلاح وجود و دعـا و نماز را‬    ‫			‬
‫و سـرگرمى ز ‌نهـاى ايرانـى‪ ،‬متحيـرم چـه بنويسـم؟ تـا زمانـى كـه مـادر‬              ‫همـان طـور کـه می‌بینیـد‪ ،‬وی در ایـن ابیـات افـزون بـر نشسـتن بـه بـزم‬
‫نشــدهاند‪ ،‬بــه كارى جــز آرايــش خــود نمىپردازنــد‪ .‬ايــن آرايــش گرچــه‬         ‫و خوشـگذرانی‪ ،‬بـه شـطرنج‪ ،‬تختـه نـرد‪ ،‬شـکار‪ ،‬اسـب سـواری و تیرانـدازی‬

                                                                                   ‫‪ 34‬گردشگری و تاریخ ‪ -‬شمـاره ‪ - 36‬شهریور ‪1395‬‬
   29   30   31   32   33   34   35   36   37   38   39