Page 51 - Parnian Magazine - Volume 36 - Iranian Immigrants Monthly
P. 51
اضافـه کشـید .دیگـر فقـط حساسـیت بـازی بـرای حسـام و ساسـان نبـود خریــداری کنــد .انگلســتان
بلکـه پـدر و دایـی ساسـان هـم درگیـر بـازی شـده بودنـد .یکهـو فکـری تــا مرحلــه ی نیمــه نهایــی
بـه ذهنـم رسـید .شـاید اگـر تماشـا کـردن حسـاس تریـن قسـمت جـام بــالا رفــت .در آن مرحلــه بایــد
ملـت هـا را از آن هـا محـروم مـی کـردم ،تلافـی حـذف انگلسـتان عزیـزم بـا آلمـان بـازی مـی کـرد .انگلسـتان بـا بـد شانسـی آن بـازی را واگـذار
و بدتـر از آن پکیـج بسـتنی و تمـر هنـدی را در مـی آوردم .کلمـه ی کلیـدی کـرد .البتـه «بـا بدشانسـی» را الان مـی فهمـم یعنـی چـه ،آن موقـع فقـط
ایـن بـود« :آنتـن ».در کسـری از ثانیـه بـا همیـن کلمـه ی کلیدی،گـزاره ی انگلیــ ِس مــن باختــه بــود .بــرای مــن در آن ســن و ســال خیلــی ســخت
منطقـی در ذهنـم شـکل گرفـت« :اگـر آنتـن تلویزیـون قطـع شـود ارتبـاط بـود در خانـه ی میزبـان و دشـمن دیرینـه ام ساسـان ،آن طـور اولیـن تیـم
بـا فرسـتنده قطـع مـی شـود ،نـو سـیگنال ».چهـار دقیقـه از وقـت اضافـه زندگــی ام ببــازد .ساســان و حســام بــالا و پاییــن مــی پریدنــد و مــن بــا
بـازی گذشـته بـود .حـالا وقتـش رسـیده بـود .گزارشـگر بـا هیجـان گـزارش بغضـی تـوی گلـو ،فقـط آنهـا را تماشـا مـی کـردم .ناغافـل ساسـان بـا یـک
مـی کـرد «:بلـه ،ماتیـاس سـامر تـوپ رو از خـط دفـاع شـروع میکنـه» مـن حرکــت غیرورزشــی زبانــش را از دهانــش بیــرون آورد و از شــکاف ایجــاد
در را بـاز کـردم« .اگـه ایـن تـوپ گل نشـه همـه چیـز بـرای چـک تمـوم شـده میـان زبـان و لـب هایـش ،صدایـی ناهنجـاری در آورد و بلافاصلـه نـام
میشـه» .مـن از پلـه هـای خرپشـته بـالا رفتـم« .تـوپ میرسـه بـه رودی تیـم انگلیـس را صـدا زد .همیـن حرکـت بـرای ُگـر گرفتـن مـن کافـی بـود.
فولـر» ،مـن د ِر پشـت بـام را بـاز کـردم« .پـاس بـرای یورگـن کلینزمـن»، عصبانیتـم را ریختـم تـوی مشـتم و زدم تـو ی صورتـش .یـک جنـگ تمـام
مـن الان دقیقـ ًا زیـر میلـه ی آنتـن بـودم« .یورگـن کلینزمـن عجـب پاسـی عیـار در خانـه در گرفـت کـه البتـه در ایـن میـان حسـام هـم از لگـد هـا و
میـده ،بلهـه ،اولیـور بیرهـوف ...و ،»...مـن آنتـن را انداختـم .برفـک تلویزیون شـلنگ تختـه هـای بـی هـدف مـن ،بـی نصیـب نمانـد .بعـد از آن دعـوا،
و دیگـر هیـچ... پـدر ساسـان تماشـای فوتبـال را قدغـن کـرد.
فریـاد «چـی شـد؟» دایـی ساسـان را از آن فاصلـه شـنیدم .بـا سـرعت از پلـه آلمـان و جمهـوری چـک بـه فینـال رسـیدند .دقیقـ ًا همـان تیـم هایـی کـه
هـا پاییـن آمـدم تـا از محـل جـرم دور شـوم کـه دقیقـ ًا جلـوی در خانـه ،پـدر ساسـان و حسـام طرفـدارش بودنـد .تصمیـم گرفتـم هـر طـور شـده تلافـی
ساسـان بیـرون آمـد .فکرکنـم بتوانیـد حـدس بزنیـد از تـرس چـه اتفاقـی کنــم .بــا وســاطت پــدرم قــرار شــد بــرای بــازی فینــال بــه خانــه ی آن
بـرای مـن افتـاد .البتـه راسـتش را بخواهیـد مـن وقتـی زیـاد هندوانـه مـی هـا بـروم .بـرای اینکـه همـه چیـز طبیعـی باشـد مـن همـان برنامـه ی
خــوردم ،آن طــوری مــی شــدم و نمــی توانســتم خــودم را نگــه دارم .بــه سـیرک همیشـگی قبـل بـازی را اجـرا کـردم .بالاخـره بـازی شـروع شـد.
هـر حـال مـن خانـواده ی ساسـان اینـا را از دیـدن یکـی از حسـاس تریـن اول خواسـتم بـا سـر و صـدا و راه رفتـن جلـوی تلویریـون نگـذارم بـازی را
لحظـه ی فوتبالـی طـول تاریـخ محـروم کـردم .پـدر ساسـان ایـن حرکـت ببینـد کـه بـا چشـم غـره ی پـدر ساسـان و تهدیـد بـه بیـرون پـرت کـردن
مـن را بـه پـدرم گـزارش کـرد و او بـرای تنبیـه ،مـن را یـک مـاه از دیـدن مـن از خانـه ،ایـن اقـدام ابتـر و نـاکام مانـد .تطمیـع حسـام توسـط عکـس
هرگونـه برنمامـه تلویزیونـی محـروم کـرد .حـالا دور ریختـن تمـام عکـس هـای جدیـد آدامـس زاگـور ،بـرای همـراه کـردن بـا خـود ،اقـدام بعـدی
بـود کـه آن هـم بـا هوشـیاری حسـام بـه نتیجـه نرسـید .بـازی بـه وقـت
هـای آدامـس زاگـور و آیدیـن ،بمانـد.
شمـاره - 36شهریور - 1395ادبیات و هنر 51