Page 48 - Parnian Magazine - Volume 36 - Iranian Immigrants Monthly
P. 48

‫روزی از رنجی ابدی‬

                                                                                        ‫مینا قاسمی‬

‫تفکــری والا کــه از بــ ِد حادثــه در ایــن خانــه گــر ِد هــم آمد‌هانــد؟! مثــ ًا‬        ‫نگاهی به فیلم «ابد و یک روز» به کارگردان ِی «سعید روستایی»‬
‫زمانـی کـه اعظـم علـت ایـن را کـه زیـاد بـه خانـ ‌هی پـدر ‌یاش نمی‌آیـد‪،‬‬
‫ای ‌نگونــه بیــان م ‌یکنــد کــه‪« :‬ایــن خانــه آن‌قــدر از درد آغشــته اســت‬          ‫گفتـه م ‌یشـود فیلـم ابـد و یـک روز بـا ‪ ۹‬جایـزه رکـورددار دریافـت جوایـز‬
‫کــه نم ‌یتــوان در آن زیســت»؛ ایــن فاصلــ ‌هی روشــنفکران ‌های کــه اعظــم‬           ‫فیلـم فجـر شـده اسـت و آن‌گونـه کـه آیدیـن سیارسـریع در ضمیمـه طنـز‬
‫بــدان مایــل اســت‪ ،‬ایــن تــراژد ِی پرمایــ ‌های کــه موجــب ازدیــا ِد غلظــ ِت‬      ‫روزنامـه قانـون گفتـه اسـت‪« :‬فیلمـی کـه هرچـه سـیمرغ در جشـنواره بـود‬
                                                                                        ‫را درو کـرده اسـت و تعـدادی فنـچ و بلدرچیـن بـرای باقـی فیل ‌مهـا باقـی‬
                       ‫تأثیرگــذار ِی فیلــم می‌شــود؛ از کجــا می‌آیــد؟‬
‫حتــی محســن هــم در ایــن فیلــم معتــا ِد صــرف نیســت‪ .‬شــخصیت‬                                                                         ‫گذاشـته اسـت»‪.‬‬
‫تخریب‌شــد‌های هســت‪ ،‬ولــی بــه طــور کلــی از هــم پاشــیده نیســت‪ .‬از‬                ‫ابـد و یـک روز از تبـا ِر اجتماعی‌هایـی اسـت کـه بـا صراحـت‪ ،‬مفهـوم درد‬
‫آن معتادهایـی نیسـت کـه مـن و تـو بـه دیـد ِن آ ‌نهـا یـک عـاد ِت سـمج‬                  ‫انسـا ِن آسـیب‌دیده را بـا حنجـر‌های صـاف‪ ،‬آن هـم بـه خطابـه می‌گویـد‪.‬‬
‫داریـم؛ نـه‪ .‬بـه فضیلـ ِت معرفـت آراسـته اسـت و عواطـ ِف قابـل احترامـی‬                 ‫چیـزی را بـرای مـن و تـو روایـت نم ‌یکنـد و قصـه نمی‌بافـد‪ ،‬شـخصی ‌تها‬
‫دارد‪ .‬ایــن حــ ِس مــن بــه ایــن شــخصیت اســت کــه جراحتــی را کــه از‬               ‫را هــم مثــل مجســم ‌ههای کوکــی بــه جــان فیلــم نمی‌انــدازد‪ ،‬مثــل‬
‫فیل ‌مهــای اجتماعــ ِی توخالــ ‌ی برداشــته‌ام‪ ،‬از میــان م ‌یبــرد‪ .‬فیلم‌هایــی کــه‬  ‫اجتماع ‌یهــای دیگــر هــم یــک مشــت درد ب ‌یدرمــان را پاراگرا ‌فبنــدی‬
                                                                                        ‫نم ‌یکنــد کــه از ابتــدا تــا آخــر نف ‌ستنگــ ‌هی تر ّحــم خفــه‌ات کنــد؛ نــه‪.‬‬
                  ‫بــه مــن حتــی لــذ ِت رنــج را هــم عطــا نم ‌یکننــد‪.‬‬              ‫درسـت وسـط حیـاط خانـه قـرارت م ‌یدهـد‪ ،‬ماجـرا از بیـ ِخ گـوش تـو رد‬
               ‫دیگــر اجتما ‌عپــردازی بــا انداختــ ِن مخاطــب در یــک‬                 ‫می‌شـود‪ .‬حـوادث در اطـراف تـو در حـال وقـوع اسـت و تـو کافـی اسـت‬

                  ‫جریـا ِن صـا ِف بـی‌ مـات جـواب نم ‌یدهـد‪ ،‬مخاطـب‬                        ‫سـر بـه ایـن طـرف و آن طـرف برگردانـی تـا بتوانـی آ ‌نهـا را ببینـی‪.‬‬
                   ‫چیــ ِز بیشــتری از یــک فیلــ ِم اجتماعــی م ‌یخواهــد‪.‬‬             ‫ایــن اجتماعــ ِی تاریــک‪ ،‬بــه طــرز عجیــب و غریبــی زنــده و جــا ‌ندار‪ ،‬در‬
                    ‫و ابــد و یــک روز ایــن مایــ ‌هی شــو ‌قانگیز را در‬               ‫مغـزت در جسـ ‌توخیز اسـت‪ .‬ریتـم تنـدی دارد کـه ممکـن اسـت سـوهان‬
                                                                                        ‫اعصــاب باشــد امــا روان اسـت‪ .‬چیـزی کــه ابــد و یـک روز دارد بُ ّرندگـ ‌ی ِ‬
                                                      ‫خــود دارد‪.‬‬                       ‫تیـغ‌اش اسـت‪ .‬از آن ضرباتـی کـه در لحظـه نمی‌فهمـ ‌یاش‪ ،‬امـا بـه خـود‬
                   ‫امـا چیـزی کـه در ابـد و یـک روز مـن و تو را بیشـتر‬
                                                                                               ‫کــه می‌آیــی‪ ،‬م ‌یبینــی چــه زخــ ِم ســاده و عمیقــی برداشــته‌ای‪.‬‬
                      ‫متلاطـم م ‌یکنـد‪ ،‬ایـن اسـت کـه گاهـی پیـش‬                        ‫ابـد و یـک روز بدبخت ‌یهـای بیسـت و چهـار سـاعت ‌هی خانـواده‌ای را بـه‬
                       ‫می‌آیــد کــه حــس می‌کنیــم دیگــر بُریده‌ایــم‪.‬‬                ‫تصویـر کشـیده کـه دو بـرادری کـه سرپرسـتان خانـواده هسـتند‪ ،‬بـه اعتیـاد‬
                         ‫یـک دفعـه دلمـان م ‌یخواهـد از جـا برخیزیـم‬                    ‫و مخلفـا ‌تاش سـخت مشـغول‌اند و بانوانـی کـه عضـو ایـن خانـواده هسـتند‬
                          ‫و از آن خانــه‌ی لعنت‌شــده بیــرون بزنیــم؛‬                  ‫قربانیــا ِن ایــن ماجــرا هســتند‪ .‬امــا آ ‌نهــا فقــط در ســط ِح قربانــ ِی صــرف‬
                           ‫ولــی متأســفانه یــا خوشــبختانه‪ ،‬حقیقــت‬                   ‫باقـی نمی‌ماننـد‪ .‬حضـور آ ‌نهـا در ابـد و یـک روز بـه نحـوی طراحـی شـده‬
                            ‫ایــن اســت کــه هنــوز تــا ســ ِر کوچــه‬                  ‫کــه هریــک م ‌یتواننــد در هدایــ ِت رفتــار برادرهایشــان تأثیــر غیــر قابــل‬
                             ‫نرســیده بــر م ‌یگردیــم‪ ،‬از لای در بــه‬                  ‫انـکاری داشـته باشـند‪ .‬چیـزی کـه عینـ ًا در جامعـه‌ی ایرانـی وجـود دارد‪.‬‬
                              ‫آرامــی نــگاه می‌اندازیــم و پاورچیــن‬                   ‫قدرتمندتـر از همـه‪ ،‬شـخصیت سـمیه اسـت کـه ناتـوان در سیاسـ ‌تگذاری‬
                              ‫پاورچیــن وارد م ‌یشــویم‪ .‬و در جایــی‬                    ‫بـرای کنتـر ِل اوضـاع نیسـت‪ .‬حتـی در ایـن فیلـم قربان ‌یهـا نیـز بـه روا ِل‬
                               ‫می‌نشــینیم کــه بتوانیــم بــه راحتــی‬                  ‫لعنت‌شــده‌ی معمــول خــود نم ‌یرونــد‪ .‬هی ‌چکــس در ایــن خانــه آن‌قــدر‬
                               ‫همــه را ببینیــم‪ .‬شــاید راه‌پل ‌ههایــی‬                ‫ضعیــف نیســت کــه نتوانــد بلنــد شــود و فریــا ِد از ســر درد خــود را ســر‬
                               ‫کــه بــه پشــت بــام راه دارد‪ ،‬بهتریــن‬                 ‫بدهـد‪ .‬آری‪ ،‬در ایـن خانـه مـر ِد معتـادی هسـت‪ ،‬امـا در برابـ ِر آن دختـری بـا‬
                                                      ‫جـا باشـد ‪.‬‬                       ‫کول ‌هپشـتی و مـواد مخـدری وجـود نـدارد کـه بـه خاطـر اعتیـا ِد بـرادرش از‬
                                                                                        ‫خانـه فـرار کنـد و شـ ‌بها در پـارک و متـرو بخوابـد! سـمیه بـا بـراد ِر معتـا ِد‬
                                                                                        ‫خـود ارتبـاط می‌گیـرد‪ ،‬او را هیـچ‌گاه از خـود نمی‌رانـد‪ .‬روسـتایی در فیلـم‬
                                                                                        ‫خـود همیـن کارهـا را کـرده کـه بعـد از گذشـت روزهـای متمـاد ِی بعـد از‬
                                                                                        ‫فیلـم‪ ،‬بـاز هـم وقتـی کـه اسـ ِم ابـد و یـک روز می‌آیـد نـه تنهـا یـک روز‬
                                                                                        ‫بلکـه شـاید ـ امـا نـه قطعـ ًا ـ تـا ابـد در ذهـن می‌مانـد و پرسـه می‌زنـد‪.‬‬
                                                                                        ‫دیالوگ‌هـا در ابـد و یـک روز سـاختما ِن فاخـر و شـکیلی دارنـد‪ .‬نمونـ ‌هاش‬
                                                                                        ‫ایــن جملــ ‌هی کوتــاه اســت کــه‪« :‬خــراب شــود خانــ ‌های کــه بزر ‌گتــر‬
                                                                                        ‫نـدارد‪ ».‬آری دیالو ‌گهـا بـه طـرز تحیـرآوری معنـا دارنـد بـه طـوری کـه‬
                                                                                        ‫یــک آن وســ ِط شــلختگ ‌یهای دعــوای دو بــرادر‪ ،‬از زبــا ِن شــخصیت‌ها‬
                                                                                        ‫کلامـی گفتـه می‌شـود کـه مـن و تـو می‌مانیـم کـه واقعـ ًا بـه تماشـای‬
                                                                                        ‫زندگـ ِی فلاکت‌بـا ِر قشـ ِر پاییـن جامع ‌همـان نشسـته‌ایم یـا جمعـی بـا طـرز‬

                                                                                                       ‫‪ 48‬ادبیات و هنر ‪ -‬شمـاره ‪ - 36‬شهریور ‪1395‬‬
   43   44   45   46   47   48   49   50   51   52   53