Page 64 - Parnian Magazine - Volume 36 - Iranian Immigrants Monthly
P. 64
قلـک
شهربانو بهجت
اولیـن سـکه بـه دیـواره قلـک خـورد و بعـد از کلـی سـر و صـدا بـه تـه آن افتـاد .انـگار سـکه هـم بـه
انـدازه قلـک خوشـحال بـود .قلـک فکـر کـرد امـروز زندگـ یام آغـاز شـده اسـت .دومیـن و سـومین سـکه
هـم سـر و صـدای زیـادی بـه پـا کردنـد .شـیار نـور کـه بـه داخـل قلـک م یتابیـد پـر از ذرات رقصانـی
بـود کـه سـرگردان بـه دور هـم م یچرخیدنـد .انـگار نـه از جایـی آمـده بودنـد و نـه م یخواسـتند بـه جایـی
برونـد .سـکه هـا امـا یکـی یکـی میآمدنـد .و قلـک را خوشـحال مـی کردنـد.
وقتـی قلـک تـا نیمـه پـر شـد یـک دفعـه فهمیـد نیمـی از آن نـور را از دسـت داده اسـت .حـالا دیگـر
بـا ورود هـر سـکه بخشـی از آن نـور را از دسـت مـ یداد .روزهـا م یگذشـت و قلـک ُپرتـر م یشـد و نـور
کمتــر .حــالا دیگــر ورود ســک هها خوشــحالش نم یکــرد .قلــک فهمیــده بــود یــک روز آخریــن ســکه را
دریافـت میکنـد .و آن روز دیگـر نـوری نخواهـد بـود .آن روز ،روز پایانـش بـود.
کودک و نوجوان شمـاره - 36شهریور 1395 64