Page 65 - Parnian Magazine - Volume 36 - Iranian Immigrants Monthly
P. 65
گنجشک کوچولو و پرندگان شکاری
عارفه ولی بیگی
یــک روز کــه خورشــید داشــت غــروب مــی کــرد گنجشــک
کوچولــو بــرای تمریــن پــرواز از خانــه بیــرون رفــت؛ امــا تــا
،خواســت پــرواز کنــد
.یک عقاب به سمت او آمد تا او را شکار کند
.گنجشک کوچولو به خانه اش برگشت
عقــاب جیغــی زد و گفــت «:از خانــه بیــا بیــرون مــی خواهــم
».بخورمــت
گنجشـک کوچولـو گفـت «:مامـان و بابـام خانـه هسـتند ،عمـو و
».دایـی ام خانـه هسـتند .وایسـا بیاینـد تـو را بخورنـد
.عقاب ترسید و رفت
گنجشــک کوچولــو از خانــه اش آمــد بیــرون تــا تمریــن پــرواز
کنـد ،دیـد یـک شـاهین بـه سـمت او مـی آیـد تـا او را شـکار
.کنـد
.گنجشک کوچولو به لانه اش برگشت
شــاهین روی شــاخه ی درخــت نشســت و گفــت «:گنجشــک
».کوچولــو بیــا بیــرون تــا بخورمــت
گنجشـک کوچولـو گفـت «:مامـان و بابـام خانـه هسـتند؛ عمـو و
».دایـی ام خانـه هسـتند؛ وایسـا بیاینـد تـو را بخورنـد
.شاهین تا این حرف را شنید پرواز کرد و رفت
گنجشـک کوچولـو دوبـاره بیـرون آمـد تـا تمریـن پـرواز کنـد،
.دیـد یـک جغـد بـه سـمت او مـی آیـد تـا او را شـکار کنـد
.گنجشک به لانه اش برگشت
جغـد گفـت «:گنجشـک کوچولـو بیـا بیـرون مـی خواهـم تـو را
».بخـورم
گنجشـک کوچولـو گفـت «:مامـان و بابـام خانـه هسـتند .عمـو و
».دایـی ام خانـه هسـتند .وایسـا بیاینـد تـو را بخورنـد
جغـد نترسـید و وارد خانـه ی گنجشـک کوچولـو شـد .گنجشـک
.کوچولـو ترسـید
جغـد گفـت «:نتـرس .مـن مـی دانـم تـو تنهـا هسـتی .مـن بـا
تـو دوسـت مـی شـوم و ایـن جـا مـی مانـم تـا کسـی تـو را
».نخ ـورد
جغــد آن جــا مانــد تــا مامــان و بابــای گنجشــک کوچولــو بــه
.لانــه برگشــتند
شمـاره - 36شهریور - 1395کودک و نوجوان 65