Page 43 - Parnian Magazine - Volume 36 - Iranian Immigrants Monthly
P. 43
فرمانروایـ یاش م یگـذرد ،در خـواب میبینـد کـه سـه جـوان بـه او یـورش تــا همراهانــی بــرای خویــش بیابــد کــه نــزد فریــدون شــوند و نیرنــگ
میآورنــد و کوچ کتریــن آنهــا ،بــا گــرزی بــر ســر او میکوبــد و بــه ضحــاک را در هــم بشــکنند.
بنــدش میکشــد .او خوابگــزاران را فــرا م یخوانــد و خــواب خویــش را فریـدون کـه هماینـک سـپاهی پرشـمار یافتـه ،از دو بـرادرش «کتایـون»
بـرای ایشـان بـاز میگویـد .یکـی از ایشـان ،بـه گـزارش شـاهنامه «دلـش و «برمایـون» میخواهـد گـرزی چـون کاسـهی سـر گاو بـرای او بسـازند.
تن گتــر گشــت و نابــاک شــد» و بــه شــاهاژدها گفــت کــه پســری زاده پـس بـا لشـگرش بـه سـوی بی تالمقـدس م یتـازد کـه پایتخـت ضحـاک
م یشــود کــه او را از تخــت بــه زیــر خواهــد کشــید .شــاهاژدها بــه گــرد اسـت .پیشـکار ضحـاک ،کـه بـه نـام «کنـدرو» خوانـده شـده ،هـر چـه
شــاهاژدها را بــه رویارویــی بــا فریــدون م یخوانــد ،ضحــاک ســر بــاز جهــان ،در جســ توجوی ایــن کــودک بــر میآیــد.
فریــدون ،ســومین پســر آبتیــن و فرانــک ،پوشــیده از چشــم دژخیمــان میزنــد و بــه فرجــام ،فریــدون بــا لشــگرش بــه شــهر میآیــد ،بــا گــرز
ضحـاک ،زاده میشـود .فرمانبـران ضحـاک ،روزی «آبتیـن» ،پـدر فریـدون گاو سـر خویـش بـر سـر ضحـاک م یکوبـد و او را در کـوه دماونـد بـه بنـد
را دســتگیر کــرده و مغــزش را خــوراک مــاران م یســازند .فرانــک بــه میکشــد.
مرغــزاری میگریــزد و فرزنــدش را بــه پیــری خردمنــد میســپارد کــه بــا دو خواهـر جمشـید ،بـه دسـت فریـدون آزاد شـده و بـا او پیمـان زناشـویی
شـیر گاوش «بَرمایـه» « /بَرمایـون» او را خـوراک دهـد .فرمانبـران ضحـاک ،م یبندنــد .درفشــی کــه کاوه از چــرم آهنگــریاش فراهــم آورده بــود ،بــه
آنجـا را نیـز مییابنـد و گاو را میکشـند .بـا ایـن همـه ،فرانـک زودتـر آگاه نــام خــود او «درفــش کاویــان» خواندنــد و پــس از او ،هــر شــاهی ایــن
درفـش را گرامـی داشـت و بـر آن گوهرهایـی نـو آویخـت تـا درفـش شـاهی شـده و کودکـش را از مرغـزار ،بـه البرزکـوه بـرده اسـت.
همــان هنــگام کــه فریــدون در البرزکــوه م یبالــد و جوانــی برومنــد و نماینــدهی چیرگــی بــر اهریمــن باشــند .بدیــن گونــه چیرگــی اهریمــن
م یشــود ،ضحــاک تومــاری مینویســاند و در آن ،از درســتکاری خویــش فرجـام یافـت و فریـدون ،شـاه جهـان شـد.
ســخنها میرانــد تــا مردمــان آن تومــار را گــواه شــوند .نــاگاه ،آهنگــری
بـه نـام «کاوه» بـه درون کاخ میآیـد و خشـمگین ،از ضحـاک م یخواهـد
فرزنــدش را بــه او بازپــس دهنــد .کاوه بــا پــس گرفتــن پســرش ،تومــار
ضحـاک را نیـز مـ یدرد و بـا چـرم آهنگـر یاش ،بـه میـدان شـهر میآیـد
شمـاره - 36شهریور - 1395ادبیات و هنر 43